سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): کتابی هست به اسم «نوروزنامه» متعلق به سدههای نخستین اسلامی که میگویند یکی از آثار حکیم عمر خیام است. البته برخی از اهل فن درباره انتساب این متن به حکیم نیشابوری تردید میکنند و استدلالشان نیز این است که تذکرهنویسانی که از خیام نوشتهاند، «نوروزنامه» را در فهرست آثار او نیاوردهاند. اما مجتبی مینوی که اوایل دهه ۱۳۱۰ خورشیدی، کار تصحیح این متن را انجام داد مینویسد: «من آن را از خیام میدانم. چرا ندانم؟ برای اینکه صاحبان تذکرهها و کتب تراجم چنین کتابی به اسم او نیاوردهاند و من و شما تا امروز آن را نمیشناختیم و ندیده بودیم؟ مگر ارباب تذکره همهچیز را نوشتهاند یا همه اقوال و روایات آنها راست است؟ چندصد کتاب حدی میزنید در ایران نوشته شده باشد که ما نه تنها نام آنها را نشنیده باشیم، بلکه اصلاً از نوشتهشدن آن هم خبر نداشته باشیم؟»
مینوی میافزاید: «چه کسی را جز خیام توان یافت که با او همعصر بوده باشد و چنین رسالهای را نوشته باشد، آنگاه اینقدر گذشت کرده باشد که نام خیام را بر آن بگذارد؟ بالاخره این کتاب موجود است و صریحاً از تألیف خیام خوانده شده و براهین نیز بر صحبت این تصریح داریم. پس تا دلیل دندانشکنی بر بطلان این نسبت اقامه نشود، هیچکس را به تصاحب آن سزاوارتر از حکیم عمر خیام نیشابوری نمیشماریم.»
اما خیام در «نوروزنامه» مینویسد که نوروز، عیدی بسیار کهن در میان ایرانیان است و قدمت آن به سالهای پادشاهی جمشید میرسد. مینویسد این جمشید بود که روز تغییر سال قدیم به جدید را شناخت و «آن روز را نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد.» حتی زمانی که این فرمانروای بزرگ، جایی از مسیر درست منحرف شد و تکبر ورزید و از حقیقت و راستی فاصله گرفت و قلبش را به روی دیوها گشود و درنهایت کشور را به دشمنش ضحاک واگذار کرد، سنت نیکویی که ایجاد کرده بود باز همچنان پایدار ماند. فرمانروایان بعد از او هم این روز خاص را گرامی داشتند و مردم نیز به میل، آنان را همراهی کردند. از آن پس بود که روز تغییر سال به مناسبتی مهم در تقویم ایرانیان تبدیل شد و نسل پشت نسل میانشان باقی ماند و قرنها دوام یافت.
خیام مینویسد بعدها ایرانیان حوادث زیادی، مثل حمله اسکندر و دوران چندپارگی کشورشان را از سر گذراندند و حتی در مقاطعی، از دقت در ثبت و محاسبه روزها و ماهها غفلت کردند، اما آیین نوروز را، ولو در روزی غیر از روز دقیق و درست آن پاس داشتند. شاهان ساسانی که به قدرت رسیدند و ایران ازهم گسسته را بار دیگر متحد کردند، بیشتر از اشکانیان برای برپایی و رونق رویهها و سنتهای قدیمی، مثل نوروز کوشیدند. در دوره اسلامی هم شماری از خلفا و امیران به نوروز توجه داشتند و آن را مهم میدیدند، اما میان محاسباتشان در تعیین روز نخست سال تفاوتها و اختلافها و گاهی هم خطاهایی وجود داشت؛ تا اینکه در دوره ما – دوره زندگی خیام، یعنی عصر سلجوقیان - تقویمی درست و دقیق تنظیم شد و نوروز بار دیگر به آغاز فروردین برگشت. خیام نه مستقیم، که از زبان حکیمان دیگر به دولتها و فرمانروایان توصیه میکرد برای دوام و رونق نوروز تلاش کنند. زیرا هم نشانهای از نو شدن و تازگی و شروع دوباره است و شادی و امید مردم را بیشتر میکند، هم آیین کهن و اصیلی است که گرامی داشتن آن به زندگی خیر و برکت میدهد، و هم اینکه مبنای دقیقی برای تنظیم تاریخ و تقویم و ثبت حوادث است.
