جمعه ۲۵ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۸:۰۳
گربه‌ای که ستون پنجم شد

«زیر خط جنگ با دیگری؛ خاطرات مهری فلاحی» پرستاری است که در زمان جنگ در بیمارستان شرکت نفت مشغول به کار بود و جنگ را از نزدیک لمس کرده است.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ «همکاران آزمایشگاه به من تبریک گفتند. یکی از آنها گفت: «توی آبادان و وضعیت جنگی خیلی سخت است خانم باردار باشد.» به همسرم اطلاع دادم. خوشحال شد؛ ولی نگران گفت: «می‌توانی بیایی تهران و دیگر آبادان نباشی.» این چند جمله سطوری از کتاب «زیر خط جنگ با دیگری است؛ خاطرات پرستار مهری فلاحی» با گردآوری و پژوهش تینا محمدحسینی که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.

درباره جنگ کتاب‌های زیادی نوشته شده به قلم فرماندهان، رزمندگان، محققان، پزشکان و پرستاران. نکته جالب در خاطرات غیرنظامی‌ها حواشی است که جنگ را در کنار زندگی روایت می‌کند و در عین تعریف وضعیت جنگی، زندگی مردم عادی و مسائل روز جامعه را هم بازتاب می‌دهد. در کتاب خاطرات مهری فلاحی، پرستار جسور و وطن‌دوست چند نکته نهفته است؛ نخست وضعیت آبادان، خرمشهر و تهران پیش از جنگ است، هر چند به دلیل حضور راوی در خوزستان پیش از شروع جنگ جزئیات بیشتری از خرمشهر و آبادان روایت شده و وضعیت مردم عادی که در حال زندگی روزمره هستند و از حملات عراق غافلگیر می‌شوند. نکته دیگر، خود راوی است که علاوه بر ذکر اتفاقات بیمارستان، وضعیت بیماران و دارو، شرایط شهر در جنگ، مواد غذایی، تاریخچه شهر، حملات هوایی را شرح می‌دهد و آژیری که یک در میان حوادث هر روز را در برمی‌گیرد.


‌این روزها که بحث شروع جنگ و آغازکننده جنگ زیاد مطرح می‌شود، خاطرات این پرستار مستقر در بیمارستان شرکت نفت آبادان می‌تواند منبع خوبی باشد که نگاه دیگری به روزهای آغازین جنگ داشته باشیم، هر چند جزئیات چندان مفصلی ارائه نمی‌دهد، اما باز هم گوشه کوچکی از اتفاقات روی داده در شهری را روایت می‌کند که این خرده روایت‌ها چون از زبان یک فرد معمولی مطرح می‌شود، می‌تواند جالب و خواندنی باشد به ویژه که در بیمارستان اتفاقاتی روی می‌دهد و بعضی حواشی اتفاق می‌افتد که آن حواشی هم رابطه مستقیم و غیرمستقیم با جنگ دارد و باعث کنجکاوی مخاطب می‌شود.

«زیرخط جنگ با دیگری» خاطراتی است که در نگاه نخست به لحاظ حضور راوی در روزهای قبل از جنگ در آبادان اهمیت دارد. مهری فلاحی درباره شرایط شهر و بعید بودن جنگ می‌نویسد: «شهریور سال ۱۳۵۹، هر شب و گاهی روزها هواپیماها را در آسمان آبادان می‌دیدم فکر می‌کردم مانور هوایی است. حتی یک درصد هم احتمال نمی‌دادم جنگ بشود. گاهی از رادیو می‌شنیدم که از سمت عراق خمپاره و راکت به سمت آبادان شلیک شده است. ناآرامی، ترس و شایعات مردم را پریشان کرده بود. هر کس چیزی می‌گفت پچ‌پچ‌هایی شنیده می‌شد که عراق در مرز شلمچه روستاها را با خمپاره می‌زند. حرف از رفتن خانوارها به شهرهای امن‌تر بود… سی‌ام شهریور، یعنی یک روز قبل از شروع علنی جنگ، تعداد زیادی مجروح به یمارستان آوردند. پالایشگاه نفت آبادان را زده بودند.» همین سطور از سوی یک پرستار معمولی درباره شروع جنگ جالب توجه است. جملاتی که حاکی از آن است که زندگی عادی در خوزستان در جریان بود و مردم عادی سرگرم کار خویش که یکدفعه در آخرین روز تابستان همه چیز به هم خورد.

یکی از اتفاقات ناگوار جنگ ایران و عراق که هیچ‌گاه از اذهان ایرانیان پاک نمی‌شود، خبر سقوط خرمشهر است. مهری فلاحی زمانی که این اتفاق افتاد، فاصله کمی با خرمشهر دارد و از همان فاصله اتفاقات را رصد می‌کند: «وقتی خبر سقوط خرمشهر قطعی شد، همه چیز به هم ریخت. پرسنل آشفته و هراسان بودند. همه وحشت کرده بودند. بیمارستان تا پل خرمشهر نیم ساعت فاصله داشت. وحشت کرده بودم. ارتشی‌هایی که زخمی بودند در بیمارستان می‌گفتند خدا کند عراقی‌ها آبادان را نگیرند. افراد زیادی از مدافعان و نیروهای روی پل خرمشهر شهید و تعداد زیادی اسیر شده بودند.» بازتاب وضعیت مردم عادی و نگرانی که از جنگ دارند و شرایط آنها در شهری که فاصله کمی با خرمشهر سقوط کرده دارد، از نکاتی است که راوی آن را بیان کرده است.

زن پرستار، راوی خاطرات جنگ باردار است و با نگرانی و استرس در بیمارستانی مشغول به کار است که جنگ پشت پنجره آن جریان دارد و آژیر خطر موسیقی دایم آن است. ضمن این‌که بستگان و آشنایان او در شهر حضور دارند و او دغدغه‌مند آنها نیز هست: «… توی خیابان، روبه‌روی ویرانه‌های خانه ایستادم. جنین توی شکمم خودش را گوشه‌ای گلوله کرده، نفسم را بند آورده بود. یک لحظه نمی‌دانستم برای چه کاری از بیمارستان بیرون آمده‌ام. امید گفته بود: «خانه مان به فلکه … نزدیک است…سرکوچه‌مان نانوایی است… یک تیر چراغ برق جلوی خانه‌مان است…» آدرس نامفهوم بود. حتی اگر کوچه‌شان را پیدا می‌کردم، از کجا می‌دانستم خانه‌شان کدام است. نگاهی به اطراف انداختم. کسی نبود. جز صدای گاه‌گاه انفجار از دور چیزی شنیده نمی‌شد. نزدیکه فلکه دوم بودم که مرد عرب خوزستانی میان‌سالی را دیدم. نشانی‌های خانواده امید را دادم، ببینم می‌شناسدشان یا نه… با نشانی‌هایی که دادم، گفت: «همه شان شهید شده‌اند.»

حالا جنگ در حال اوج گرفتن است و مردم آبادان نگرانند و عده زیادی از آنها قصد خروج از شهر را دارند. راوی کتاب در میان این آشفتگی و شلوغی ایستاده و با جملاتی ساده سعی دارد، این وضعیت را منعکس کند: «وقتی به ساحل رسیدم لنج پر از مردمی بود که آبادان را ترک می‌کردند. با خود باروبنه برداشته بودند؛ آنچه از لوازم‌شان که می‌توانستند حمل کنند و نیاز داشتند وسایل را کف لنج گذشته بودند کنار یا روی آنها نشسته بودند با هم صحبت می‌کردند. یکی بچه‌اش را دعوا می‌کرد یکی بی‌صدا می‌گریست. همه خاک‌آلود، خسته و آشفته بودند. صدای ناله‌های زنی شنیده می‌شد. فکر می‌کردم باید مجروح باشد و درد دارد. یکباره جیغ کشید طوری که از جایم پریدم…» در همین آشفتگی هم زندگی جاری است و در اوج نگرانی زایش و رویش بی‌وقفه ادامه دارد.

