چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۰
ابیات غزل ۲۷ غزلیات حافظ خوانش شد

مرکزی - دورهمی انجمن حافظ پژوهی و حافظ خوانی، در سه‌شنبه‌ای دیگر با حضور جمعی از شاعران، حافظ پژوهان و حافظ دوستان در اراک پیگیری شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک، در دورهمی سه‌شنبه‌های حافظ پژوهی و حافظ خوانی؛ کاظم دارابی مسئول و مدرس انجمن حافظ پژوهی اراک پس از خوانش ابیات غزل انتخاب شده (غزل شماره ۲۷)، در زمینه جنبه‌های مختلف عرفان، اخلاق، اجتماعی و نکته‌های مورد بحث مطالبی بیان کرد.

این سه شنبه (سوم مهر) ابیات غزل شماره ۲۷ خوانش و ابعاد مختلف که احتمالاً مورد نظر حافظ بوده، تفسیر و تعبیر شد و هر یک از حاضران بعد از خوانش، دیدگاه و برداشت خود را از اشعار مطرح کردند.

ابیات غزل ۲۷ غزلیات حافظ خوانش شد

ابیات غزل شماره ۲۷ به شرح زیر است:

در دیرمغان آمد یارم قدحی در دست

مست از می و، میخواران از نرگس مستش مست

در نعل سمند او، شکل مه نو پیدا

ور قد بلند او، بالای صنوبر پست

آخر به چه گویم هست ازخود خبرم؟ چون نیست

وزبهرچه گویم، نیست با وی نظرم؟ چون هست

شمع دل دمسازم، بنشست چو او برخاست

و افغان ز نظربازان برخاست، چو او بنشست

در غالیه خوشبو شد، در گیسوی او پیچید

ور وسمه کمانکش گشت، در ابروی او پیوست

باز آی که باز آید عمر شده حافظ

هرچند که ناید باز تیری که بشد از شست

ابیات غزل ۲۷ غزلیات حافظ خوانش شد

به گزارش ایبنا؛ شرح ابیات غزل ۲۷ در کتاب شرح کامل ابیات دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی چنین آمده است:

۱-- من معشوق خود را – در حالی که جام شرابی در دست دارد– تصور می‌کنم که پای در محفل رندان و آزادگان می‌گذارند و همه عاشقان دیدن چشمان زیبا و خمار آلود او مست می‌شوند.

۲_ آری معشوق من سوار بر اسبی می‌آید و نعل اسب او مثل هلال ماه نو می‌درخشد، قد و بالای یار من چنان کشیده و موزون است از که قد و بالای صنوبر در برابر او جلوه‌ای ندارد.

۳– من به او نظر دارم و در برابر او از خود بی‌خبرم؟ آری هنگامی که در عشق او محو شده‌ام؛ چگونه دم از هوشیاری بزنم؟ وقتی به او و عشق او مشغولم؛ چگونه بگویم که این گونه نیست و به او توجهی ندارم؟!

۴–و قتی معشوق برخاست و عزم رفتن کرد؛ دلم که مانند شمع سوزان و گدازانی بود؛ خاموش گشت؛ هنگامی که یار بر زین اسب خود نشست؛ آه و فغان عاشقان بلند شد و محفل شادی ما به مجلس ماتم بدل شد.

۵– غالیه – این ماده خوشبو و سیاه رنگ _ در گیسوی معشوق من پیچیده و بوی خوش خود از آن گرفته است. وسمه - این رنگ آرایشی -- نیز در ابروی کمانی یار من پیوسته است و اینکه تیرانداز و کمانکش گشته و جلوه‌ای پیدا کرده است.

۶– ای معشوق! دوباره به محفل ما عاشقان بازگرد. اگر بیایی عمر دوباره به حافظ بخشیده‌ای؛ هرچند که می‌دانم عمر رفته برنمی‌گردد و تیری که رها شود؛ به کمان باز نخواهد گشت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها