به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، یاسین حجازی در جلسهای که در پنجمین روز برگزاری نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد، نخست نامهای از بونصر مشکان به قدرخان را خواند: «و دولت سیمجوریان بسرآمد چنانکه یک بدو نرسید و پای ایشان در زمین قرار نگرفت و بوعلی بخوارزم افتاد و آنجا او را بازداشتند. و غلامش ایلمنگو قیامت بر خوارزمیان فرود آورد تا او را رها کردند. پس از آن چربک امیر خراسان بخورد و چندان استخفاف کرده به بخارا آمد. و چند روز که پیش امیر رضی شد و آمد، او را با چند تن از مقدمان او فروگرفتند و ستوران و سلاح و تجمل و آلت هر چه داشتند غارت کردند و نماز شام بوعلی را با پانزده تن به قهندز بردند و بازداشتند در ماه جمادی الأخری سنه ست و ثمانین و ثلثمائه. و امیر سبکتگین ببلخ بود و رسولان و نامهها پیوسته کرد ببخارا و گفت خراسان قرار نگیرد تا بوعلی ببخارا باشد. او را بنزدیک ما باید فرستاد تا او را به قلعت غزنین نشانده آید. و ثقات رضی گفتند: روی ندارد فرستادن. و در این مدافعت میرفت و سبکتگین الحاح میکرد و میترسانیدشان. و کار سامانیان بپایان رسیده بود. اگر خواستند و اگر نخواستند بوعلی و ایلمنگو را ببلخ فرستادند در شعبان این سال. و حدیث کرد یکی از فقهای بلخ گفت این دو تن را دیدم آن روز که ببلخ میآوردند، بوعلی بر استری بود موزهٔ بلند ساق پوشیده و جُبّهٔ {ص ۲۶۳} عتّابی سبز داشت و دستار خز، چون بکجاجیان رسید پرسید که این را چه گویند؟ گفتند فلان، گفت ما را منجمان حکم کرده بودند که بدین نواحی آییم، و ندانستیم که برین جمله باشد. و رضی پشیمان شد از فرستادن بوعلی و گفت پادشاهان اطراف ما را بخایند، نامه نبشت و بوعلی را بازخواست. وکیلِ در نبشت که رسول میآید بدین خدمت. سبکتگین پیش تا رسول و نامه رسید بوعلی و ایلمنگو را با حاجبی از آنِ خویش بغزنی فرستاد تا بقلعت گردیز بازداشتند. چون رسول دررسید جواب بفرستاد که خراسان بشوریده است و من به ضبط آن مشغولم، چون ازین فارغ شوم سوی غزنین روم و بوعلی را باز فرستاده آید.
و پسر بوعلی، بوالحسن، به ری افتاده بود نزدیکِ فخرالدوله، وسخت نیکو میداشتند و هر ماهی پنج هزار درم مشاهره کرده، بر هوای زنی یا غلامی بنشابور بازآمد و متواری شد. امیر محمود جد فرمود در طلب وی، بگرفتندش و سوی غزنین بردند و بقلعت گردیز بازداشتند، نعوذ بالله من الأدبار. و سیمجوریان برافتادند و کار سپاهسالاریِ امیر محمود قرار گرفت و محتشم شد. و دل در غزنین بسته بود و هر کجا مردی یا زنی در صناعتی استاد یافتی اینجا میفرستاد، و بوصالح تبّانی رحمهالله که نام و حال وی بیاوردم یکی بود از ایشان. و این قصه بپایان آمد و از نوادر و عجایب بسیار خالی نیست.
و این امام بوصادق تبّانی، حفظه الله و أبقاه، که امروز بغزنی است – و خال وی بوصالح بود و حال او بازنمودم – بنشابور میبود مشغول بعلم، چون امیر محمود رضی الله عنه با منوچهر والی گرگان عهد و عقد استوار کرده و حرّهیی را نامزد کرد تا آنجا برند، خواجه علی میکائیل چون بخواست رفت در سنه اثنتین و اربعمائه امیر محمود رضی الله عنه او را گفت «مذهبِ راست از آنِ امام بوحنیفه رحمه الله تبّانیان دارند و شاگردان ایشان چنانکه در ایشان هیچ طعن نتوانند کرد. بوصالح فرمان یافته است، چون بنشابور رسی بپرس تا چند تن از تبّانیان ماندهاند و کیست از ایشان که غزنین و مجلس ما را شاید، همگان را بنواز و از ما امید نواخت و اصطناع و نیکویی ده» گفت چنین کنم. و حره را که سوی نشابور آوردند، من که بوالفضلم بدان وقت شانزده ساله بودم، دیدم خواجه را که بیامد و تکلّفی کرده بودند در نشابور از خوازهها زدن و آراستن چنانکه پس از آن بنشابور چنان ندیدم. و علی میکائیل تبّانیان را بنواخت و از مجلس سلطان امیدهای خوب داد بوصادق و بوطاهر و دیگران را. و سوی گرگان رفت و حرّه را آنجا برد. و امیرک بیهقی با ایشان بود بر شغل آنچه هر چه رود اِنها کند – و بدان وقت بدیوان رسالت دبیری می کرد بشاگردیِ عبداللهِ دبیر – تازه جوانی دیدم او را با تجملی سخت نیکو. و خواجه علی از گرگان بازگشت، و بسیار تکلف کرده بودند گرگانیان، و بنشابور آمد و از نشابور بغزنین رفت…»
در ادامه یاسین حجازی به خوانش نامهای دیگر از بونصر مشکان به خوارزمشاه پرداخت: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. حاجب فاضل عمّ، خوارزمشاه، ادام اللّه تأییده، ما را امروز بجای پدر است و دولت را بزرگتر رکنی وی است و در همه حالها راستی و یکدلی و خدای ترسی خویش اظهار کرده است و بیریا میان دل و اعتقاد خویش را بنموده که آنچه بوقت وفات پدر ما، امیر ماضی، رحمة اللّه علیه، کرد و نمود از شفقت و نصیحتها که واجب داشت نوخاستگان را بغزنین، آن است که واجب نکند که هرگز فراموش شود و پس از آن آمدنی بدرگاه از دل بیریا و نفاق و نصیحت کردنی در اسباب ملک و تأیید آن بر آن جمله که تاریخی بر آن توان ساخت. و آن کس که اعتقاد وی برین جمله باشد و دولتی را که پوست و گوشت و استخوان خویش را از آن داند، چنین وفا دارد و حقّ نعمت خداوند گذشته و خداوند حال را بواجبی بگزارد و جهد کند تا بحقهای دیگر خداوندان رسد، توان دانست که در دنیا و عقبی نصیب خود از سعادت تمام یافته باشد و حاصل کرده، چنانکه گفتهاند: عاش سعیدا و مات حمیدا، وجودش همیشه باد و فقد وی هیچ گوش مشنواد. و چون از جانب وی همه راستی و یکدلی و اعتقاد درست و هوی خواهی بوده است و از جهت ما در مقابله آن نواختی بسزا حاصل نیامده است بلکه از متسوّقان و مضرّبان و عاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی تا خجل میباشیم و اعتقاد نیکوی خویش را که همیشه در مصالح وی داشتهایم، ملامت میکنیم. اما بر شهامت و تمامی حصافت وی اعتماد هست که باصل نگرد و بفرع دل مشغول ندارد و همان آلتونتاش یگانه راست یکدل میباشد. و اگر او را چیزی شنوانند یا شنوانیدهاند یا بمعاینه چیزی بدو نمایند که از آن دل وی را مشغول گردانند، شخص امیر ماضی، انار اللّه برهانه، را پیش دل و چشم نهد و در نعمتها و نواختها و جاه و نهاد وی نگرد نه اندر آنچه حاسدان و متسوّقان پیش وی نهند، که وی را آن خرد و تمیز و بصیرت و رویّت هست که زود زود سنگ وی را ضعیف در رود نبتوانند گردانید. و ما از خدای، عزّ و جلّ، توفیق خواهیم که بحقهای وی رسیده آید و اگر چیزی رفته است که از آن وهنی بجاه وی یا کراهیتی بدل وی پیوسته است، آنرا بواجبی دریافته شود. و هو سبحانه ولیّ ذلک و المتفضّل و الموفّق بمنّه وسعة رحمته.
و ما چون از ری حرکت کردیم تا تخت ملک پدر را ضبط کرده آید و بدامغان رسیدیم، بوسهل زوزنی بما پیوست، و وی بروزگار ما را خدمت کرده بود و در هوای ما محنتی بزرگ کشید. و بقلعت غرنین مانده، بما چنان نمود که وی امروز ناصحتر و مشفقتر بندگان است؛ و پیش ما کس نبود از پیران دولت که کاری را برگزاردی یا تدبیری راست کردی، و روی بکاری بزرگ داشتیمی، ناچار چون وی مقدّمتر بود، آن روز در هر بابی سخن وی میگفت و ما آنرا باستصواب آراسته میداشتیم و مرد منظورتر گشت و مردمان امیدها هم در وی بستند، چنانکه رسم است و تنی چند دیگر بودند چون طاهر و عبدوس و جز ایشان، او را منقاد گشتند…»
این بیهقیشناس در ادامه متنخوانی به بیان اهمیت خواندن تاریخ بیهقی برای کسانی که قصد نویسندگی دارند پرداخت و با اشاره به اینکه جلال آل احمد ۱۶ بار نتریخ بیهقی را خوانده از همه اقشار جامعه خواست، متن کلاسیک بخوانند.
به گزارش ایبنا؛ سیوپنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با شعار «بخوانیم و بسازیم» از ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت (۱۴۰۳) در محل مصلی امام خمینی(ره) به شکل حضوری برگزار میشود و سامانه ketab.ir فضای مجازی نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ است.
اطلاعات کامل نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ تهران را اینجا بخوانید.
نظر شما