پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۲۲
نظر دکتر شریعتی درباره شهادت اسماعیل هنیه

دکتر شریعتی در سخنرانی خود در این جلسه بحثی درباره‌ی کلمه‌ی «ثوره» انجام می‌دهد. او معتقد است که پیامبر (ص) فرم نظام قبیلگی را با محتوای نو و انقلابی متحول کرد. از جمله این سنت‌ها، سنت «خون‌خواهی» قبیلگی است که شریعتی تحول آن را به میانجی بحثی جالب و شورانگیز توضیح می‌دهد.

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمدمحسن راحمی: رهبر انقلاب در پیام تسلیت خود به مناسبت ترور شهید اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، ضمن تسلیت شهادت این رهبر شجاع و مجاهد برجسته به امت اسلامی و جبهه مقاومت و ملت سرافراز فلسطین تأکید کردند که رژیم صهیونی جنایتکار و تروریست با این اقدام زمینه‌ی مجازات سختی را برای خود فراهم ساخت. ایشان اضافه کردند: «خون‌خواهی او را که در حریم جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید، وظیفه خود می‌دانیم.»

***

روز تاسوعای سال ۱۳۵۵ شمسی، جلسه‌ای در منزل عباس تحریریان در مشهد برگزار می‌شود که در آن آیت‌الله خامنه‌ای، شهید مطهری و دکتر شریعتی در خصوص قیام امام حسین (ع) مباحثی را ارائه می‌کنند. مشروح این گفت‌وگو در کتاب «خون‌آورد» توسط انتشارات انقلاب اسلامی منتشر شده است که بسیار خواندنی است.

دکتر شریعتی در سخنرانی خود در این جلسه بحثی درباره‌ی کلمه‌ی «ثوره» انجام می‌دهد و با ریشه‌یابی این واژه به توضیح انقلاب فکری و فرهنگی پیامبر اسلام (ع) در حجاز می‌پردازد. شریعتی معتقد است که پیامبر (ص) فرم نظام قبیلگی را با محتوای نو و انقلابی متحول کرد و مفاهیم را از ریشه‌ی زندگی و واقعیت تاریخی و فرهنگی جامعه زمان خود بیرون کشید و مفاهیم تازه و انسانی را در آن جایگزین کرد. از جمله این سنت‌ها، سنت «خون‌خواهی» قبیلگی است که شریعتی تحول آن به را به میانجی بحثی جالب و شورانگیز توضیح می‌دهد. به مناسبت شهادت اسماعیل هنیه و پیام رهبر انقلاب در این باره بازخوانی خلاصه‌ای از این سخنرانی که تفصیل آن در کتاب «خون‌آورد» آمده است خالی از لطف نیست.

نظر دکتر شریعتی درباره شهادت اسماعیل هنیه

***

پرنده‌ای ضجه‌کنان به انتقام فرامی‌خواند

گاهی ارزش اساطیر، از تاریخ ما خیلی بیشتر است، چون تاریخ ما را ساخته‌اند، جعل کرده‌اند، تحریف کرده‌اند، همه بلایی به سرش آورده‌اند اما اساطیر عبارت است از همه‌ی آن حقایق و آرزوها و آن اصولی که انسانیت به آن معتقد بوده ولی تحقق پیدا نکرده و آنها را به صورت افسانه بیان کرده است. می‌گویند که وقتی یک فردی از قبیله‌ی ما مثلاً کشته می‌شود خون این قبیله به صورت چادرنشین است دیگر؛ یعنی کوچ می‌کند، ییلاق می‌کند، قشلاق می‌کند می‌ریزد اما روح او به صورت یک پرنده‌ای ضجّه‌کنان شب و روز در پیرامون قبیله و دور سر یکایک جوان‌های قبیله، زن و مرد قبیله می‌چرخد و ضجّه می‌کشد و شکنجه می‌بیند و فریاد می‌کشد و افراد قبیله‌اش را به انتقام می‌خواند و هیچ وقت آرام نمی‌گیرد؛ تا وقتی انتقامش از دشمن گرفته شود.

بنابراین وقتی که قبیله‌ای یک ثار دارد و باید از قبیله‌ی دشمن بگیرد ثارش را و انتقامش را این هم قبیله‌ای هم احساس می‌کند تا وقتی که یک خونی را از دشمن، نریخته انتقام را نگرفته، یک موجود ملعونی است که دائماً پرنده‌ی ثار بر گرد سرش شب که می‌خوابد، در خانه‌اش که می‌رود، مسافرت که می‌رود، مشغول عیش و عشرت که هست، غذا که می‌خورد، نماز که می‌خواند، هر کار [که می‌کند] و در هر حالی که هست، رهایش نمی‌کند؛ و فرد قبیله اگر غیرت داشته باشد و حمیت صدای ضجّه و دعوت آن مرغ را به گوشش می‌شنود. این یک رابطه‌ی قبایلی است و یک سنت قبایلی است در مسئله‌ی ثار.

انقلاب فکری و فرهنگی پیامبر اسلام

یک انقلاب فرهنگی فکری‌ای که پیغمبر اسلام (ص) کرده که یک جای دیگر یک اشاره‌ای کردم این است که بسیاری موارد شده که [پیامبر] فرهنگ و سنت رایج جامعه‌اش را که حتی جاهلی بوده گرفته اما در درون این تعبیر، در درون این سنت، در درون این فکر و فرهنگ یک محتوای نوی علمی انقلابیِ انسانی ریخته و آن این است که ثار قبیله‌ای را تبدیل کرده به یک ثار ایدئولوژیک یک ثار انسانی؛ همچنان که رابطه اخوت بین قبایل را تبدیل کرد به اخوت بین انسان‌های هم‌فکر، به جای هم‌خون؛ همان طور که پیوند بین افراد یک قبیله را، ولایت قبیله‌ای را تبدیل کرد به یک ولایت سیاسی فکری انسانی.

تبدیل سنت ثار قبایلی به ثار فکری، تاریخی و انسانی

[از جمله] یکی هم همین ثار است که یک مفهوم و یک سنت و یک فرهنگ این همه عمیق را که تا مغز استخوان مردم و سنت و تاریخشان و فرهنگشان و غیرتشان و خونشان فرو رفته با همه‌ی همین روابط- به ثار فکری، به ثار تاریخی، به ثار انسانی تبدیل می‌کند و آن، این است که رابطه‌ی قبایلی تبدیل می‌شود به رابطه‌ی دو قبیله، اما نه قبیله‌ی نژادی، بلکه قبیله‌ی فکری: قبیله‌ی طاغوتی و قبیله‌ی الهی؛ این دو قبیله است. خب قرآن و اسلام، این دو قبیله را به رسمیت می‌شناسد. اساس دعوت بر اساس یک نظام قبیله‌ای جدید است. در تاریخ بشر یک قبیله با خدا بیعت کرده، یک قبیله با طاغوت بیعت می‌کند؛ خب این دو قبیله همان رابطه‌ای را که قبایل جاهلی سر ثارشان با هم داشتند همانها را دارند؛ و همان خون‌خواهی ثار که دائماً بیخ گوش تو مدام ضجّه می‌کشد و انتقام می‌طلبد، به صورت این ثار درمی‌آید و سنگینی مسئولیت خون‌خواهی این ثار به گردن یکایک افراد قبیله‌ی خدا می‌افتد و هر که غیرت دارد مسلماً این صدا را دائماً می‌شنود. خب حالا این کلمه‌ی ثار.

ثوره هم‌ریشه ثار است

بنابراین آیا فکر نمی‌کنید که در کلمه‌ی ثوره -که مفهوم ثار هم از این ریشه است- [معنایی] بیش از آنچه در رِوِلِسیون یا کلمه‌ی انقلاب که فقط زیر و رو شدن یک نظام اجتماعی را بیان می‌کند و دیگر هیچ محتوای دیگری ندارد خفته است؟ و در اینجا است که دیگر ثوره تنها یک شورش در یک برهه از زمان از طرف یک گروه در برابر یک نظام نیست بلکه ثوره عبارت است از قیام افراد قبیله‌ی خدایی در هر نسل برای انتقام گرفتن از آن قبیله‌ی طاغوتی که از آنها یک خون به گردن دارد و یک خون طلب دارد.

خون‌خواهی؛ فلسفه‌ی تاریخ انسان در نگاه شیعی

از اینجا است که کلمه‌ی ثوره با خون پیوند پیدا می‌کند؛ کلمه‌ی ثوره با تسلسل تاریخی پیوند پیدا می‌کند؛ کلمه‌ی ثوره با مسئولیت مستمر انسان درطول تاریخ پیوند پیدا می‌کند و عجیب است که از داخل این کلمه‌ی ثار، تمام فلسفه‌ی تاریخ اسلام، بخصوص در دید شیعی‌اش -که یک فلسفه‌ی تاریخ کامل است- می‌شود استخراج بشود. برای اینکه اگر نگاه کنید اساساً فلسفه‌ی تاریخ بشر، فلسفه‌ی تاریخ انسان در دید شیعی عبارت است از آدم تا آخرالزّمان؛ این طول فلسفه‌ی تاریخی است که اسلام در دید شیعی عرضه می‌کند، تفسیر می‌کند، توجیه می‌کند.

نظر دکتر شریعتی درباره شهادت اسماعیل هنیه

تاریخ بشر با ثار آغاز می‌شود

و آن چیزی که می‌بینیم عجیب است این است که اولین قدمی که تاریخ بشر با آن قدم شروع می‌شود، با یک ثار شروع می‌شود؛ هابیل. بعد از اولْ آدم، یعنی انسان، یعنی حقیقت انسان، یعنی پدر همه، پدر هر دو قبیله -که آدم پدر هر دو قبیله است- انسان دوقبیله‌ای می‌شود؛ قبیله‌ی طاغوتی، قبیله‌ی الهی. این تقسیم‌بندی قبایل است که اسلام قبول دارد؛ آن دو قطبی شدن انسان که در طول تاریخ همواره وجود دارد و بدون آن اصلاً اسلام را نمی‌شود فهمید، تسلسل امامت را نمی‌شود فهمید، اساساً مکتب ابراهیمی را نمی‌شود فهمید. می‌بینیم که بعد از آدم، تاریخ انسان شروع می‌شود. آدم جزو تاریخ بشر و تاریخ انسان نیست؛ آدم حقیقت انسان، است کلیت انسان است، اما بعد از آدم یک جامعه‌ی بشری تشکیل شده؛ انسان، اجتماع، زندگی، روابط انسانی به شکلی که ما الان می‌بینیم در محدوده‌ی بسیار کوچک شکل گرفته، یعنی دو قطبی شدن جامعه‌ی انسانی شروع شده و اولین بار که شروع می‌شود با یک ثار شروع می‌شود؛ یعنی قبیله‌ی قابیلی یک خون می‌ریزد از قبیله‌ی هابیلی و بعد این وراثت آغاز می‌شود.

رابطه ثار و وراثت و قبیله هابیلی و قابیلی

یک رابطه‌ای بین وراثت و ثار وجود دارد که این دو مفهوم فلسفه‌ی تاریخ انسان را در اسلام می‌سازند و معنی می‌کنند. این کلمه‌ی وراثت را در دعاها زیاد داریم؛ بخصوص راجع به خود امام حسین (ع)؛ زیارت وارث را داریم است که اساساً بر اساس وراثت است. اینها را درس دادند به ماها، اینها یک چیزهایی نیست که حالا بفهمیم یا از خودمان در بیاوریم؛ اینها یک چیزهایی در مکتب ما خیلی روشن بوده منتها خب ناآگاهی، رابطه را بعد قطع کرده؛ والا [خود] زیارت نشان می‌دهد که من امام حسین (ع) را به عنوان یک حلقه از این زنجیر طولانی‌ای که از آدم تا آخرالزمان به هم پیوسته است و به هم ارتباط دارد می‌شناسم و به همین دلیل با او حرف می‌زنم و به این عنوان اصلاً در برابرش قرار گرفتم و اصلاً تلقی‌اش می‌کنم، می‌شناسمش که کیست؛ کارش را هم به همان دلیل می‌دانم. خب، بنابراین در فلسفه‌ی تاریخی ما، بشر شروع شد با یک ثار. قبیله‌ی هابیلی یک خون الان طلبکار است از قبیله‌ی قابیلی؛ و بنابراین وراثت از اینجا شروع می‌شود.

وراثت در خون‌خواهی یک وحدت تاریخی می‌سازد

این وراثت در اشکال مختلف تعبیرات مختلفی در روایات، قرآن، احادیث، فرهنگ اسلامی و تاریخ هست؛ حتی سعی شده که به عناوین مختلف با شجره‌نامه، حتی با یک وسیله، یک ابزار، یک سمبل و امثال اینها، این پیغمبران را به هم ارتباط بدهند برای [نشان دادن] یک تسلسل و یک پیوستگیِ جریان واحد، و می‌خواهد یک وحدت تاریخی درست کند؛ که حادثه‌های گوناگون را در زمین‌ها و زمان‌های مختلف به صورت مجرد تلقی نکنید؛ یک جریان واحد است.

تلاش زیادی است برای اینکه همه‌ی اینها را به هم پیوند بدهد در سطح تمام بشریت. و متأسفانه جهان‌بینی ما آن قدر کوچک است که تمام [ماجرای] عاشورا، از روز تاسوعا شروع می‌شود، بعد از ظهر عاشورا هم تمام می‌شود. بعد دیگر [هیچ] خبری نیست در تاریخ تا روز چهلم، که باز اربعینی است و شله‌ای [پخش بشود] و بعد هم دیگر غائله تمام می‌شود تا سال دیگر؛ یعنی فقط یک روز و نیم! در صورتی که مسئله‌ی یک روز و نیم نیست، مسئله‌ی ابدیت تاریخ است. در این همه وسعت!

مقایسه فلسفه تاریخ اسلامی با فلسفه تاریخ دیالکتیکی

و اگر که واقعاً فرصت این بود، این جهان‌بینی فلسفه‌ی تاریخ را با نوترین و علمی‌ترین فلسفه‌ی تاریخی‌ای که الان داریم در تلقی عموم روشنفکران دنیا مقایسه‌اش می‌کردم، آن وقت اختلاف ارزش این، نسبت به آن فلسفه‌ی تاریخی‌ای که بر اساس دیالکتیک ابزار تولید بنا شده معلوم بود؛ که این فلسفه‌ی تاریخ اسلامی از اول با خودآگاهی و مسئولیت خودآگاهانه‌ی انسان بنا شده، [ولی] آن فلسفه‌ی تاریخ مارکسیستی بر اساس بازی جبری مادّی ابزار تولید، تحول پیدا می‌کند تا بالاخره جبراً به خودآگاهی انسان می‌رسد. یعنی در اینجا مسئولیت تاریخی انسان و خودآگاهی انسان، معلول جبر مادی تولیدی اقتصادی است، [ولی] در فلسفه‌ی جبر و حتمیت تاریخی اسلامی، اساسش بر روی خودآگاهی انسان است و خطاب به انسان خودآگاه است.

از همان اول، به انسان می‌گوید تو صاحب خونی؛ باید از طرفت خون را بگیری؛ در چه وقت؟ از آغاز تاریخ بشر تا انتهای تاریخ، تماماً فرصت و مجال خون‌خواهی انسان است.

خب می‌بینیم که اولین ثار که بین این دو قبیله به وجود می‌آید و به گردن بنی‌هابیل است، در برابر بنی‌قابیل، بر اساس آن وراثت، نسل به نسل همین جور ارث می‌رسد، چنان که این خون‌ریزی نیز نسل به نسل به ارث می‌رسد، تا آخرالزمان.

تاریخ با ظهور منتقم به پایان می‌رسد

پایان فلسفه‌ی تاریخ اسلام کجا است در دید شیعی؟ یعنی کِی تاریخ تمام می‌شود؟ این تاریخی که ما می‌شناسیم –نه حقیقت انسانی؛ این تاریخ دوقطبی تضادی که بر اساس رابطه‌ی ثار و انتقام‌گیری ثار بنا شده، شروع شده و تداوم دارد -کِی به انتها می‌رسد؟ باز با ثار؛ برای اینکه در آخرالزمان، قیام جهانی، نجات بشری، تحقق عدالت، صلح و برابری، همه‌ی اینها هست اما بزرگ‌ترین لقب آن نجات‌دهنده‌ی آخرین انسان از این رابطه‌ی ثار و تارکشی، که همه‌ی تاریخ بشر را شکل می‌دهد، «منتقِم» است؛ انتقام چه چیزی را می‌گیرد؟ همه می‌گویند انتقام قاتلین سیدالشهداء (ع)؛ نه، انتقام ثاری که به گردن بنی‌هابیل است.

ثار در طول فلسفه تاریخ ما در تزاید است

و این ثار در هر نسل، یک رابطه‌ی پیچیده‌ای پیدا می‌کند؛ و آن، این است که به دعوت آن روح، که ضجّه می‌کند و افراد قبیله را، هرجا می‌روند و هر کار می‌کنند و در هر حالی دعوت می‌کند به خون‌خواهی، غیرتمندان و احرار و صاحبان فتوّت و حمیت، آن فتیه‌ها، در هر نسل پا می‌شوند به خون‌خواهی، و در هر قیامِ به خون‌خواهی برای گرفتن ثارشان باز خونی می‌دهند و باز ثار دیگری بر ثار پیش اضافه می‌شود، که باز به گردن نسل وارث بعد می‌افتد. نسل وارثِ بعد باز باید انتقام دو خونی را که طلب دارد از بنی‌قابیل، از قبیله‌ی دشمن و از قبیله‌ی طاغوت بگیرد و باز در این قیامِ خون‌خواهی، خون‌هایی ریخته می‌شود و باز ثارهایی بر ثار افزون می‌شود به صورت روزافزون، قرن‌افزون، نسل‌افزون، به گردن نسلِ وارثِ بعد، و نسل‌های بعد. [لذا] می‌بینیم ثار در طول فلسفه‌ی تاریخ ما در تزاید است: ثار بر روی ثار، ثار بر روی ثار. و ضَجّه‌های ثارها که نسل خود را به خون‌خواهی و انتقام از دشمن فرامی‌خوانند، مرتب شدیدتر و شدیدتر می‌شود، به طوری که اگر غیرت و حَمیّت و آگاهی وجود داشته باشد تمام فضای تاریخ ما پر از ضجه و دعوت خون‌خواهی ثارهای ما است؛ اما این ثارها، ثارهای قبیله‌ای نیست، ثارالله است، اینها ثارالله‌ها هستند که باید از قاتلین بنی‌طاغوت گرفته بشوند.

و اما جبرش از کجا است؟ تاریخی که این قدر بر خون‌خواهی و بر رسالت و آگاهی و دعوت ما مبتنی است، قاعدتاً بر اساس اراده‌ی ما است اما در عین حال تاریخ جبراً به خون‌خواهی کامل و تمام، و خاموش شدن، آرام شدن، پیروز شدن و خشنودیِ همه‌ی ثارهای خدا در طول تاریخ بشر خواهد انجامید، و تاریخ به انتقام مطلق و جهانی همه‌ی ثارها خواهد انجامید، و این قطعی و جبری است.

تمام داستان زندگی انسان، داستان تلاش برای خون‌خواهی است

می‌بینیم یک جبر تاریخی هست که بر دعوت از انسان به خون‌خواهی مبتنی است. می‌بینیم مفهوم، ثار همراه با وراثت، مجموعه‌ی تاریخ انسان و فلسفه‌ی تاریخ انسان را در دید شیعی اسلامی تفسیر می‌کند، بیان می‌کند؛ با ثار شروع می‌شود، و تداوم و تکامل و توسعه پیدا می‌کند تا وقتی به انفجار می‌رسد؛ و انفجار عبارت است از گرفتن انتقام از بنی‌طاغوت؛ و آنجا است که گردن قبیله‌ی هابیل از بار سنگین این همه خون‌هایی که به وراثت همین جور نسل به نسل بر گردنش مانده آزاد می‌شود؛ و در آنجا است که بشر به نجات، صلح و عدالت می‌رسد. و تا آن روز، تمام داستان زندگی انسان، داستان تلاش برای خون‌خواهی است؛ از آدم تا آخرالزمان و حسین، وارث یکی از ورثه است که خودش به صورت یک ثار درآمد، و فرزندش و پدرش، اینها همه ثارهای خدا هستند و پدر ثارهای خدا و پسر ثارهای خدا.

ثوره؛ جواب گفتن به دعوت پرنده خون‌خواه

و آن وقت در این دید، ثوره چقدر معنی عمیق پیدا می‌کند. ثوره، تلاش، شورش، قیام، اینها همه معنی دارد اما هدف چیست؟ هدف، انتقام کشیدن از بنی‌قابیل است که دستش آن همه به خون ثارهای عزیز ما آغشته است؛ و این همه، جواب گفتن به دعوت آن پرنده‌هایی است که در گرد سر قبیله‌ی ما دائماً ما را می‌خوانند و ضَجّه می‌کشند و ما را به انتقام‌خواهی و خون‌خواهی فرامی‌خوانند. ثوره، ثار، وراثت، داستان شروع تاریخ یعنی اولین ثار، هابیل و بعد، آخر الزمان یعنی تحقق انتقام جهانی است که مجموعاً فلسفه‌ی تاریخ اسلام را در دید شیعی‌اش تفسیر می‌کند. «یا ثارالله و ابن [ثاره]»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط