به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست نقد و بررسی شماره سوم و چهارم مجله علوم انسانی «نقدنامه» با عنوان «شوکران جهل؛ دیدار با اندیشه نیکلاس کوزایی در آیینه آثارش» با حضور میثم سفیدخوش، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی، لیلا کیانخواه، عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران و علیرضا شفاه، دبیر گروه مطالعات علم و فناوری شوری بررسی متون و کتب علوم انسانی برگزار شد.
لیلا کیانخواه در ابتدای سخنان خود گفت: از دوستان شما برای تهیهی این مجموعهی پر ارزش تشکر میکنم. البته تخصص بنده قرون وسطا نیست و ۱۵ یا ۱۶ سالی است که روی مشاء کار میکنم. این کتاب ارزش تأمل و خواندن دارد. کوزانوس هم ارزش آن را دارد که مطالعه شود و حتی مقایسههای تطبیقی هم برای ما مفید است. سیر تاریخی فلسفه اسلامی را که میبینیم، چه قبول بکنیم و چه قبول نکنیم با یک رکوردی مواجه میشویم.
او افزود: فلسفه اسلامی در عین حال که تا یک دورهای تحول دارد و رشد داشته است، در ادامه دچار رکود میشود. اولین نکتهای که برای بنده جالب است این تفکر انتقادیای است که کوزانوس داشته است. افراد دیگری هم هستند که این کار را کردهاند اما کار کوزانوس از سنخ دیگری است. در اینجا با یک تفکر انتقادیِ عمیق، حتی نسبت به استادان کوزانوس، مواجه هستیم. شاید کار کردن بر روی آثار کوزانوس ما را از این رکود خارج کند. ما الان تقریباً به جایی رسیدیم که فلسفه اسلامیِ ما با مشکلات امروز ما نسبتی ندارد. ما با دیواری بین فلسفه اسلامی و زندگی مواجه هستیم. فلسفه اسلامی این ظرفیت را دارد که ما با رویکرد انتقادی، آن را وارد جامعه کنیم. دورهای اعتقاد بر این بود که فلسفه اسلامی مخصوص طبقهی خاصی از افراد است و طبقه عوام نباید با این رویکرد آشنا شوند اما در حال حاضر آن نگاه محدود شده است. ما یک عمر ابنسینا را محکوم کردیم که معاد جسمانی را رد میکند و کافر است و فلان ولی هیچ وقت نیامدیم ببینیم این تبیینی که تبیین فلسفی از معاد است و ابنسینا آن را ارائه میدهد چقدر تبیین منحصر به فردی است.
کیانخواه اضافه کرد: بحث نقدِ منطق که کوزانوس دارد خیلی جالب است و نگاه متفاوتی است. این نگاه یعنی جورِ دیگری میشود نگاه کرد و همیشه انسان نباید تابع آن سنتهای پیشین باشد. انگار ما بعد از ابنسینا به فلسفه به عنوان یک چیز مقدس نگاه میکنیم و جورِ دیگر نگاه کردن انگار کنار میرود. نظریهی «نه خورشیدمحوری و نه زمینمحوری» ای را که کوزانوس مطرح میکند بسیار از زمانهی او جلوتر است. ما میتوانیم برای سرریز فلسفه و حکمت و ادبیات خودمان به زندگی، از آثار افرادی چون کوزانوس استفاده کنیم و کمک کنیم به پرورش تفکر انتقادی.
او گفت: چیزی که برای من جالب بود، تفسیر عرفانیای بود که کوزانوس از تثلیث ارائه میدهد که مخالف آن نگاه حاکم بر کلیسا بوده است. تثلیث موجب این میشود که بین ما و متفکران قرون وسطی فاصلهی زیادی بیفتد. اما کوزانوس با آن تفسیر عرفانی، قابلیت مقایسه بین تفکر ما و آن تفکر عرفانی را ایجاد میکند. نکتهی دیگری که بسیار برای من جالب است این است که کوزانوس گفتوگوی بین ادیان را مطرح میکند ولی نه به نحوی که ما از اصولِ دین خود برای نزدیک شدنِ به هم صرف نظر کنیم.
عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران ادامه داد: کوزانوس میخواهد گفتوگویی شکل دهد که در آن جایگاه و اصول دین حفظ شود. کوزانوس با یهودیت مشکل داشته است اما در رابطهی با اسلام و مسیحیت قائل است که با حفظ مبانی و اصول میشود آن گفتوگو اتفاق بیفتد. کار کردن روی این بخش از تفکر کوزانوس هم یک راه تحقیقاتی جالبی است. نکتهی دیگری که کار کردن روی کوزانوس را ارزشمند میکند این است که مسیرِ مدرنیته با اهمیت دادن به آثار کوزانوس میتوانست مسیر دیگری پیدا کند. آن افرادی که در مدرنیته دخیل هستند خیلی به آثار عرفانی کوزانوس توجهی نداشتند. از لحاظ بحثهای تطبیقی نیز میتوان گفتوگویی میان کوزانوس و فیلسوفان خودمان شکل داد. ابنسینا هم منتقد فلسفه مشائی است و از آموزههای فلسفه نوافلاطونی استفاده میکند.
کیانخواه گفت: مسیر متفاوتی که کوزانوس و ابن سینا در نقد فلسفه مشائی پی گرفتهاند و اصولِ مشترکی که دارند، میتواند موضوع تحقیق قرار بگیرد. مقایسهی تفسیر نوافلاطونی این دو فیلسوف هم جالب است. ابن سینا نظریهی صدور را که فیلسوفان نوافلاطونی مطرح میکنند، برای تبیین فلسفیِ خلقت به کار میگیرد. او در بحث تمایزات خیلی جدیای دارد با آن چیزی که فلوطین مطرح میکند. فلوطین بحث اراده و علم را در خلقت دخیل نمیکند، ولی ابنسینا این کار را انجام میدهد. فیلسوفان قرون وسطی اول صدور را مطرح میکنند ولی به دلیل اعتقادی که به تثلیث دارند، از آن فاصله میگیرند و وارد نظریهی بهرهمندی میشوند. کوزانوس هم بازگشتی به بحث صدور دارد.
او افزود: نکتهی آخری هم که میخواهم بیان کنم و برای من جالب بود، مراجعه به مردِ عامی برای اتخاذ مفاهیم نظری بود. فلسفه از سقراط به بعد محاوراتی است که با عوام برای نتیجه گرفتن مبانی فلسفی شکل میگیرد. این نزدیکی عوام و خواص به هم و بحث مشارکتی با مردمی که تحصیلات رسمی ندارند، برای فهم مطالب عمیق خیلی مسئلهی جدیای است.
عضو هیئت علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران ادامه داد: اگر توجه داشته باشیم که در خودِ هستی جهل سریان دارد، امرِ غیردقیق هم میتواند شایستهی مطالعهی دقیق باشد. همچنین در آگاهی ما جهل سریان دارد. ما نباید به خاطر این جهلها علم را رها کنیم. کار بر روی نامتناهی خیلی اهمیت دارد. اگر برویم در قرن پانزدهم و ببینیم چه اندازه الهیات و سیاست متکی بر فرض متناهی بودن جهان است، آنوقت میتوانیم انقلابی بودن حرف کوزانوس را بفهمیم. قبل از کانت دو سه نفر بودند که به آلمانی مینوشتند. لایبنیتس کبیر هم آلمانی نوشت. کوزانوس اکثر کارهای خود را به آلمانی نوشته است آن هم در قرن پانزدهم که دوران استیلای زبان لاتین است.
او اضافه کرد: ما هم باید در این دوران به زبان فارسی توجه کنیم. باید به فارسی فکر کنیم، به فارسی بنویسیم. کاری که شیخالرئیس در دانشنامه علایی شروع کرد. آلمانی نوشتن کوزانوس باعث شد که در دانشگاههای رسمی خیلی او را تحویل نگیرند. وقتی لوترمیخواست کتاب مقدس را ترجمه کند، دانشواژه نداشت. مرجع بنیادین او کتابهای کوزانوس بود. واژههای کوزانوس خیلی منتشر شدند. واژهای که بعد از کوزانوس خیلی به کار رفت reinen Vernunft یا خرد ناب بود.
کیانخواه در پایان گفت: کانت نام کوزانوس را نیاورده است اما در نام کتاب او از ترکیب کوزانوس استفاده شده است. به نظر من کوزانوس باید با ملاصدرا مقایسه شود. من میخواهم یک ادعای بیپشتوانه بکنم و بگویم که ملاصدرا در فلسفه خود هیچ حرف مهمی نزده است که کوزانوس نزده باشد. این دو به لحاظ تاریخی هیچ ارتباطی باهم نداشتهاند. قطعاً دست ملاصدرا به کارهای کوزانوس نرسیده است. البته واقعاً ملاصدرا در سنت ما نوآوری کرده است. اتحاد عقل و عاقل و معقول و بسیط الحقیقه را کوزانوس گفته است. به همین خاطر هم هست که ملاصدرا در سبد مطالعات غربیها در حال حاضر حضور ندارد.
نظر شما