پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۵
انگار دستی آن بالا هوای ما را داشت

اگر طوفان هم نمی‌شد، باید می‌رفتند. البته من نمی‌دانم که اگر طوفان نمی‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد، زیرا هیچ تمهیدی برای آن در نظر نگرفته بودند و اگر هم در دید عراق می‌رفتند، احتمالاً باید با هوشیاری دشمن به خط می‌زدند. اما طوفان کاری کرد که عراقی‌ها اصلاً ما را ندیدند و رزمندگان ما به‌راحتی وارد منطقه شدند.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نام عملیات محرم بود. برای اجرا در نیمه‌های محرم آن سال قمری (سال ۱۴۰۳ قمری) طراحی‌اش کرده بودند. اجرای آن برای تأمین امنیت جاده دهلران به عین‌خوش و تسلط بر ارتفاعات آن منطقه ضروری بود و موفقیت در آن، در تحقق نقشه جنگی و سیاست دفاعی ما اهمیتی بسیار داشت. اما تصمیم‌گیری برای آغاز آن، اصلاً آسان نبود. ابهامات متعددی سد راه تصمیم‌گیری شده بود. به گفته محسن روزی‌طلب که وظیفه روایت عملیات را عهده‌دار بود، سوالات و اما و اگرهایی مثل اگر شب عملیات مهتابی باشد یا اگر ابرها آسمان را بپوشانند و زمین را تاریک کنند، یا اگر عراقی‌ها پیش از آنکه به خطر برسیم متوجه پیشروی ما بشوند، وجود داشت. فرماندهان امیدوار بودند که بعثی‌ها - تا پیش از رسیدن نیروهای ما به نقطه درگیری - از اجرای عملیات بویی نبرند و ما با غافلگیری، ضربات اولیه را وارد کنیم. امیدی که در شرایط عادی، عملاً خوش‌خیالی بود. اما، انگار دستی آن بالا هوای ما را داشت.

آن روز عصر، طوفان شدیدی شروع شد. آنقدر شدید که می‌گفتند در پادگان عین‌خوش، واقعاً چشم، چشم را نمی‌دید. «طوفان عجیبی بود، طوری بود که احساس می‌شد از سمت پادگان عین‌خوش خاک شدیدی می‌آید و در تماسی که با جلو (خط) داشتیم، گفتند طوفان شدیدی در حال وزیدن است. این از آن اتفاق‌های غیرطبیعی بود که اصلاً پیش‌بینی آن را نمی‌کردیم.» شرایط مهیای شروع عملیات شد. فرصت را از دست ندادیم. خارج از دیدرس دشمن، فرمان حمله صادر شد و نیروها تقریباً بدون هیچ مشکلی، بدون معطلی از جاده آسفالت عبور و اقدام به پیشروی کردند. «فرماندهی، دستور رفتن نیروها را صادر کرد. اگر طوفان هم نمی‌شد، باید می‌رفتند. البته من نمی‌دانم که اگر طوفان نمی‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد، زیرا هیچ تمهیدی برای آن در نظر نگرفته بودند و اگر هم در دید عراق می‌رفتند، احتمالاً باید با هوشیاری دشمن به خط می‌زدند، ولی این گرد و خاک، خیلی از مشکلات ما را حل کرد و کمترین اثر آن این بود که عراق، ما را ندید و اصلاً روی نیروها آتش اجرا نکرد و یگان‌ها و ستون ماشین‌ها به‌راحتی وارد منطقه عملیات شدند.»

