سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ کتاب «سلولهای بهاری؛ خاطرات تولید و توسعه سلولهای بنیادی به روایت دکتر حسین بهاروند» با حضور بهنام باقری نویسنده و صادق علیزاده، منتقد در بیست و سومین عصرانه کتاب اندیشکده هنر و رسانه مرکز مطالعات ژرفا سهشنبه دوم مردادماه بررسی و نقد شد.
باقری گفت: همانطور که از نام کتاب پیداست تاریخ شفاهی دانش سلولهای بنیادی و زندگینامه پدر سلولهای بنیادی ایران است. تصور میکنم سال ۹۴ یا ۹۵ بود که رهبری از یک شرکت صنعتی و تولیدی بزرگ دیدار کردند و آن موقع عباس علیآبادی، رئیس مپنا بود و وقتی درباره تولیدات صنعتی و پیشرفتهای علمی در زمینه صنعت برق توضیح میدادند، رهبری خیلی خوشحال شدند.
او افزود: آن موقع من در حوزه تاریخ شفاهی جنگ پژوهش و تالیف میکردم و بعد از دیدار رهبری به ذهنم رسید که در زمینه پیشرفتهای صنعتی هم کاری در حوزه تاریخ شفاهی انجام دهیم. ان وقت به ذهنم رسید که سراغ سلولهای بنیادی برویم و زندگی مرحوم سعید کاظمیآشتیانی را هم روایت کنیم که خوشبختانه هر دو انجام شد.
این پژوهشگر عنوان کرد: در این پروژه تلاش بر این بود که روایت پیشرفت بر مبنای فعالیت در زمینه سلولهای بنیادی باشد. قصد نداشتیم که زندگی و شخصیت دکتر بهاروند را روایت کنیم بالا و پایین فعالیت او در حیطه آزمایشگاه موردنظر بود. اما در میانه کار متوجه شدم که روایت فعالیت در آزمایشگاه بدون پشت صحنه آن ناقص است. به عبارتی حلقه مفقودهای که در روایت وجود داشت، مخاطب را راضی نمیکرد.
باقری گفت: در میانه کار تصمیم گرفتیم که زندگی راوی هم به کتاب افزوده شود و بعد از آن احساس کردم که جذابیت متن چندین برابر شد. ضمناً یکی دو فصل بعداً اضافه شد، فصل پدر راوی و همسرش. البته فصل همسر راوی به صورت دلنوشته بود که به کتاب افزوده شد.
او ادامه داد: در کتاب تلاش کردم دست مخاطب را بگیرم و روایت زندگی زیسته حسین بهاروند را به او نشان دهم. به عبارتی حضور من پژوهشگر کمرنگ باشد و خود مخاطب آن را مانند فیلمی ببیند و حس کند. به نظرم هنر آن است که مخاطب بتواند با سوژه ارتباط صمیمی ملموسی داشته باشد و این همذاتپنداری را پیدا کند.
فراز و فرود کتاب چندان پیراسته نیست
صادق علیزاده در ادامه این برنامه گفت: از اوایل دهه ۹۰ با کتابهایی آشنا شدم که نخستین آن «خط مقدم» تالیف فائضه غفارحدادی بود. با مطالعه چنین آثاری با افرادی آشنا شدیم که موتور پیشران حرکت پیشرفت در کشور شده بودند و اصلاً دنبال دیده شدن هم نبودند. در این رابطه چندین کتاب چاپ شد که بعضی ضعیف و برخی دیگر متوسط و قوی بودند.
او افزود: درباره کتاب «سلولهای بهاری؛ خاطرات تولید و توسعه سلولهای بنیادی به روایت دکتر حسین بهاروند» باید بگویم یکی از آن دو سه کتابی است که مرا خیلی به شعف واداشت. فردی که در این کتاب محور روایت پیشرفت است، خیلی میلی به دیده شدن نداشت و من با دیدن کتاب هر چند فرم و جلد آن چندان مرا جذب نکرد، آن روایت خاص کتاب باعث شد که سراغ این نوع کتابها بروم و درصدد بربیایم به عنوان یک ژورنالیست با راوی کتاب صحبت کنم.