نوروز و باززایی، آیینی کهن در غرب آسیا که برای ما شد
«نوروزنامه» خیام، اثری مختصر و بسیار جالب و کلیت آن هنوز معتبر است، اما خالی از اشتباه نیست. مهرداد بهار، در مصاحبهای که متن کامل آن در کتاب «از اسطوره تا تاریخ» وجود دارد میگفت نوروز نه یک آیین انحصاراً ایرانی به آن معنی رایج و مصطلح، که سنتی بسیار قدیمی متعلق به همه مردم آسیای غربی بود و در گذر از هزارهها، متعلق به ما ایرانیان شد. «از هزاره سوم پیش از میلاد در آسیای غربی دو عید رواج داشت: عید آفرینش که در اوایل پاییز، و عید باززایی که در آغاز بهار برگزار میشد. این دو عید باستانی حتی تا اواسط هزاره نخست پیش از میلاد در آسیای غربی وجود دارد و در واقع، قدمت هر دو در این منطقه نشان داده میشود. در ایران نیز نوروز عید بهاری و مهرگان عید پاییزی بوده است. اما این به معنی وامگیری از بینالنهرین نیست. من بر آنم که فرهنگ بومی وسیعی با وجود مشترک از دره سند تا به دره مدیترانه وجود داشته است.»
بهار میافزاید: «در ایران، عید نوروزی در آغاز بهار بوده. عید نوروزی ما در بینالنهرین هم سابقه دارد. نوروز جشن عمومی منطقه بوده و وامگیری نیست. اگر توجه کنیم که بینالنهرین از طریق فلات ایران مسکون میشود، ممکن است این سنت یکی از سنتهای کهن فلات ایران باشد که بعد با کوچنشینیهای بومیان نجد ایران به بینالنهرین در حدود هزاره پنجم پیش از میلاد، به بینالنهرین و غرب آسیا رفته. البته مدرک موثقی نداریم، ولی محتملاً از هزار سوم پیش از میلاد آیین نوروزی در بینالنهرین بوده.» خلاصه که سابقه این عید به سالها قبل از دوره موسوم به مهاجرت آریاییها به فلات ایران برمیگردد. آنقدر قدیمی است که ریشههای آن در عمیق تاریکیهای دانش تاریخ فرومیرود و هر آنچه درباره قدمت این عید گفتهاند و میگویند گمانهزنی و حدس و احتمال است.
اما تقریباً قطعی و معلوم است که هخامنشیان، نوروز را جشن میگرفتند و به همین مناسبت در آن ویرانهای که امروزه تخت جمشید خوانده میشود و زمانی مجموعهای از کاخهای زیبا و باشکوه بود مراسم شلوغ و مفصلی، با حضور نمایندگانی از همه اقوام و ملل تابع خودشان برگزار میکردند. اما بسیاری مثل خیام، نوروز را به جمشید نسبت دادند و در فهرست کارهای او نوشتند، زیرا او فراتر از فرجام حزنانگیز و تلخی که برایش رقم خورد، محبوبترین چهره پیش از اسلام بود. نه در میان شاهان کسی حریف و هماورد او شناخته میشد و نه محبوبیت بلندآوازهترین پهلوانان به پای محبوبیت او میرسید. به همین سبب هم بود که بسیاری از رسوم و آیینهای کهنی را که نمیدانستند ریشه و منشأ آن واقعاً کجاست، به جمشید منسوب میکردند.
نظر شما