کتاب «عملیات محرم»، مستندی جذاب‌تر از داستان

آنچه گفته شد، خلاصه بخشی از کتاب «عملیات محرم؛ بهبود شرایط امنیتی و اقتصادی کشور» بود. این کتاب که همین چند سال پیش، به همت مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و ذیل مجموعه کتاب‌های روزشمار جنگ ایران و عراق (جلد بیست‌ودوم)، عملیات پائیزی محرم در سال ۱۳۶۱ را که در دهمین روز آن ماه شروع شد با تکیه بر اسناد و مدارک معتبر و اظهارنظرهای مقامات و رسانه‌ها بررسی می‌کند و روایتی کاملاً مستند و مفصل از چگونگی آغاز و اجرا و انجام این عملیات – که ده شبانه‌روز طول کشید - پیش روی مخاطب می‌گذارد. این کتاب، اساساً کاری پژوهشی برای رفع نیاز محققان درباره آن روزهای جنگ تحمیلی است و از این‌رو، شاید برای مخاطب عادی کمی غیرجذاب باشد. اما کتاب را که ورق می‌زنیم، به حقایقی برمی‌خوریم که از هر داستانی جذاب‌تر و عجیب‌تر است.

می‌خوانیم، بعد که نیروهای ما وارد منطقه شدند شرایط جوی دوباره ناگهانی تغییر کرد. قطرات ریز باران به آرامی شروع به باریدن کردند و آن گرد و غباری را که بر منطقه حکمفرما شده بود به کلی از بین بردند. این دگرگونی با منطق عادی تفسیرپذیر نبود و چنان که نوشته‌اند اصلاً گویی در این منطقه هیچ اتفاقی نیفتاده است. آن طوفانی سنگین، جای خود را به هوایی شبیه هوای بهار در کوهستان داد. البته این تغییر، نگرانی‌هایی برای فرماندهان ما ایجاد کرد. اینکه صاف‌شدن هوا تابش مهتاب، منطقه را روشن می‌کرد و به عراقی‌ها که در بلندی‌ها مستقر بودند و از نظر دید به ما برتری داشتند، فرصت دفاع می‌داد. یعنی عملاً غافلگیری ناممکن می‌شد.

انگار دستی آن بالا هوای ما را داشت

به نوشته کتاب، فرماندهان یگان‌ها برای زدن نیروهای کمین و تیربارهای دشمن پیش‌بینی‌هایی کرده بودند، اما در صورت هرگونه درگیری نیروها قبل از رسیدن به خط اول دشمن، نیروهای عراقی هوشیار و با نیروهای خودی درگیر می‌شدند و این درگیری، امکان غافلگیری را از ما می‌گرفت. یعنی باید، خواه‌ناخواه متحمل تلفات می‌شدیم. اما بازهم اتفاق دیگری افتاد و درست در همان زمانی که نیروها باید از نقطه رهایی به سمت خط دشمن حرکت می‌کردند، ابر غلیظی که ارتفاعات داخلی ایران را پوشانده بود، در مقابل ماه قرار گرفت و به یک‌باره منطقه عملیات را کاملاً تاریک کرد. آن تاریکی غیرمنتظره آنقدر شدید بود که یکی از نیروهای سنگر فرماندهی می‌گفت: «از سنگر که بیرون آمدم، حتی تا چهار متری خودم را هم نمی‌دیدم و منطقه به‌طور مطلق تاریک شد.» نیروهای ما نیز، این فرصت را از دست ندادند و در کوری دشمن، تا نخستین خط درگیری پیش رفتند.

جالب اینکه، باز اتفاق پیش‌بینی‌نشده اما بسیار خوشایندی روی داد. همزمان که رزمندگان ما پای معابر مستقر می‌شدند و برای حمله به سنگرهای عراقی‌ها لحظه‌شماری می‌کردند، ابرها حرکت کردند و نور ماه، کل منطقه عملیاتی را روشن کرد. به قول راوی: «بعد از اینکه نیروهای خودی به خط و سنگرهای دشمن رسیدند، از اینجا به بعد ارتفاعات بود که پیچیدگی و دردسر داشت و نیاز بود که روشنایی وجود داشته باشد. خیلی عجیب بود، چون همان ابری که در آسمان پدیدار شده و جلوی تابش نور ماه را گرفته بود، دوباره کنار رفت و مثل این بود که به دست نیروها چراغ قوه داده باشند. آن‌ها می‌گفتند که ما، تک‌تک سنگرها را با چشم می‌دیدیم و سراغ آن‌ها می‌رفتیم.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها