به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در ارومیه، امید شمسآذر «شهسوار» در این شعر آورده است:
چه واژه؟
سرش بر سر نیزه همچون «الف»
تنش قعر گودال باشد چو «دال»
نگین روی انگشت، انگشت نیز
بریده به شکل «ب» باشد، سؤال:
«الف» را و «دال» و «ب» را ساخته است
چه واژه که هرگز نگیرد زوال؟
چه واژه؟ کز آن آسمان گریه کرد
زمین را بگفتا بسوز و بنال
چه واژه؟ کز آن جن و انس و ملک
به حیرت فتادند و گشتند لال
چه واژه؟ کز آن عرش از هوش رفت
بلرزید بر خود پریشان خیال
چه واژه؟ کز آن کوه چون بحر شد
بشد ابر بی آب بحر زلال
چه واژه؟ کز آن روی خورشید نیز
ز شرم و خجالت بشد سرخ و آل
چه واژه؟ کز آن نغمۀ بلبلان
بشدپا به سر نوحه و قیل و قال
چه واژه؟ کز آن آشکارا بشد
جلال خداوندی ذوالجلال
«ادب» بود آری، «ادب» بود آن
که اینسان ادا گشت و شد بی مثال
چنان واژه ای از چنان طائری
که بالی نزد جز به شوق وصال،
زبانی بگفتن نباشد روا
بباید نشان داد در همچو حال
چنین شعر نیز از چنین شاعری
که بیهوده می گوید و ابتذال،
ندارد طلوع و غروبش کج است
همان به که خامش شود «شهسوا ر».
نظر شما