وقتی کتاب «زیر خط جنگ با دیگری» را می‌خوانیم با زن پرستاری روبه‌رو هستیم که علاوه بر حضور در بیمارستان و مداوای مجروحان جنگ در شهر هم رفت و آمد دارد و با نگاه تیزبین خود برخی وقایع را ثبت می‌کند. زنی که در شهری جنگ زده زندگی می‌کند و در عین این اتفاق بزرگ می‌خواهد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد: «یک وانت از سر کوچه می‌گذشت، دویدم و فریاد زدم که بایستد. وانت را کرایه کردم. جعبه‌ها و کارتن‌ها را به ساحل بهمن‌شیر بردیم. آنجا لنج‌ها توقف کرده بودند. با ناخدای یکی از لنج‌ها صحبت کردم. وسایل را تحویل او دادم و گفتم آقای فلانی می‌آید و از شما تحویل می‌گیرد. قرار بود شوهر خاله‌ام وسایل را در بندر شاهپور تحویل بگیرد و ببرد خانه خودشان و مادرم برود آنها را بگیرد.»

خاطرات پرستار بیمارستان شرکت نفت آبادان حواشی خاص خودش را دارد، همین حواشی از جذابیت‌های خاطرات ثبت شده در کتاب است و یکی از این حواشی مربوط به لو رفتن اتفاقات و بعضی تصمیمات گرفته شده در بیمارستان است که وضعیت عجیبی را رقم می‌زند: «آن شب که همکارانم راجع به گربه‌ای صحبت کردند که جاسوس است و اخبار بیمارستان را به بیرون انتقال می‌دهد… محیط کاملاً تحت‌نظر بود. بازرس گفت: «به ما اطلاع داده‌اند موضوعاتی که تصمیم‌گیری می‌شود ستون پنجم با یک گربه به قوای دشمن می‌رساند.» تصمیم این بود که بعد از این، گربه‌ها را هم علاوه بر آدم‌ها زیرنظر داشته باشیم…»

مهری فلاحی از بیمارستان شرکت نفت آبادان به بیمارستان ماهشهر منتقل می‌شود و ما را هم با خودش به حال و هوای این شهر در دوران جنگ می‌برد: «در بیمارستان ماهشهر همان کارهای سابق را داشتیم. توی همان خانه‌های ام‌پنج ساکن شدم و از صبح روز بعد کارم را شروع کردم. مجروحان بمباران و مجروحانی که برای مراحل بعدی درمان به آنجا انتقال داده می‌شدند مراجعان بیمارستان بودند. انگ‌آبی و بی‌اشتهایی او را بستری کرده بودند. بلافاصله با بیمارستان تماس گرفتم. همکارم گفت: «مرتب سراغ تو را می‌گیرد.»

خاطرات زنی که پرستار بیمارستان است آن هم در روزگار جنگ ایران و عراق در کتاب «زیر خط جنگ با دیگری» نکات جذاب و خواندنی بسیاری دارد، اما در برخی صفحات نظم زمانی به هم می‌ریزد و به صورت پراکنده فلش‌بک (بازگشت به عقب» به زمانی دارد که جنگ هنوز روی نداده و این فلش‌بک چندان مسخص نیست. ضمن این‌که کتاب فهرست مطالب ندارد و فقط هر فصل با عدد مشخص شده است که تینا محمدحسینی می‌توانست عناوین جذابی از دل خاطرات برای هر فصل پیدا کند و مخاطب را سر ذوق بیاورد. از طرف دیگر کتاب نیاز به ویراستاری مجدد دارد که برخی علائم سجاوندی در جای خود بیاید. با این همه خاطرات جالب فلاحی حواشی دارد که آن حواشی گاهی با اتفاقات تاریخی مهم مصادف شده که به صورت یک پاراگراف رها شده که شاید بهتر بود، اطلاعاتی به آن افزوده می‌شد. همچنین در این کتاب اطلاعاتی درباره شیوه معماری شهر آبادان آمده و اسامی قدیمی که برای برخی مخاطب جالب و مفید است. مجموعه عکس‌ها و اسنادی هم در پایان کتاب قرار گرفته که این مستندات بر شاهدی بر صحت روایت راوی است.

«زیر خط جنگ با دیگری؛ خاطرات مهری فلاحی» با مصاحبه و پژوهش تینا محمدحسینی در ۲۳۶ صفحه در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها