لیلا رعیت، نویسنده، مترجم و روزنامهنگار در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، داستانهای دنبالهدار را بر دو نوع کلی ردهبندی و بیان کرد: نوع اول داستانهای سریالی را شامل میشود که در حقیقت یک داستان با طرح و مقصدی کلی است، اما در داستانهای کوتاهتر با مقدمه و پایان ارائه میشود و نوع دوم نیز مجموعه داستان است که در آن شخصیتهای اصلی و فضای بنیادین یکی هستند اما هر قسمت موضوعی متفاوت از داستان قبلی را دنبال میکند. داستان دنبالهدار در ویژگیهای اصلی با داستان کوتاه یا رمان مشترک است؛ داشتن موضوع، شخصیتهای اصلی و فرعی، عناصر جذاب، کشمکش، هدف، معماهای جذاب پنهان و دیگر اصول رماننویسی و داستان کوتاهنویسی در داستان دنبالهدار نیز رعایت میشود. با این حال، نوشتن داستان دنبالهدار مانند داستان کوتاه و رمان نیست و نگارش آن از برخی لحاظ دشوارتر و از جنبههای دیگر شیرینتر است.
این نویسنده درباره سختی ها و شیرینیهای نگارش داستانهای دنبالهدار گفت: همان طور که از اسمش برمیآید داستان دنبالهدار در آخرین صفحه کتاب خود به انتها نمیرسد و همچنان ادامه پیدامیکند. در این نوع داستان هم یک نفر شخصیت اصلی است که خواننده با او آشنا میشود و انس میگیرد و شخصیتهای فرعی که به وجودشان عادت میکند. محیطی که ماجرا در آن میگذرد در ابتدا برای خواننده ناشناس است و به تدریج شناخته میشود و لحن گویش نویسنده که او به تدریج با آن الفت مییابد. شاید در وهله اول به نظر بیاید که کار این نویسنده آسانتر از نویسنده داستان کوتاه و رمان است اما درواقع این گونه نیست. خوانندگان حرفهای کتاب به این مسئله عادت کردهاند که برخی داستانها و رمانها برایشان جذابیت چندانی نداشته باشد اما آن را به انتها برسانند. داستان کوتاه کمتر از ۱۰۰ صفحه و رمان که معمولاً نهایتاً ۵۰۰ صفحه است چندروزی از خواننده زمان میبرد و به اتمام میرسد. اگر خواننده از داستان خوشش بیاید به احتمال زیاد سراغ دیگر آثار همان نویسنده میرود یا کتابهای دیگری در همان سبک و مختصات خواهد خواند، اما آیا دقیقاً همین وضعیت در مورد داستانهای دنبالهدار هم صدق میکند؟ در پاسخ باید بگویم، خیر.
نویسنده کتابهای «آله و آلاله» و «پاندورا» توضیح داد: در قسمت اول این نوع داستانها، فضا، افراد و موضوع معرفی میشوند و چون داستان چندقسمتی است کشش داستان باید به اندازهای باشد که خواننده را به ادامه مطالعه ترغیب کند. در همان یک قسمت که معمولاً چندان طولانی نیست خواننده باید با شخصیت اصلی به حس همذاتپنداری مقبولی برسد و شخصیتهای فرعی تا حدی برایش جذابیت داشته باشند که او مایل به ادامه مسیر با آنها باشد. بخشی از معمای داستان باید در قسمت اول مطرح شود، پاسخ این معما تا حدودی در هر قسمت داده میشود اما گاهی جنبه جدیدی از معما مطرح میشود تا ذهن خواننده درگیرتر از گذشته شود. اگر نویسنده بتواند شخصیت اصلی را بسیار جذاب خلق کند و شخصیتهای فرعی و محیط اطراف هم به اندازه کافی دلنشین و پرکشش باشند، نیمی از مسیر برای خلق شاهکاری فراموشنشدنی را طی کرده و در قسمتهای میانی باید موضوعاتی نو و معماها و درگیریهایی جدید بیاورد که خود به داستان جذابیتی مضاعف میبخشد و این نوع داستان را به مسیر موفقیت سوق میدهد. در داستان دنبالهدار، جذابیت و کشش عناصر داستان، حرف اول را میزند و نویسندهای میتواند این نوع نوشتن را برای خود انتخاب کند که از قلم پرمخاطب خود اطمینانی نسبی داشته باشد. یکی از شناختهشدهترین داستانهای دنبالهدار «هزارویکشب» یا همان «شبهای عربی» است؛ موضوع کلی راجع به ملکهای جوان و خوشبیان به نام شهرزاد است که به همسری پادشاهی بیمار درآمده. شاهی که هر شب همسری نو اختیار میکند و نزدیک طلوع صبح فرمان کشتنش را میدهد. شهرزاد باید با فعال کردن نیروی نهفته وجودش در زمینه داستانسرایی، این مرد را تا اندازهای مفتون کلام سحرانگیز خود کند که ترجیح دهد تا هنگام اتمام این داستان کشتن او را به تاخیر بیندازد. او وقتی داستان در نقطه اوج است لب از ادامه داستان میبندد و وعده ادامه داستان در شب بعدی را میدهد؛ کار که به هزار و یک شب میرسد، پادشاه به او دل میبندد و برای همیشه فکر اعدام ملکه را از سر بیرون میکند. اگر هزار و یک شب را مطالعه کنید میبینید که تمامی اصول داستاننویسی به طور بنادین در آن رعایت شده، و مهمتر از همه، جذابیت و کشش داستان در اوج است. این اثر در طول قرنهای متمادی در بسیاری از کشورها طرفداران فراوان داشته و در میان خوانندگان از سلیقههای مختلف به جایگاهی خاص رسیده است. ویژگی اصلی این داستان دنبالهدار، جذابیت فوقالعاده آن است و هدف اصلی شخصیت اول داستان یا همان شهرزاد، تسلط پیداکردن بر پادشاه، در حدی است که بر بیماری روحی خطرناکش فائق آید.
این مترجم همچنین گفت: گذشته از هزار و یک شب، همچنان داستانهای دنبالهدار فراوانی بودهاند که راه خود را به رسانههای مختلف گشودهاند. هرژه، نویسنده بلژیکی، شخصیت «تنتن» را خلق کرد و میلیونها کودک و نوجوان و بزرگسال را شیفته این شخصیت کرد. تنتن مرد جوان مجردی است که به همراه سگش میلو زندگی میکند؛ به شغل خبرنگاری مشغول است و زندگیاش سراسر ماجراهای پرهیجان است. اوایل تنتن تنهاست و دیگر افرادی که در داستانش حضور دارند دورادور ایفای نقش میکنند؛ اما به تدریج دوستانی جدید مییابد که برای او مقام خانواده را پیدا میکنند. کاپیتان هادوک، پروفسور تورنسل، دوقلوهای پلیس دوپوند و دوپونت به نزدیکان تنتن تبدیل میشوند و هستند شخصیتهایی سرشناس که نقشهایی فرعیتر دارند. تقریباً هرکسی که از این داستان خوشش آمده، به دنبال خواندن تمامی ماجراهای تنتن بوده؛ بچههایی که تعدادی از آنها را خواندهاند در حسرت خواندن دیگر ماجراهای تنتن به دنبال جلدهای دیگر این شخصیتند و هرژه نهایت توان خود را برای خلق شخصیتهایی جذاب، معماهایی خاص و محیطهایی پرکشش به کاربرده و در جذب مخاطب به نهایت موفقیت رسیده است. هریک از ماجراهای این شخصیت در یک سرزمین میگذرد و هرژه به تکتک این سرزمینها تسلط کافی دارد و مردمان هر کشور را به دقیقترین شکل ممکن تصویرسازی کرده است. همچنین لحن طنز این ماجراها، دلیل دیگری برای پرکشش بودن آن است.
رعیت همچنین عنوان کرد: نویسنده دیگری که مجموعههایی دنبالهدار نوشته و در این زمینه بسیار موفق عمل کرده آگاتا کریستی است و پوارو که تقریباً محبوب ترین مخلوق اوست شخصیتی بدیع و متفاوت دارد که خود را در دل مخاطب این داستان به خوبی جا میکند. او مردی میانسال، مجرد و ناتوان از برقراری ارتباط عادی اما نابغهای تکرارناشدنی در حل عجیبترین و لاینحلترین معماهاست. داستانهای این مجموعه استقلالی نسبی از یکدیگر دارند اما شخصیتهای اصلی مشترکند و هدف غایی همه، پیداکردن گناهکار و خدمت به عدالت است.
این نویسنده درباره ظرفیتهای ادبیات داستانی ایران با توجه به پیشینه قصهها و افسانههای سرزمینمان، توضیح داد: داستان دنبالهدار در ایران کمتر کار شده و علت اصلی، مشکلاتی است که همواره در حوزه نویسندگی مانع رشد و پویایی نویسندگان بوده است. در دورهای به سر میبریم که نویسندگان رمان بعد از نوشتن یک یا دو اثر میدان را خالی میکنند و تصمیم به رهاکردن این مسیر میگیرند. نداشتن حمایت جدی، باعث شده تعداد فراوانی از نویسندگان خوشآتیه در همین ابتدای مسیر با سرخوردگی مواجه شوند و از نوشتن کناره بگیرند؛ گرانی کاغذ، کم بودن حمایت مادی و معنوی، سرانه مطالعه پایین و عواملی مانند آن به توقف بسیاری از استعدادهای درخشان میانجامد. نوشتن داستان دنبالهدار یک پله از رمان یا داستان دشوارتر است و در فضایی که رمان و داستان کوتاه حتی باکیفیت مقبول از استقبالی قابل قبول برخوردار نیست نمیشود توقع رشد داستان دنبالهدار را داشت.
وی درباره چالشهای مطرح در حوزه نگارش داستانهای دنبالهدار ادامه داد: اصلیترین چالش این نوع داستان برای نویسنده، جذابیت و پرکشش بودن داستان است و اگر یک رمان برای موفقیت باید جذابیتی ۶۰ درصدی داشته باشد، این موضوع در داستان دنبالهدار به ۹۰ درصد میرسد. نویسنده باید شخصیتها را تا حد امکان ملموس و دلپذیر عنوان کند و فضایی جذاب و خاطرهانگیز بسازد تا خواننده به راحتی با آن انس بگیرد. گذشته از این، او باید مراقب باشد مبادا هیچ نقطهای از داستان رنگ و بوی تکراری بیابد و هیجان کافی در آن موج نزند. در داستان دنبالهدار، کشش و جذابیت حرف اول را میزند و نویسنده باید در تکتک سطرهای داستان خود به این نکته بسیار مهم بیشترین توجه را داشته باشد. به امید روزی که داستان دنبالهدارنویسی در ایران همرده رقبای خارجی قراربگیرد.
نظر شما