شنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۲
داستان «شکار شبانه» با نمای «وسترن شمالی»!

کارگردان فیلم کوتاه «جنگل» گفت: ترکیب «وسترن شمالی» قوه محرکه‌ای شد که من باید این داستان را بسازم اما مشکلی که با داستان «شکار شبانه» برای اقتباس داشتم، این بود که در اصل داستان، شکارچی به سراغ خالو شاهباز می‌رود که به نظر من برای فیلم کافی نبود. در پایان فیلم، مخاطب با پرسش‌های مواجه می‌شد که خالو شاهباز کیست؟ مشکلش چیست؟ باید سوال‌های پایان فیلم، عمق بیشتری پیدا می‌کرد.

میثم مرادی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: من هیچ‌گاه داستانی را انتخاب نمی‌کنم، بلکه این خودِ داستان است که به من می‌گوید «من را بساز» و از لحظه‌ای که این موضوع را با من در میان می‌گذارد، دیگر دست از سرم برنمی‌دارد. این داستان هم از این قاعده مستثنا نبود. پدر و پسری که برای شکار شاهباز راهی کوهستان می‌شدند، با مؤلفه‌های آشنای ژانر وسترن من را جذب کرد. جایزه‌بگیری، اسلحه و اسب را می‌توان این‌طور عنوان کرد: «وسترن شمالی»!

وی افزود: همین ترکیب «وسترن شمالی» قوه محرکه‌ای شد که من باید این داستان را بسازم اما مشکلی که با داستان «شکار شبانه» برای اقتباس داشتم، این بود که در اصل داستان، شکارچی به سراغ خالو شاهباز می‌رود که به نظر من برای فیلم کافی نبود. در پایان فیلم، مخاطب با هزاران پرسش مواجه می‌شد که خالو شاهباز کیست؟ مشکلش چیست؟ باید سوال‌های پایان فیلم، عمق بیشتری پیدا می‌کرد. به همین دلیل، ایده‌ای به ذهنم رسید که شخصیت خالو شاهباز باید با مخاطب آشنا باشد و مخاطب سریع او را به خاطر بیاورد و با او هم‌ذات‌پنداری کند. من لوکیشن داستان را از مناطق کوهستانی به شمال ایران و جنگل‌های گیلان تغییر دادم و به یاد میرزا کوچک‌خان افتادم. چه کسی بهتر از میرزا یونس برای جایگزینی!

مرادی ادامه داد: برایم مهم نبود که این داستان با واقعیت همخوانی ندارد! چه اهمیتی دارد؟ مگر قرار است همیشه تاریخ‌نگاری کنیم؟ مگر باید، فیلم تاریخی بسازم؟ در این داستان، میرزا به این شکل کشته می‌شود! تارانتینو هم در فیلم «لعنتی‌های بی‌آبرو» هیتلر را به سالن سینما برد و او را آتش زد. من هم تصمیم گرفتم میرزا را این‌گونه نشان دهم. در واقعیت، سر میرزا بریده شد و تحویل امنیه داده شد. بقیه‌اش را می‌توانید خودتان در ذهنتان بسازید.

کارگردان «جنگل» در ادامه درباره مضمون فیلم گفت: فیلم «جنگل» فیلم مواجهه است؛ مواجهه کودکی که استعاره‌ای از پاکی، زلالی، و پرسش‌گری، با مسئله قلدری و زورگویی است. این کودک، که استعاره است، در برابر قلدری چه واکنشی نشان می‌دهد؟ آیا روح زلال و پرسش‌گر کودک می‌تواند مقابل قلدری و ظلم بایستد؟ چه اتفاقی برای روح زلال و پاک می‌افتد؟ می‌توان کودک را استعاره‌ای از وجدان خود شکارچی نیز در نظر گرفت. در واقع، شکارچی برای مهم‌ترین کار زندگی‌اش کودک را رها می‌کند و او را درون درخت تنها می‌گذارد و می‌رود.

وی در ادامه درباره برخی تصمیمات فیلم‌سازی گفت: در خصوص پیر شدن کودک، خیلی موافق این ایده نبودم که رفته‌رفته پیر شود، چون امکاناتش را نداشتیم و باید این اتفاق به‌صورت ناگهانی می‌افتاد. اصلاً در گریم و چهره‌پردازی با این امکانات محدود، خوب نمی‌شد. البته خیلی دلم می‌خواست کودک واقعاً پیر می‌شد؛ فیلم عمق ترس بیشتری القا می‌کرد.

در پایان، مرادی از بازیگر خردسال فیلم، آرسام اجاقلو، تمجید کرد و گفت: آرسام اجاقلو، بازیگر خردسال فیلم، بسیار مستعد و توانمند است. قبل از فیلم‌برداری، گفت‌وگویی مفصل داشتیم و فیلمنامه را خواندیم. او بازیگری بسیار باهوش و کاربلد بود و در طول فیلم‌برداری، لحظه‌ای خسته نشد. من واقعاً از توانایی این بازیگر خردسال حیرت کردم و مطمئنم که در سال‌های آینده، اسم آرسام را بسیار بیشتر خواهید شنید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها