سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، فرحبا محصوری در تازهترین اثر داستانیاش با عنوان «میروم که بمانم» از زنانی میگوید که در برابر شرایط سخت و نابرابر، قدرتمند عمل میکنند و از هیچ تلاشی برای بهبود و ارتقای شرایط اجتماعیشان فروگذار نیستند. به بهانه انتشار این رمان با نویسنده این اثر به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
ابتدا درباره داستان و درونمایه رمان «میروم که بمانم» توضیح دهید.
مضمون داستان به زندگی دختری شهرستانی میپردازد که از خانه و زندگیاش رانده شده و به نوعی فرار کرده است. او که در کودکی و نوجوانی متحمل سختیهای جبرانناپذیری بوده، با ناپدری و خواهر و برادرهای ناتنیاش جنگی نابرابر را تجربه میکند. علاوه بر این و مهمتر از همه از عشق و عاطفه مادری نسبت به خودش بیبهره است که در نتیجه باعث شکست بزرگش در نبرد خانه میشود. بنابراین به ناچار و با دست خالی از خانه و زندگی میگریزد، به کشوری غریب مهاجرت میکند و در آنجا با آدمهای خوبی روبهرو میشود. و آنگاه که آرزوهاشون یکی شد، به کشوری دورتر مهاجرت میکنند. اما تازه میخواستند نفس راحتی بکشند که جنگ اوکراین شروع شد و داستان از همانجا آغاز میشود.
شخصیتهای اصلی داستان علاوه بر مواجهه با تنشهای بیرونی همچون جنگ و مشکلات خانوادگی، با چالشهای دورنی دستوپنجه نرم میکنند و همواره برای رسیدن به آرامش و امنیت، در مبارزه و تلاش هستند. از این حیث، شخصیتهای «میروم که بمانم» چه نسبتی با انسان _بهخصوص زنان_ جامعه امروز ما دارند؟
امروزه موضوع مهاجرت واژه غریبی نیست و ما زیاد درباره آن میشنویم. زنان امروز جامعه ما هم با وجود چالشهای درونی، اجتماعی و یا خانوادگی بهنوعی درگیر مهاجرت و داستانهای آن هستند. به طبع جنگ هم از موضوعات پرتنش و یکی از عوامل مهاجرت است که دور از واقعیت نیست و ما این روزها در گوشهگوشه جهان به وسیله اخبار با آن برخورد میکنیم. در این رمان شخصیتهای داستانم به دنبال امنیت و زندگیِ آرام هستند و از دنیایی به دنیایی دیگر پناه میبرند. آنها همیشه در جستوجوی صلح و آرامشاند. در «میروم که بمانم» شخصیتهای داستان از منظر روانشناسی و خودشناسی بررسی و به نکتهای از زندگی گذشته و چالشهای هرکدام از شخصیتها اشاره شده است. اغلب شخصیتهایی که در گذشته آیدا قرار دارند، باورهای نادرست داشته و در اعتقاداتشان غرق بوده و در زندان عقایدشان گرفتار هستند. آیدا با رفتن از آنجا روی باورهایی که قبول نداشت، خط قرمز میکشد و زندگی نویی برای خودش میسازد. البته من مقصودم بیاحترامی به قومها و مردمان شهرهای مختلف نبوده و نیست؛ هرکسی به چیزی اعتقاد دارد و عقاید دیگران برای من محترم است. من به موضوعات از دید خودشناسی نگاه کردهام. امروزه بیشتر باورهای عرفی جایی به کار نمیرود و در علم خودشناسی محلی از اعراب ندارد. زنان امروز کاملاً تنشها را حس میکنند و منتظر شاهزادهای با اسب سفید نمیمانند. زنان امروز یاد گرفتهاند برای زندگی بهتر تلاش کنند، و افکار نادرست را از خود دور کنند.
ما در «میروم که بمانم» بهواسطه مهاجرت و ارتباط شخصیتهای داستان که هرکدام پیشینه خاص خود را دارند، با فضاها، داستانها، شخصیتها و صحنههای متنوعی روبهرو هستیم. در نگارش این کتاب با چه چالشهایی مواجه بودهاید؟
اصولاً مهاجرت یعنی دل کندن از داشتههایی که عمری با آن زندگی کردهای و این دل کندن و دل بریدن برای ما ایرانیها که انسانهایی عاطفی هستیم چالش بزرگی است و دیگر اینکه سازگاری با محیط تازه و ارتباط برقرار کردن با آدمهایی که تازه با آنها آشنا میشوی و تا حدی زبان و سطح ارتباط با آنها را نمیدانی چالش بزرگتری است که در داستان تا حدی توانستم آنها را باورپذیر بیان کنم. ضمن اینکه یک دختر شهرستانی با باورهای زیسته خودش باید میتوانست طوری رفتار کند که دچار طرد اجتماعی نشود. اینها و مسائلی از این دست را باید در رفتار و گفتار و حتی زبانِ بدن آیدا و دیگران نشان میدادم که چالش کمی نبود. با مطالعه و تحقیقهای گسترده در مورد فرهنگ منطقهی مهاجرپذیر توانستم اطلاعات خوبی در این زمینه کسب کنم که با توجه به بازخورد داستان در بین خوانندگان حرفهای آن، به نظر میرسد که تا حدی از عهده این چالش بر آمدهام و از این بابت خوشحالم.
در نگارش داستان از چه منابعی برای فضاسازی و صحنهپردازی بهره بردهاید؟
همواره به تاریخ علاقه بسیاری داشتهام و به این سبب در این زمینه مطالعه و تحقیق داشته و دارم. همچنین با جمعآوری اخبار روزانه و توجه به موقعیتهای ناگوار جنگ، سعی کردهام آگاهانه و هندمندانه این مطالب را در داستانم بیاورم.
با توجه به آنکه در رمانهای «شکل خودت باش» و «بامک» نیز به مسائل زنان _ به عنوان زنانی تنها یا تکوالد و سرپرست خانواده_ چه از بُعد اقتصادی و چه اجتماعی گفتهاید، از این منظر «میروم که بمانم» چه نسبتی با کتابهای قبلیتان دارد؟
چون خودم یک زن هستم و شرایط و موقعیتهای بانوان را به خوبی درک میکنم، در هر سه کتابم گوشهای از مسائل و مشکلات زنان را عنوان کردهام و دلم میخواست به یک دنیای زنانه پا گذاشته و در آن قدم بزنم. کتاب اولم به نام «شکل خودت باش» قصهی سه زن با داستانهایی متفاوت است، که در آن از مشکلات و تنهاییهای زنانه صحبت میشود. و داستان حول محور زندگی زناشویی و گرفتاریها و درگیریهای آنان میچرخد. سپس «بامک» را خلق کردم تا از تنهایی زنان بیسرپرست سرزمینم، تواناییها، گرفتاریها و رنجهایشان بگویم. و بعد «میروم که بمانم» را خلق کردم که شخصیت اصلی داستانش چطور با استقامت و پایداری بارها پشت مشکلات را به خاک رساند، و قدرتمند و با تلاش زیاد، از شرایط نامساعد گریخت و عاقبت به بهشتی آرزویش را داشت، رسید، و زندگیاش را از نو ساخت.
در پایان خبر برای مخاطبانتان دارید؟
بله مشغول نوشتن رمانی تازه و پرتنش، و البته بازهم در دنیایی زنانه و ظریف هستم. دنیایی نازک که هربار به مویی بند میشود ولی پاره نمیشود. امیدوارم در سال ۱۴۰۴ به چاپ برسد و در جایگاهی قرار بگیرد که مخاطبانش را پیدا کند.
در بخشی از این رمان آمده است: «باید مثل بقیه فرار میکردیم؛ جنگ، مهاجر و غیر مهاجر نمیشناسه. همۀ همسایهها داشتن یکییکی خونهها و شهر رو تخلیه میکردن. بهناچار ما هم باید بار سفر میبستیم. آدم نمیدونه کجا باید بره و چه سرنوشتی در انتظارشه. نمیدونه با این رفتن ممکنه چه اتفاقهایی سر راهش بیفته؛ چند روز طول بکشه. آیا جای امنی پیدا خواهد شد؟ جاهایی که تابهحال نرفتی، فکرش رو هم نکردی که بری. توی بیابون رانندگی کنی، بنزین تمام کنی، ماشین خراب بشه، توی راه مریض بشی، راه رو اشتباهی بری، گیر دشمن بیفتی یا اسیر بشی و هزاران فکر دیگه که از خیالش دچار اضطراب میشدیم. زمزمۀ جنگ از هفتهها پیش شروع شده بود. صحبت درگیری و مسائل پیرامون اون فکرمون رو سخت درگیر کرده بود.»
رمان «میروم که بمانم» به قیمت ۲۲۰ هزار تومان و از سوی انتشارات هزاره ققنوس راهی بازار کتاب شد.
نظر شما