سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): تقریباً همه آنهایی که رمان «خون دریا» را خواندهاند دوستش داشتند. داستان پُراحساسی است و متن خوشخوانی دارد. زود، احتمالاً از همان شروع رمان درگیرش میشوی و همراه دو راوی، قصه آدمها و حوادث، و نیز تلخ و شیرین زندگی و جنگ را دنبال میکنی. «کتاب حسین وارث آدم مهدی را برداشته بودم که بخوانم. چشمم دنبال کلمهها میدوید. نقش کلمه را میخواندم؛ اما معنایش توی مغزم تهنشین نمیشد. اینجا نبودم. فکرم بین ارومیه تا شلمچه میرفت و برمیگشت؛ مثل پاندول ساعت در تناوب بود. دلم شور آنا را میزد. آنا را تنها گذاشته بودم. هرروز اخبار بمباران شهر به گوشم میرسید و تا از آنا و عمو خبر بگیرم، میمردم و زنده میشدم.»
جذابیت رمان، یا حداقل یکی از عوامل جذابیت آن در برقراری پیوند میان زندگی و جنگ است. در هر دو سختیها بسیارند و گاهی کارها جز با صبر و فداکاری و از خود گذشتگی پیش نمیروند. بارها محک میخوری و همهچیزت، ایمانت و عشقت و ارادهات به آزمون گذاشته میشود. باید تاب بیاوری و کمر خم نکنی. باید سایه ناامیدی را بشکنی و دوام بیاوری. در جنگ، شهادت و جانبازی و اسارت هست و در زندگی، برای آنکه با شهید و جانباز و اسیر (آزاده) پیوند خورده و به او دل بسته، صبر و استقامت جزو ضروریات است.
«کتاب را گذاشتم کنار و از جا بلند شدم. کسی توی هال نبود. به حیاط رفتم. حالم مثل حال شبامتحانیها بود. کار کردن در بیمارستان را دوست نداشتم. هر بار که میخواستم بروم بیمارستان، غم دنیا به دلم میریخت و تمام راه برگشت بهخاطر چیزهایی که دیده بودم، گریه میکردم. از طرفی، دلم طاقت نمیآورد کار را رها کنم و بیکار بنشینم توی خانه. نمیدانستم نیرهسادات و اولدوز کجا هستند. میدانستم که اولدوز کاموا کم آورده و باید بخرد. همان موقع، تویوتا سپاه پیچید و و داخل حیاط شد. دلم فروریخت. چادرم را روی سرم منظم کردم. آقا علیرضا از ماشین پیاده شد. چهرهاش داد میزد که خبر بدی آورده. بهجز او، یک نفر دیگر هم توی ماشین بود. چهرهاش را نمیدیدم. مات مانده بودم که آقا علیرضا برای کداممان خبر آورده است. گلویم خشک شد و چسبید به سقف دهانم. یک نفر توی دلم دم گرفته بود و مرثیه میخواند. همان وقت نیرهسادات در آستانه در پیدایش شد. بهدنبالش بتول و مریم.»
رمان «خون دریا» نوشته لیلا مهدوی است و او تا جایی که واژهها یاریاش کردهاند از زندگی و جنگ، و از پیوند میان این دو نوشته است. جملات کوتاه را به کار گرفته و با کمترین کلمات، کاملترین و ملموسترین صحنهها را آفریده است. «راه میافتیم به سمت لب شط. همه دارند خداحافظی میکنند. ما درست هفتاد و دو غواص بودیم یک نفرمان دم آمدن کم شد. خمپاره خورد جلوی پایش. هر تکهاش یک طرف افتاد. ندیدم. سرم را برگرداندم. اما وسط شقایقهای وحشی جوی خون راه افتاد. چشمهای سارا را هم گرفتم که نبیند. بعد از آن، همان شب پنجم دی، همان شبی که ماه پیدایش نبود و اروند داشت برایش گریبان چاک میداد زدیم به آب. اول من رفتم.»
«خون دریا» رمانی ۲۸۴ صفحهای است که همین امسال از سوی انتشارات کتابستان معرفت به بازار آمد و در نمایشگاه کتاب تهران نیز عرضه شد. این رمان، مثل تمام آثار ادبی و داستانی دیگر، خالی از عیب و ایراد نیست. اما در سختگیرانهترین سنجشها نیز نمره قبولی میگیرد. بسیاری از اهل فن، آن را کاری ارزشمند و قابل دفاع میدانند و کوشش نویسنده در خلق تصاویر عینی و درنگ بر عمیقترین و واقعیترین احساسات و عواطف انسان را تحسین میکنند. همچنین انسجام متن و انتخاب واژههای مناسب از سوی نویسنده را جزو ویژگیهای مثبت آن به شمار میآورند.
نظر شما