سه‌شنبه ۳ مهر ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۰
آرامگاه محمدعلی بهمنی به کدامین ابیات مزین خواهد شد؟

هرمزگان- پرسشی که ذهن اهالی ادبیات را به خود مشغول کرده این است که با این همه ترانه و غزل ناب، آرامگاه محمدعلی بهمنی به کدامین ابیات مزین خواهد شد؟!

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - یوسف ملایی: آسمانی شدن محمدعلی بهمنی، دارنده «تندیس خورشید مهر» به‌عنوان برترین غزل‌سرای ایران، جامعه ادبیات این سرزمین ادب‌دوست را در سوگ او سیاه‌پوش کرد. اندوه اصحاب قلم با خوانش ترانه‌های دلنشین و غزل‌های زیبایش اندکی کاسته می‌شود اما هرگز سنگینی این غم از سینه آن‌ها سبک نخواهد شد. بنابراین در همه محافل ادبی استان، به شکلی نام و یاد وی را گرامی می‌دارند و مشتاق هستند بدانند از حجم این همه ترانه و غزل ناب، آرامگاه ابدی استاد به کدامین ابیات مزین خواهد شد؟!

در زیر برخی از ابیاتی که قابلیت دارند تا بر مرقد این شاعر خوش‌آوازه نقش ببندند را گمانه زنی کرده‌ایم.

من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم
باور نمی‌کنید، همین شعر شاهد است

شاید این تک بیت به زنده بودن و غزل فکر کردن مرحوم بهمنی بر سنگ مرقدش شهادت بدهد، هر چند کسی در زنده بودن وی تردیدی ندارد. بهمنی در ۲۷ فروردین ۱۳۲۱ در ۷ ماهگی پا به عرصه گیتی نهاد تا زندگی را به طور معمول ۲ ماه زودتر از دیگران آغاز کند و در ۹ سالگی شعر مادر را سرود تا نام خویش را اینگونه در جریده عالم ثبت کند، پس احتمال استفاده از این بیت درخشان دور از ذهن نیست.

آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

خوانش اشعار زنده‌یاد بهمنی ضمن اینکه شگفت‌زده‌ام کرد با جنبه دیگری از ویژگی شعری وی آشنا شدم. دریافتم علاوه بر شعر عاشقانه و عارفانه، بخش عمده‌ای از اشعار او شعر مهدوی و آیینی است. استاد غزل با واژگان روزمره ترکیبات ویران کننده‌ای ساخته و آن‌چنان شیرین و روان واژگان را در ظرف غزل و ترانه ریخته که هر بیتش گوارا و دلپذیر است. این بیت در نوع خود یک شاهکار است و ممکن است برای همیشه بر مرقد جان غزل نقش ببندند.

دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده‌ها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مرده‌ها جا زد و رفت

اشعار روانشاد بهمنی سرشار از المان بومی جنوب است و دریا یکی از واژگان پر تکرار در سروده‌هایش است. این ترانه که با صدای زنده‌یاد ناصر عبداللهی برای مردم خاطره انگیز بوده و هست، بدون تردید شانس دارد تا برای همیشه ماندگار شود.

می‌زنم لبخند و بر می‌خیزم از خاک و بدینسان
می‌شود آغاز فصل دیگری از داستانم

آغاز فصل جاودانه از داستان زندگی‌اش این باور را در ما تقویت می‌کند که این بیت که اتفاقاً با لبخند و شادکامی نیز شروع می‌شود بر سنگ مزار او حک شود. بهمنی انسان خاکی و خوش مشربی بود و همواره لبخند بر لب داشت پس احتمال اینکه منظور وی دنیای فانی باشد، کمی دور از ذهن است و محتمل است منظورش از فصل دیگری از زندگی، همان مرگ بوده است.

هنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاری ست
به چشم تنگی نامردم زوال پرست

یکی از خصوصیات بارز شعر او گفتن از تنهایی و نامردمی‌ها است. علی‌رغم اینکه دوستان و دوستداران فراوانی داشت اما از تنهایی زیاد سخن گفته است و تنگ چشمی، حسادت و بُخل بعضی از نامردم موجب آزار روحی و روانی او می‌شده است. با دقت به این بیت در می‌یابیم که انگار شاعر، این شعرها را از دنیای دیگر نوشته است. هر چند سخت است این شعر برای ثبت بر سنگ مزار استاد انتخاب شود ولی احتمال اندک آن نیز ما را بر آن داشت تا از آن غفلت نکنیم.

رودخونه‌ها رودخونه‌ها
منم می‌خوام راهی بشم
برم به دریا برسم
ماهی بشم، ماهی بشم

شباهت فراوان شعر زنده‌یاد بهمنی و مولوی به لحاظ محتوایی بسیار فراوان است. ماهی، یکی از تصویرهای مطرح مولوی در مثنوی است که شاعر با آن انس و خویشاوندی ذهنی و باطنی دارد. نتایج پژوهش‌ها نیز نشان دهنده این است که در اساطیر «ماهی» به طور کلی مظهر حاصلخیزی و باروری شناخته شده و در همه ادیان به کار رفته است. در قرآن نیز این نماد در داستان حضرت یونس و داستان موسی (ع) و خضر نشانه واکاوی و شناخت خویشتن خویش است. این ترانه علی‌رغم سادگی دارای معنای عمیق و عرفانی است که احتمال استفاده از آن نیز وجود دارد.

همیشه منتظرِ شما بودم
هنوزم اولِ صف منتظرم
خیلی بدشانسم اگه: یه لحظه هم-
شما را ندیده از دنیا برم

اشعار مهدوی استاد بهمنی در نوع خود کم نظیرند. این شعر را از ترانه جمعه تا جمعه وی انتخاب کردم. انتظار او خاص است، او ضمن اینکه تاکید دارد همیسه و در اول صف انتظار منتظر ظهور است، بداقبالی‌اش را ندیدن امام عصر می‌داند.

شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار می‌کنم که من – این های و هوی گنگ
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم

استاد بهمنی سرآغاز تحول شعری اش را در ۶۳ سالگی و زمان زیارت مرقد مطهر حضرت امام رضا (ع) عنوان می‌کند. این غزل آیینی گواه این مدعا است و شاید به عنوان سند دلدادگی‌اش به ائمه اطهار بر سنگ مرقدش نوشته شود.

دلم جراتش قطره‌ای بیش نیست
تو ای عشق! او را به دریا ببر

طلب مساعدت از حضرت عشق برای رفتن و به دریا رسیدن، با تواضع همیشگی او توام است. شاعر نخست از ناچیزی خویش می‌گوید و سپس از وجود لایزال الهی استمداد می‌طلبد تا دل او را به دریای بیکران الهی برساند. این بیت نیز قابلیت تبدیل شدن به نوشته روی مزار را دارد.

تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی، چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست

این برش از غزل نیز آکنده از استعاره است. سرشار از عشق و دلدادگی است. پر از حرف و راز مگو است که می‌تواند تاریخ سازی هم کند.

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو
پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم از همه خلق، چرا تو

عشق، اساس ادبیات است و در شعر زنده‌یاد محمدعلی بهمنی به بهترین شکل ممکن بیان شده است. ترانه و غزل بهمنی، به قول بهروز ثروتیان نویسنده و منتقدادبی: «لذت بهت زدگی» را در مخاطب ایجاد می‌کند.

پیداست که در حوصله‌ی جسم نگنجد
این وسعتِ پُر دغدغه - این روح حماسی

این تک بیت بدون هیچ توضیح خاصی می‌تواند شعر مناسبی برای سنگ مرقد استاد مورد استفاده قرار بگیرد. در ادامه نیز ابیات متناسب و متفاوتی بدون توضیح برای این مهم پیشنهاد می‌شود.

توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت
می‌نشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم

گفتی بخوان، خواندم، اگرچه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی، پس خود بخوان ای دوست

چه زیبا می شود دنیا برای من! اگر روزی
تو از آنی که هستی، ای معما پرده برداری.

کجا دنبالِ مفهومی برای عشق می‌گردی
که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هر شب.

گله‌ای نیست، من و فاصله‌ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست.

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید
و چه بی‌ذوق جهانی که مرا با تو ندید
رشته‌ای جنس همان رشته که بر گردن توست.

من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت - گهگاه
برگی از باغچه‌ی شعر بچینم کافیست.

تنهایی‌ام را با تو قسمت می‌کنم سهم کمی نیست
گسترده‌تر از عالم تنهایی من عالمی نیست.

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم.

دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم.

چقدر دلم فصل بهارو دوس داشت
وا شدن پنجره‌هارو دوس داشت
بهار اومد پنجره‌ها رو وا کرد
منو با حسی دیگه آشنا کرد
یه‌حرف یه‌حرف، حرفای من کتاب شد
حیف که همه‌ش سؤال بی‌جواب شد
دروغ نگم هنوز دلم جوون بود
که صب تا شب دنبال آب و نون بود.

تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
با خزانت نیز خواهم ساخت خاک بی‌خزانم.

این اشعار هم که از میان شعرهای ناب مرحوم بهمنی انتخاب شده، همه قابلیت نقش بستن بر سنگ مزار استاد مسلم شعر و ادب فارسی را دارد.

به گزارش ایبنا، روانشاد محمدعلی بهمنی، در پی سکته مغزی، حوالی ساعت ۲۳ جمعه ۹ شهریور ۱۴۰۳، در سن ۸۲ سالگی در بیمارستان تندیسِ تهران آسمانی شد و با بدرقه دوست‌داران پرتعدادش در ضلع شرقی فرهنگسرای شهیدآوینی بندرعباس در کرانه خلیج فارس آرمید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها