سه‌شنبه ۸ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۰:۱۴
شاعر عرفان و آزاداندیشی

شیخ بهایی در اشعارش بیش از هرچیز دغدغه عرفان، اخلاق و آزاداندیشی دارد.

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ شیخ بهایی از نوادر عصر صفوی بود که مشهورترین شعرش را اهل دل زمزمه می‌کنند:

در میکده دوش، زاهدی دیدم مست

تسبیح به گردن و صراحی در دست

گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت:

از میکده هم به سوی حق راهی هست

این ریاضی‌دان، ادیب و دانشمند کتابی در حوزه ادبیات به نام کشکول دارد که حاوی مطالب گوناگون و اشعار فارسی و تازی است و آنچه به نظر شیخ جالب آمده در آن نوشته شده است. این کتاب شامل اشعار و مطالب نثر مورد علاقه شیخ بهایی است که برخی از خود و برخی نیز گردآوری او از دیوان‌ها بوده است. انتخاب او محدوده خاصی را شامل نمی شود تا بتوان گفت بیشتر به چه نوع اشعار و چه کسانی از شعرا نظر دارد ولی از میزان بالای اشعاری که از مولوی در اشعار کشکول شیخ بهایی موجود است فهمیده می شود که مثنوی، تحت مطالعه مستمر شیخ بهایی قرار داشته است.

شیخ بهایی، در سرایش اشعار عاشقانه مهارت زیادی داشته است:

روی تو گل تازه و خط سبزه نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز

شد هوش دلم غارت آن غمزۀ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز

چون رفت دل گمشده ام گفت: بهایی
خوش باش که من رفتم و جان گفت که من نیز!

اشعاری که او به مناسبت‌های گوناگون سروده، زیاد و متنوع است و مایه‌های عمومی آنها تعلیم، اخلاق، دین و اعتقاد و نیز تغرّل و عاشقانه‌سرایی است ولی او در اصل، شاعر اخلاق و گفتارهای ساده است و ذوق عرفان و آزاداندیشی در آنها موج می‌زند، از جمله در شعری می‌گوید:

از بس که زدم شیشه تقوا بر سنگ
وز بس که به معصیت فرو بردم چنگ

اهل اسلام، از مسلمانی من
صد ننگ کشیدند ز کفار فرنگ

و در شعری دیگر تاکید می‌کند:

نیست جز تقوی در این ره توشه‌ای
نان و حلوا را بنه در گوشه‌ای

نان و حلوا چیست؟ جاه و مال تو
باغ و راغ و حشمت و اقبال تو

نان و حلوا چیست؟ این طول امل
وین غرورِ نفس و علم بی عمل

نان و حلوا چیست؟ گویم با تو فاش
این همه سعی تو از بهرِ معاش

نان و حلوا چیست؟ فرزند و زنت
اوفتاده همچو غل در گردنت
شیخ بهایی به عربی نیز اشعار زیادی سروده که اغلب آنها دارای معانی اخلاقی و عرفانی هستند:

ان هذا الموت یکرهه
کل من یمشی علی الغبراء

و بعین العقل لو نظروا
لرأوه الرّاحه الکبری

«این مرگ، چیزی است که هر جنبنده‌ای که بر روی زمین راه می‌رود، آن را ناخوش می‌دارد. اما اگر با چشم عقل بنگرد، خواهند دید راحتی و آسایش بزرگ، در مرگ است».

شیخ بهایی در سال ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش، پیکر این ادیب را به مشهد مقدس بردند و در کنار آرامگاه امام رضا (ع) جنب موزه آستان قدس به خاک سپردند.

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • خسروان جهان IR ۱۸:۲۹ - ۱۴۰۲/۱۲/۱۰
    روحش شاد و راهش جاودان ..خسروان ایران

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها