چهارشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۳ - ۰۸:۵۰
چگونه بهترین رهبران جهان از روانشناسی برای پیروزی استفاده می‌کنند؟/ مغز؛ تنبل‌ترین عضو بدن

حسام خضرایی حاذق‌فکر، مترجم کتاب «نورولیدرشیپ» گفت: مواجهه با تغییر بسیار سخت است، چون مدت مدیدی با مسائل سروکار داشتیم، برای مواجهه با مسائل جدید باید تغییر کنیم و آنها را تغییر بدهیم. به بحث ضررپذیری نیز در کتاب اشاره شده است و در کل این کتاب بیان می‌کند که چگونه بهترین رهبران جهان از روانشناسی برای پیروزی استفاده می‌کنند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا حسام خضرایی حاذق‌فکر، مترجم کتاب «نورولیدرشیپ» در نشست نقد و بررسی کتاب «نورولیدرشیپ» با زیر عنوان «چگونه بهترین رهبران جهان از روانشناسی برای پیروزی استفاده می‌کنند» که سه‌شنبه ۶ شهریورماه ۱۴۰۳ در سرای قلم خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد، گفت: پایان‌نامه من در این زمینه بود و جزو نخستین پایان‌نامه‌های عصب‌محور است.

وی افزود: برای کارهای پژوهشی در این زمینه با رویکرد بررسی رویکردهای کمی متمرکز شدیم و بعد از گذراندن دوران لازم در این زمینه فعالیت کردیم. این کتاب یکی از پژوهش‌های من در دوره دانشجویی با داده‌های تکنیکال بود که می‌خواهد به مباحث تخصصی بپردازد و کاربردی است. این کتاب، روانشناسی تصمیم‌گیری را مورد بحث قرار داده است و تا فصل آخر نسبت به مباحث اعتبارسنجی و هوش هیجانی، مقابله با افراد پرزحمت و… پرداخته است.

خضرایی بیان کرد: این کتاب در من انگیزه ایجاد کرد تا با مطالعه آن را در دسترس مخاطبان قرار بدهم تا برای افرادی که در این حوزه فعال هستند، گره‌گشا باشد. در این کتاب مثال‌های اساسی و متعددی مرتبط با هر فصل بیان شده است. فصل نخست روانشناسی تصمیم‌گیری را مطرح می‌کند، تصمیم‌گیری‌هایی را در جامعه داریم و البته اعتراف بر این است که به نوعی تصمیمات ما می‌تواند دارای لغزش و خطاپذیر باشد. موضوع سیستماتیک است که تصمیم‌گیری افراد بر چه پایه‌ای صورت می‌گیرد. در واقع، گویی آن تصمیم در ما نهادینه شده است ولی اینکه در کجای مغز ما اتفاق می‌افتد، در بخش‌های بعدی بیان می‌شود.

وی در ادامه گفت: بسیاری از تصمیمات از بخش ناخودآگاه فرد است که فروید هم به آن اشاره دارد. این بخش خودآگاه است. توماس کوهن در این زمینه می‌گوید شاید ما همان ماهی‌ای باشیم که در تنگ محدب قرار دارد و باورهای ما بر اساس آن چیزی است که پذیرفته‌ایم. محدب و لنز همان باورهای ماست که در ذهن شکل گرفته و نمی‌تواند به نوعی درست یا غلط باشد مگر اینکه با تغییر مواجه شود.

خضرایی افزود: در فصل دوم بیان می‌شود که اعتبارسنجی‌ها نیز به همین شکل صورت می‌گیرد. بر اساس همین نوع تفکر ما و به علت مواجهه با مسائل پیچیده ناچار هستیم تصمیمات زمان‌برتری اتخاذ کنیم. ناچار هستیم بیشتر آنها را مورد توجه قرار بدهیم. در سیستم دو آن را با دیگران به اشتراک می‌گذاریم و مشورت می‌کنیم.

وی بیان کرد: آنچه که به عنوان منطق با آن مواجه هستیم، پیچیده است و تعاریف گسترده‌ای دارد. در واقع با توجه به سوگیری شناختی می‌توان گام مهم‌تری برداشت. مغز ما به سیستم یک و دو برمی‌گردد. در سیستم یک رویه به سرعت اتفاق می‌افتد و مغز یکسری قضاوت‌های سریع دارد اما در سیستم دو این‌گونه نیست. بحث پذیرش، باورها، تجربه زیستی و امرپذیری به عملکرد ما برمی‌گردد. بسیاری از مدیران نیز با همین نوع سوگیری شناختی مواجه هستند و ممکن است بسیاری از مسائل دارای اهمیت را نادیده بگیرند. اگر با سوگیری شناختی روبرو شویم، ممکن است مغز ما چیزهای مهم را نادیده بگیرد و خطرناک است و ممکن است به خطا منجر شود. قاعدتاً تا جایی که ممکن است باید از سوگیری شناختی به دور باشیم.

وی در ادامه گفت: مولف در ابتدای هر فصل کتاب، جمله‌ای از افراد مطرح دنیا بیان می‌کند و مثال‌هایی می‌آورد که با گفته‌های افراد مشهور مرتبط است. اینکه چگونه می‌توانیم افراد را همسو کنیم و متقاعدسازی را انجام بدهیم، صرف یک دستور موثر نیست. تفاوت بحث رهبری و مدیریت نیز در همینجاست. بنابراین در خصوص بحث متقاعدسازی القای وفاداری را ندارند و باید به چرایی مطلب بپردازیم. باید هوش هیجانی و آی‌کیوی افراد را قبل از شروع کار بشناسیم. بنابراین بسیاری از موارد دستوری نیستند و می‌تواند از کیفیت کار ما کم کند و به نوعی نتوانیم آنچه را که برای پیشبرد کار لازم داریم، در نظر بگیریم.

وی افزود: در مورد تواضع رهبران هم وقتی بررسی می‌کنیم، هر چقدر از پنجره رفتاری خودمان دور باشیم، قدرت شخصیت و قدرت مثبت خودمان را بیشتر به عرصه ظهور برسانیم، بهتر ارتباط بگیریم که ناشی از هوش هیجانی فرد است. در بخشی دیگر با روانشناسی قدرت هم سروکار داریم. آبراهام لینکلن می‌گوید: داشتن قدرت، فرد را در عرصه آزمایش قرار می‌دهد. ممکن است بیشترین اثرات را برای خود فرد و اطرافیان داشته باشد.

خضرایی بیان کرد: استفاده از روانشناسی برای ایجاد تاب‌آوری، مورد دیگری است که در این کتاب به آن اشاره شده است. در باورها و تجارب فرد شکل گرفته که چطور می‌تواند سخت‌کوشی بیشتری داشته باشد. بحث تاب‌آوری به طرز فکر برمی‌گردد. در پیش‌پیشانی اتفاق می‌افتد. پیشنهاد می‌کنم انسان در جستجوی معنا از فرانکل را مطالعه کنید. آنچه منجر به نجات فرانکل از آن شرایط سخت شد، طرز فکر اوست. شرایط استاندارد نسبی هم وجود ندارد. آنچه که فرانکل را نجات داد، تفکرش بود.

وی در ادامه گفت: روانشناسی انگیزشی هم به طرز فکر برمی‌گردد. هر چقدر می‌توانیم افکار منفی را از خودمان دور کنیم. تقویت هدفگذاری داشته باشیم. باید اهداف خود را مرور کنیم. لازم است که نسبت به طرز فکر دقیق‌تر باشیم و بررسی مجدد داشته باشیم. مواجهه با تغییر بسیار سخت است، چون مدت مدیدی با مسائل سروکار داشتیم. برای مواجهه با مسائل جدید باید تغییر کنیم و آنها را تغییر بدهیم. به بحث ضررپذیری نیز در کتاب اشاره شده است و در کل این کتاب بیان می‌کند که چگونه بهترین رهبران جهان از روانشناسی برای پیروزی استفاده می‌کنند.

چگونه بهترین رهبران جهان از روانشناسی برای پیروزی استفاده می‌کنند؟/ مغز تنبل‌ترین عضو بدن

هر فصل کتاب به صورت جدا قابل فهم است

در ادامه این نشست بهزاد محمدیان، منتقد گفت: موضوع نورولیدرشیپ یکی از موضوعات جدید حوزه مدیریت است. بشر از روز نخست به دنبال فهمیدن و دانستن بوده است. تلاش‌های زیادی برای فهم رفتار اطرافیان صورت گرفته است. در حوزه سازمان این پررنگ‌تر می‌شود. کارآیی نیز جزو چهارچوب تصمیمات تحقق پیدا نمی‌کند. علوم سازمانی نیز به دنبال همین بوده است. یکی از خروجی‌های بزرگترین اصل مدیریت که رفتارگراها به آن رسیدند این بود که هر چه رفتاری تقویت شود، تکرار می‌شود.

وی افزود: مطالعه رفتار را به ورودی و خروجی خلاصه می‌کردند. شناخت‌گراها یا عصب‌گرایان این مباحث را مورد مطالعه قرار دادند. بحث شناختی بیان می‌کند که چرا مغز به دنبال تغییر نیست. مغز ما تنبل‌ترین عضو بدن است، چون یاد گرفته از مسیرهای کوتاه به نتیجه برسد. بعد از پیشرفت دریچه‌های جدیدی در حوزه رفتار و رهبری ایجاد شد. توانستند مغز را مطالعه کنند. رفتارها و تصمیمات را برای ما قابل فهم کرد.

محمدیان بیان کرد: اولین مقاله در این زمینه در سال ۲۰۰۷ چاپ شد و در ۲۰۱۱ رشد پیدا کرد. قبل از آن چیزی وجود نداشت. اگر این حوزه را با حوزه مدیریت مقایسه کنید، می‌بینید که حوزه مدیریت سابقه طولانی دارد. سطح تحلیل علوم اعصاب و سطح فرد بررسی می‌کند فعل و انفعال نورن‌ها چگونه است. یکی از یافته‌های جالب، نورون‌های آینه‌ای هستند که هر آنچه در محیط می‌بینند تکرار می‌کنند.

وی در ادامه گفت: در سطح تحلیل در گروه با رویکرد عصب‌شناسی رهبری، بحث‌های مربوط به فرهنگ و… روبه‌رو هستیم. ایجاد شدن حوزه علوم اعصاب، باعث شد که روزنه جدیدی داشته باشیم. چطور این کار را انجام می‌دهد؟ سه رویکرد کلی آزمون‌های تداعی، ضرورت و کفایت وجود دارد. با ابزارهای علوم اعصاب پزشکی نیز اینها قابل مطالعه است. اینها به پژوهش‌های مدیریت و کاربرد مدیریت در اجرا و عمل می‌تواند کمک کند.

محمدیان ادامه داد: چرا تنبلی می‌کنیم؟ چرا مغز کارها را به تاخیز می‌اندازد؟ با نورون‌های آینه‌ای در پژوهش می‌توان با یکسری سوال‌های جدیدتر به پاسخ‌های دقیق‌تری رسید. در بسیاری از حوزه‌ها باید آدم‌ها را متقاعد کنیم. یکی از چالش‌ها استنتاج معکوس است. رهبری یک تبادل است، بحث اساسی هم بحث اخلاقی است.

وی گفت: کتاب یکسری نقاط قوت دارد؛ موضوع کتاب جدید است. لازم نیست فصل اول را بخوانی تا فصل‌های دیگر را بفهمی. هر فصل کتاب به صورت جدا قابل فهم است. نقطه قوت دیگر، موضوعاتی است که کتاب به آن پرداخته است. اما نکات قابل بهبود هم دارد. در فصل اول بهتر بود که یک چهارچوب کلی ارائه می‌شد. به عنوان مثال، منظور از رهبری چیست؟ نویسنده این چهارچوب را ندارد. اصلاً به مباحث پشت پرده اشاره نمی‌کند، در جاهایی نیاز است که در پاورقی شرح بیشتری آورده شود تا موضوع روشن شود، چون زیرنویس به فهم بهتر و بیشتر کمک می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها