شنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۳
جای خالی او در هر ورق از دفتر شعر آینده حس خواهد شد

غزل‌سرا و نویسنده معاصر ایرانی در گفت‌وگو با ایبنا مطرح کرد: گروه پنج نفره هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی، حسین منزوی، منوچهر نیستانی و محمدعلی بهمنی در شرایطی به داد غزل رسیدند که همه می‌گفتند که دیگر دوره غزل گذشته است. از این گروه محمدعلی بهمنی آخرین نفری بود که در قید حیات بود و متاسفانه با فقدان او دیگر هیچ‌یک از این پنج نفر موی سپید کرده در غزل نو، در میان ما نیستند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا در سوگ شاعر ادیب، معاصر و محبوب ایرانی محمد علی بهمنی، خبرنگار ایبنا به سراغ غلامرضا طریقی غزل‌سرا و نویسنده معاصر رفت و با او درباره فقدان بهمنی در ادبیات و شعر ایران صحبت کرد. این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

از حال و هوای جامعه ادبی ایران پس از انتشار خبر درگذشت استاد بهمنی بگویید.

از دیشب که این خبر را شنیده‌ام، داغش در دلم سرد نمی‌شود. فردا آماده می‌شوم که در مراسم بدرقه او حضور یابم، اما نمی‌دانم چگونه خود را بازیابم از این غم! از سال‌ها پیش همه می‌دانستیم که استاد ناخوش هستند و مدت‌هاست که دیگر شعر جدید نمی‌گوید. شاید برای کسی که او را نشناسد و یا کمتر بشناسد، این میزان از سوگواری که به جان ما نشسته است طبیعی نباشد. اما این سوگ در خود دلیل و پایه‌ای در شرایط حاضر دارد. محمدعلی بهمنی آدم بزرگ شعر معاصر ما بود، و جای خالی عمیق آدم‌های بزرگ و موثر، حس می‌شود. برای ما استاد بهمنی همان آخرین نفر موسپید از حلقه رندان بود که می‌شد به او تکیه کرد و در سایه‌اش نفس کشید. کسی که با نبودش وارد دوره دیگری از حیات شعری ایران خواهیم شد. نمی خواهم با ناامیدی بگویم که فضای شعری ایران بعد از این به رخوت و سکون تن در خواهد داد، خیر من معتقدم هم اکنون شاعران جوان و جویای نام موثری در جریان شعری امروز ایران حضور دارند، اما من بوی آن آشنائیت دیرین را از این اوضاع حس نمی‌کنم و حتم دارم بعد از رفتن استاد، وارد دنیای متفاوت و حیات شعری جدیدی خواهیم شد. دفتری که در هر ورقش جای خالی بهمنی حس خواهد شد.

با توجه به اینکه شما با محمدعلی بهمنی مراودات حضوری بسیار داشتید، چه خاطره ای از استاد بیشتر ذهنتان را درگیر کرده است؟

یکی از تکیه کلام‌های رایج استاد بهمنی، واژه مهربان بود، او همه را به این نام صدا می‌زد. در واقع صفت مهربانی که او به همه اتلاق می‌کرد، خودش بود و یکی از بارزترین صفت‌های وجودی‌اش، مهربان بودن بود. اگر امروز می‌بینیم که گاهی حرمت‌ها نگه داشته نمی‌شود به خاطر نبود مهربانی است. اگر کسی با استاد حضوری دیدار می‌کرد چنان مجذوب قطب عاطفی او می‌شد که احتمالاً بیش از شعر، شیفته خودشان می‌شد. بهمنی از آن شاعرانی بود که اگر او را می‌دیدید، خودش را بیشتر از شعرش دوست می‌داشتید. همان‌طور که من نمی‌دانم که شیفتگی‌ام به استاد تا چه حد وابسته به خودشان و تا چه اندازه برای اشعارشان است؟

انعکاس خبر فوت استاد بهمنی، جامعه ادب دوست و هنرمند ایرانی را به شکل عجیبی در غمی عمیق فروبرد، از نظر شما این میزان از تاثر بیشتر برای چیست؟

به نظرم در این مواقع بیشتر از آنکه در سوگ این عزیز باشیم، سوگوار حال و روز خود هستیم و سوگوار فرو ریختن آن پایه عاطفی مستحکمی که دیگر نیست. از نظر من استاد بهمنی در زندگی شخصی خود، به موفق‌ترین حالت ممکن خود رسید. او با این میزان از حضور گسترده و نفوذ کلام، تاثیر عمیقی را بر روی شعر و غزل نو ایرانی گذاشت. این تاثیر چنان ماندگار و جریان‌مند بود که نبود ساحت جسمانی ایشان در ساحت حسی آن اختلال و وقفه ایجاد نخواهد کرد و بزرگ‌ترین غم این است که دیگر شعر جدیدی از او نخواهیم شنید.

چه چیزی در اشعار و جریان فکری محمد علی بهمنی وجود داشت که شعر او را متمایز از دیگران و منحصربه‌فرد می‌کرد و همچنین باعث شده است که سیل علاقه‌مندان او همه از جمله مردم، شعرا و مسئولان را در بر بگیرد؟

محمدعلی بهمنی جزو جریانی مهم بود که بسیار بر شعر امروز تاثیرگذار بودند. در دهه ۴۰ بعد از اوج گرفتن شعر نیمایی و سپید، غزل مطرود به حساب می‌آمد. در همین دوره گروهی پیشرو با نگارش غزل نو آمدند. این گروه شکل قدیمی غزل را با طرح نو ادغام کردند؛ گروهی که متشکل می‌شدند از هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی، حسین منزوی، منوچهر نیستانی و محمدعلی بهمنی. این گروه در شرایطی به داد غزل رسیدند که همه می‌گفتند که دیگر دوره غزل گذشته و آن را تمسخر می‌کردند. در واقع غزل نو با ایده این افراد به شعر ایرانی بازگردانده شد. از این گروه محمدعلی بهمنی آخرین نفری بود که در قید حیات و در میان ما بود و متاسفانه با فقدان استاد بهمنی، دیگر هیچیک از این پنج نفر موی سپید کرده در غزل نو، دیگر در میان ما نیستند. هر کدام از این شاعران تاثیری به سزا و خاص بر روی غزل نو داشتند که با دیگری قابل قیاس نیست. مثلاً حسین‌منزوی با بهره‌گیری از زبان آگاهی و تصویرسازی در پیشبرد غزل نو موثر بود و محمدعلی بهمنی در این گروه مسئولیت بخش عاطفی را بر عهده گرفته بود. حضور شعر بهمنی بین عامه مردم و حتی کسانی که شعر را به صورت تخصصی دنبال نمی‌کردند، قابل لمس و ارجاع است. اشعار محمدعلی بهمنی با ویژگی خاص عاطفه‌مندبودن، توانست رگ‌خواب مخاطب را در دست بگیرد. در واقع وقتی که اشعار محمدعلی بهمنی را می‌خوانیم دیگر مهم نیست که در آنچه فنی به کار رفته است، آنچه که یقه مخاطب را می‌گیرد عاطفه شعر است. نوعی عاطفه شهری و امروزی که در شعر گذشته ما نبوده است.

ماننداین شعر او که در آن امواج عمیق عاطفانه موج می‌زند؛

با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشه ی من ثبت می شود
این لحظه ها عزیزترین یادگار تو
از هر طرف نرفته به بن بست می رویم
لعنت به روزگار من و روزگار تو
تا دست هیچکس نرسد تا ابد به من
می خواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس می کنم که جدایم نموده اند
همچون شهاب سوخته ای از مدار تو
آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام
خالی تر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه می رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو

از نظر من، عاطفه‌ای که در شعر بهمنی به نشانه عاشقانه تبدیل شد در چند دهه بعد حضور مستمر داشت. عاطفه‌ای که یقه مخاطب را بعد از دوره جنگ و باب شدن اشعار حماسی گرفت و رهایش نکرد. در واقع مخاطب نیاز داشت که بعد از سردی دوران جنگ، در آغوش امن این اشعار عاطفه خود را بازیابی کند با اشعاری تازه چون؛ «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود» اما یکی دیگر از وجه‌هایی که باعث می‌شود جریان شعری محمدعلی بهمنی منحصربه‌فرد و متمایز شود این بود که او به سرایش ترانه و تصنیف روی آورد. در این باره لازم است اشاره کنم بین کسانی که از شاعران قدیم بوده‌اند، تصنیف‌گویی و ترانه‌سرایی کار کم ارزشی به حساب می‌آمد. همانطور که ایرج میرزا در مواجه با عارف قزوینی و برای تحقیر او به او خطاب کرد؛ «تو شاعر نیستی بلکه یک تصنیف ساز هستی». اما از نیمه دهه ۵۰ به بعد، شاعران ما وارد تصنیف و ترانه می‌شوند. بدون اینکه برایشان مهم باشد چگونه قضاوت خواهند شد. در این بین، یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین شاعری که اشعارش مورد استفاده خوانندگان قرار گرفت استاد بهمنی بود که اشعارش هم قبل از انقلاب و هم پس از انقلاب از ترانه‌های ماندگار پرطرفدار است و هر خواننده صاحب سبکی حداقل یک ترانه و کار از استاد بهمنی را خوانده است. او خوب فهمید که جامعه تشنه شنیدن ترانه‌های عاشقانه است. همچنین باید توجه داشت که ما یک طیف مخاطب داریم که هیچ وقت کتاب شعر نمی‌خوانند، اما ترانه‌های زیبا را از زبان خوانندگان می‌شنوند. این طیف از مخاطبان با ترانه‌های ماندگاری که از علیرضا قربانی، همایون شجریان، ناصر عبدالهی و بقیه خوانندگان شنیدند، محمدعلی بهمنی را شناختند و او را زندگی کردند و اینگونه بود که بهمنی نفوذ فرهنگی و دائمی خود در زندگی مردم ایران تثبیت کرد.

در پایان از یکی از اشعار استاد یاد کنید که بیش از بقیه آن را با خود زمزمه می‌کنید...

تو از اول سلام‌ات پاسخ بدرود با خود داشت
اگرچه سحر صوتت جذبه «داوود» با خود داشت

بهشتت سبزتر از وعده شداد بود اما
برایم برگ برگش دوزخ «نمرود» با خود داشت

ببخشایم اگر بستم دگر پلک تماشا را
که رقص شعله‌ات در پیچ و تابش دود با خود داشت

سیاوش‌وار بیرون آمدم از امتحان گر چه
دل سودابه سانت هرچه آتش بود با خود داشت

مرا با برکه‌ام بگذار دریا ارمغان تو
بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بهمن رضایی منش IR ۱۰:۵۳ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۳
    خواب مرا به ساعت خود خسته می کنی آهنگ یک تبسم پیوسته می کنی .

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها