مژگان (فاطمه) بیتانه، راوی کتاب «مرا پیدا کن» در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: مامان فاطمه کتاب هستم و این اثر با هدف پیدا کردن پسرم نوشته شد. در واقع روایت عشقی است که به وصال رسید، اما در نهایت خیلی بارور نشد و به فراق انجامید. به طوری که اکنون چند سال است که از پسرم بیخبر مطلق هستم.
او افزود: نمیدانم پسرم با چه نامی چه هویتی در کجای کره زمین زندگی میکند؟! نمیتوانم اطلاعی از او بگیرم و تنها راه این است که او مرا پیدا کند. من میخواهم فرزندم بداند که من چگونه زیستهام. البته نوع زیست من ممکن است درست نباشد و اساساً قرار نیست دیگران راهی که من در زندگی رفتهام را طی کنند. من انتخابهایی را برای زندگی کردن، داشتم که علیرغم رنجهایش، آن را ادامه دادم. هیچگاه ناامید نشدم و پر تلاش به راهم ادامه دادم.
راوی کتاب «مرا پیدا کن» عنوان کرد: تغییری در اعتقادات پدر فرزندم و همسر سابقم اتفاق افتاد. او روحانی مبلغ شیعه بود که به گروههای وهابی و سلفی پیوست. در واقع او تغییر مسلک و مذهب داد و سنی شد. بعد از این تغییر باز هم با او زندگی کردم برای اینکه به پسرم نزدیک باشم.
مژگان بیتانه گفت: روند تغییرات در عقیده و زندگی همسرم آنقدر زیاد شد که دیگر نتوانست مرا در کنار خودش بپذیرد و از هم جدا شدیم. چون عقاید شیعی مرا مناسب برای تربیت پسرش نمیدانست. ترجیح داد که ارتباط بین من و پسرم را کاملاً قطع کند تا فرزندم با باورهای پدرش تربیت شود.
او ادامه داد: هر کار قانونی که نیاز بود انجام دادم تا به پسرم دسترسی پیدا کنم. از وزارت خارجه کمک گرفتم و به کنسولگری ایران در چند کشور خارجی مراجعه کردم و تلاشهای دیگر… اما اگر میخواستم از طریق غیرقانونی کاری انجام دهم، شاید به سلامت جسمی فرزندم آسیبی میرسید. لذا تصمیم گرفتم برای پیدا کردن پسرم کتابی بنویسم و از این طریق کل ماوقع را به نگارش دربیاورم. شاید محمدابراهیم، فرزندم با جستوجوی نام مادرش به کتاب «مرا پیدا کن» برسد.
راوی این کتاب بیان کرد: امیدوارم فرزندم به این کتاب دسترسی پیدا کند و با ورق زدن آن داستان زندگی پدر و مادرش را از زبان «مامان فاطمه» بخواند. چون در تمام این سالها قطعاً روایت پدرش را از زندگی مشترکمان شنیده است و تحت تعلمیات پدرش رشد میکند.
مژگان بیتانه گفت: من تا شش سالگی کنار فرزندم بودم و پس از جدایی همچنان با او ارتباط داشتم و هر چه پسرم بزرگتر شد، پدرش احساس خطر بیشتری کرد که فرزندم با من در ارتباط باشد و ریشه این ارتباط را قطع کرد.
او افزود: چون نمیدانم محمد را با چه نامی و در کدام کشور جستوجو کنم، ترجیح دادم که با فعالیتی از این دست مانند نوشتن کتاب داشته باشم. لذا با معصومه رامهرمزی ارتباط برقرار کردم تا زندگینامه من به شکل مستند از زمان ازدواج با پدر محمدابراهیم تا زمان جدایی و شش سالگی فرزندم تدوین و نگارش شود.
این راوی اظهار کرد: با مطالعه کتاب دریافتم روایت دقیقاً بیان وقایعی است که از زندگیام به رامهرمزی گفتم. برای همین کتاب «مرا پیدا کن» رمان نیست، زندگینامه من و همسر سابقم است در کنار فرزندم که به صورت مستند بیان شده است. به عبارتی اگر از وقایعی و تاریخی نام برده شده، آن واقعه به عکسها و اسناد مستند شده است. اگر در اتفاقاتی که برایم روی داد، از فردی نام بردم، آن فرد وجود دارد. در واقع زندگی من در کتاب مستندنگاری شده است.
مژگان بیتانه گفت: در واقع کتاب «مرا پیدا کن» زندگینامه مستندنگاری شده من است؛ با اتمام اشتباهاتی که داشتم و عملکرد درستم. این کتاب داستان و رمان نیست و من و رامهرمزی سعی کردیم واقعیت یک زندگی را روایت کنیم که به اسناد و مدارک مستند است تا شاید روزی فرزندم آن را بخواند و حقایق زندگی من و پدرش را دریابد.
او ادامه داد: معصومه رامهرمزی، دبیر دوره دبیرستان من بود که بعد از دبیری در آموزش و پرورش به کار مستندنگاری روی آورد و کار فیلمسازی را دنبال کرد. من با او به عنوان یک دوست دورادور ارتباط داشتم تا اینکه متوجه تغییرات جدی زندگی من و آنچه که هیچکس از آن خبر نداشت. با من همراهی کرد و همدل من بود. به آنجا که رسیدیم که راهی برای دسترسی به محمدابراهیم وجود نداشت که تصمیم گرفتیم این کتاب را بنویسیم.
راوی «مرا پیدا کن» عنوان کرد: در اینستاگرام صفحهایی دارم که هیچ فعالیت کاری در آن انجام نمیدهم و این صفحه متعلق به محمدابراهیم و عکس صفحهام هم تصویر فرزندم است و فقط نام صفحه برای من. با این نوع فعالیتها در تلاشم که محمدابراهیم مجاب شود که سراغم بیاید. چون نمیخواهم اگر روال زندگیاش آرام است، آن را برهم بزنم.
مژگان بیتانه گفت: من با این تلاشها در پی آن نیستم که بگویم فرزندم حتماً باید با من زندگی کند. حتی دنبال این نیستم که او را شیعه کنم. همانطور که پدرش تا سی سالگی در یک خانواده رشد و نمو کرد و وارد حوزه علمیه شد و در سی سالگی تصمیم گرفت تا انتخاب جدیدی داشته باشد، من هم بر این هستم که این روحیه در محمدابراهیم هم باشد، اما من اعلام میکنم که با هر شرایطی که فرزندم بخواهد به عنوان مادرش در کنارش هستم. هر طوری که او بخواهد من حمایتش میکنم. فقط میخواهم او بداند من مادرش هستم و او را با هر دینی دوست دارم و میخواهم احساس نکند با تغییر دین جایی در کنار من، خانوادهام و خانواده پدریاش ندارد. احساس نکند که در ایران جایی ندارد، او بخواهد مرا پیدا کند، من مادرش هستم.
نظر شما