این منتقد بیان کرد: قهرمان کتاب «سلولهای بهاری؛ خاطرات تولید و توسعه سلولهای بنیادی به روایت دکتر حسین بهاروند» از حداقل امکانات بیبهره است و در بخشی از کتاب آمده که در یک برهه مدیر جهادسازندگی به بهاورند میگوید جهاد نمیتواند هزینه اضافهکاری او را بدهد! شاید هر کس دیگری جای او بود، کار را رها میکرد، اما بهاروند نه تنها ماند بلکه تا پاسی از شب وقتش را در آزمایشگاه گذراند تا پروژه سلولهای بنیادی را با پشتکار عجیبش به نتیجه رساند.
علیزاده گفت: این اثر با انجام برخی تغییرات میتواند بهتر شود. به نظرم متن کتاب نیاز به بازنویسی دارد تا به اثر جاندارتری تبدیل بشود. هر چند در متن کتاب فراز و فرودی وجود دارد که نشان پیراستگی کتاب است. هر چند گاه متن چندان قوی نیست که خلا متریال را نشان میدهد و گویی حال راوی خوب نیست و آنطور که باید اطلاعات جفت و جور نمیشود. فارغ از تعامل و ارتباطی که میان راوی و مصاحبهگر شکل گرفته، برخی اطلاعات یکدفعه در متن جای گرفته که روایت را دچار پرش کرده است. به عبارتی در برخی صفحات کتاب یکدست نیست.
او ادامه داد: به نظرم حجم کتاب میتوانست کمتر باشد. این نکته را از این لحاظ که حوصله مخاطب نمیکشد که آن را مطالعه کند بلکه برخی صفحات کتاب زوایدی دارد که نیاز نیست و اصل ماجرا را به تعویق میاندازد. نکات دیگری که متوجه ناشر است، ابتدا طرح جلد آن است که اصلاً جذاب نیست و آنقدر که متن و محتوا کتاب خواننده را سر ذوق میآورد، ظاهر کتاب چنین ویژگی را ندارد.
این منتقد عنوان کرد: نکته دیگر تبلیغات خوبی برای کتاب صورت نگرفت. در حالی کتاب یک قهرمانمحور است که همه اقشار مختلف جامعه میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. به عبارتی چنین اثری میتوانددر لایههای مختلف فرهنگی و اجتماعی مخاطب خودش را بیابد. این فرایند نیازمند یک حرکت تبلیغاتی ترویجی مضاعفی است که ناشر چنین حرکتی هم انجام نداده است.
صادق علیزاده گفت: نکته دیگر که درباره محتوای کتاب «سلولهای بهاری؛ خاطرات تولید و توسعه سلولهای بنیادی به روایت دکتر حسین بهاروند»، نقش همسر راوی است که به نظرم جا داشت بیشتر در کتاب بیاید. این نکته را از این لحاظ میگویم که همین اندک اشارات در کتاب درباره همسرش آمده است، نشان میدهد که نقطه اتکا راوی همسرش است و سهم زیادی در موفقیت بهاروند داشت.
او افزود: به نظرم راوی کتاب خود واقعی حسین بهاروند است بدون شعار و پروپاگاندا. دانشمندی که فرد منزهی است و زیاده حد سخن نمیگوید و حتی کمتر هم حرف میزند و خودش را بین مخاطب و سوژه قرار نداده است. در چنین دست کتابهای تاریخ شفاهی به شکلی است که گاهی راوی خودش را پررنگ میکند، البته این ویژگی بد نیست اما در «سلولهای بهاری؛ خاطرات تولید و توسعه سلولهای بنیادی به روایت دکتر حسین بهاروند» تلاش شده که مخاطب بیشتر به سوژه نزدیک شود تا راوی.
نظر شما