به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «رازهای زیر تاک: هشت قصه از زندگی پیامبر اسلام (ص)» یک جلد از مجموعه ۱۴ جلدی «هشت قصه از زندگی معصومین (ع)» است که کتابهای پروانه (واحد کودک و نوجوان انتشارات بهنشر) آن را برای گروه سنی «ج» و «د» (نوجوانان) منتشر کرده است.
عناوین هشت قصهای که در کتاب «رازهای زیر تاک» از زندگی پیامبر اسلام (ص) روایت میشوند عبارتاند از: «یکی همه جا هست»، «رازهای زیر تاک»، «پیک مهربان»، «خرمای نارس»، «سنگ سیاه مقدس»، «روز تاریک»، «مردی که تنها نماند» و «برادرم، من اسیر دست توام».
در بخشی از متن این کتاب میخوانیم:
- اینان اسیران قبیلۀ سعد هستند که با هَوازِنیان همپیمان شده بودند، یا رسولالله!
صدای مرد، شیما را به خود آورد. سایهای را دید. کشیده و بلند بالا بود. از زیر چشم نگاهش کرد. فرمانده با هیبت گام برمیداشت و پیش میآمد. زرهی بر تن داشت و عبایی قهوهایرنگ روی آن. ریشش سفید شده بود. فرمانده با آرامش گذشت. شیما جابهجا شد. سایهی محمد بر سر او افتاد. میخواست بلند شود که سرباز از او خواست تکان نخورد. کلمههایی را که در طول راه کنار هم چیده و بدانها فکر کرده بود، فراموش کرد.
نگاه سنگین شوهرش را حس میکرد. فرمانده جلوی او رسید. لحظهای ایستاد. شیما سربلند کرد که چیزی بگوید؛ ولی نتوانست. پیامبر چند قدم رفت؛ ولی برگشت. زنِ غمگین با چشمان پر از اندوهش چیزی میخواست بگوید. چشمان زن خیلی آشنا بود. آن صورت سبزه و چشمان درخشان، او را به یاد سالهای دور میانداخت. میدانست که حلیمه مُرده. پس این زن چه کسی بود؟
اشک در چشمان شیما حلقه زد و مثل مروارید از نوک مژههای بلندش بر خاک چکید. پیامبر روبهروی او ایستاد::
- کسی با شما بد رفتاری کرده است؟
شیما سر تکان داد. حالا سایۀ پیامبر درست روی سر او افتاده بود. شوهرش با نگرانی مشتانش را گره کرده بود. پیامبر جلوتر آمد. زن آشنا بهنظر میرسید.
- اسمت چیست؟
شیما بغضش را فرو خورد:
- شیما، دختر حلیمه!
پیامبر لبخندی زد.
نظر شما