به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، حمیده کاظمی در بهخوان درباره کتاب «دستنامه روایت و روایتنویسی» اینطور نوشت: کتاب «دستنامه روایت و روایتنویسی (مجموعه شیوه نامههای نشر مرز و بوم)» کتابی ۴۶۰ صفحهایست، که دو هفتهای خواندمش. کتاب را از سایت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سفارش دادم و خیلی سریع به دستم رسید. تا به حال دست نامه نخوانده بودم. راستش تا همین چند دقیقه پیش هم نمیدانستم چیست؛ کتابیست مرجع شامل مجموعهای از دستورالعملها که به درد مراجعه سریع میخورد. اگر تعریفش این باشد، دستنامهها باید صحافی قویتری داشته باشند؛ یا حداقل کمی لاغرتر و خوشدستتر باشد؛ کتابِ من الآن مثل پوشهای چاق است که چند دسته ورق در آن جای دارد؛ اصلاً به دردِ مراجعه سریع نمیخورد.
برای کتابی که شانزده نویسنده دارد خیلی سخت است تشخیصدهی هر نویسنده چه میخواسته بگوید و چقدر موفق بوده است؛ پس از خیر این قسمت با یک انشاءالله میگذرم، انشاءالله آنچه را میخواستند منتقل کنند، کردهاند. با خواندن کتاب، دیدی کلی نسبت به مجموعه شیوهنامههای نشر مرزوبوم پیدا کردم. مزه دهانشان را فهمیدم. یک جا درِ گوشی با هم گفتند نباید کار را به داستاننویسان داد.
بهترین و جذابترین قسمت کتاب برای من بخش تدوین بود. آنقدر خوب یاد گرفتم که حاضرم بروم سرِ وقتِ یک مصاحبهِ پیاده شدهِ چند هزار صفحهای؛ بدون اینکه بترسم از کجا باید شروع کنم. آقای مرتضی قاضی خیلی خوب این بخش را توضیح دادند. وقتی این بخش را می خواندم انگار در یک دورهِ حضوریِ تدوین نفس میکشیدم.
خستهکنندهترین بخش کتاب برایم بخش آخر بود؛ وقتی اعلام و نمایهها را با مثالهای واضحش میخواندم و به شعورم توهین میشد. به نظرم این بخش باید در یک صفحه خلاصه میشد و من را به یک رمزینه (کیو آر کد)، فیلمی کوتاه از شیوه فنی استخراج اعلام، مهمان میکرد؛ تا هم خستگی ۴۰۰ صفحهایام در برود و هم یک «آخیش! چقدر خوب بود»، با زبان روزه نثارشان کنم.
بخش «شیوهنامه پیادهسازی مصاحبه در مستندنگاری» را مهمان مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید زیوداریِ اندیمشک بودم. خدا قوت بهشان. حتی انتهای بخش، آدرس و تلفن هم داده بودند. تعارف آمد نیامد دارد، شاید اندیمشک نروم ولی حتماً سری به صفحهشان میزنم.
به بخش «شیوهنامه تحقیق و مصاحبه در مستندنگاری» که رسیدم، کلی مطلب خوب در مورد تحقیق، مصاحبه و تعاملات با راوی یاد گرفتم. منطق چینش این بخش یک مقدار برایم گیجکننده بود؛ بهتر بود در تیترها به جای عدد از عبارات توصیفی استفاده میشد. پیشنهاد میکنم این بخش را بدون توجه به تیترها و بولتها بخوانید تا در ذهن و منطقِ نویسنده گیر نکنید. پرسشهای آخرِ این بخش هم میتوانید به عنوان تقلب، هنگام مصاحبه با خودتان ببرید.
راستش را بخواهید مثل دستنامه که نمیدانستم چیست، شیوهنامه هم نمیدانم درست و حسابی چه قالبی دارد و در عمرم فقط یک آئیننامه اجرائی نوشتم که به نظرم خیلی سخت بود. کتاب برای من که یک آماتورم و تازه وارد این وادی شدم مفید بود ولی به گمانم با یک دستنامه خوب و جذاب، کمی فاصله دارد. کتابی که میخواهد مرجعِ نشری برای نگارش کتاب باشد رسالت سنگینتری دارد و باید یک نفر مسئولیتش را بپذیرد. شاخ و برگ اضافیاش را بزند؛ در تدوین بخشهای کتاب نظارت دقیقتری باشد؛ مقدمه مختصرتری بنویسد و پایانبندی بهتری هم داشته باشد. مثلاً بخش «فرم ارائه کتاب جهت ارزیابی در انتشارات مرز و بوم» اصلاً فرم نبود یک گونی سوال بود که ریخته بودند توی چند صفحه. با همه این نقدها من تشکر میکنم از عواملی که این مجموعه خوب را به نگارش درآوردند و به بند کشیدند دانستهها و تجربههایشان را و از همه مهمتر منتشر کردند آن را. خدا قوت.
همیشه برایم سوال بود که سوژه چیست و چطور میتوان یک سوژه را انتخاب کرد؛ مصاحبه را چطور باید پیش بُرد؛ بعد از مصاحبه باید چطور شنیدهها را پیاده کرد و بعد پیادهشدهها را چطور دستهبندی کرد؛ روند کلی نگارش کتاب تاریخ شفاهی چگونه است و چه افرادی در پروژه دخیلاند؛ اسناد تاریخ شفاهی چقدر اهمیت دارد و چقدر در کتاب باید به آنها پرداخت؛ کتاب همه اینها را برایم روشن کرد و حتی ذهنم را در مواردی که سوالی نداشتم به کار گرفت و با سوالاتش مغزم را فعال کرد.
مخاطب کتاب فقط نویسندهها نیستند و یک طیف افراد اعم از: نویسنده، محقق، ناظر، ارزیاب، کارفرما و.. را شامل می شود. به همه علاقهمندان فعال در این حوزه پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید. من که دید خیلی خوبی پیدا کردم و امیدوارم بتوانم خواندههایم را روزی عملی کنم.
نظر شما