سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نظرلو، پژوهشگر و نویسنده: سال ۱۲۹۳ خورشیدی آتش جنگ جهانی اول دامن بسیاری از کشورها را گرفت. حتی کشورهای بیطرف که میخواستند از این بلوا که در پی قدرتطلبی استعمارگران، راه افتاده بود؛ دور بمانند؛ متحمّل خسارات جانی و مالی فراوان شدند.
عراق یکی از همان مناطقی بود که در قلمرو امپراتوری عثمانی قرار داشت اما انگلستان از سمت آبهای خلیجفارس به آن حمله کرد. عتبات عالیات که همواره از قرن دوم هجری مأمن علمای دین بود و دانشمندان بسیاری به شوق مجاورت با امامان معصوم و یادگیری علوم دینی به آنجا مهاجرت میکردند نیز در جریان این دگرگونیها در امان نبود. حوزههای علمیه همواره با افکار متفاوتی روبرو بود. از آن جمله، عدهای از بزرگان حوزه معتقد به عزلت و ترک دنیا و غور در امور معنوی و درس و بحث بودند و عدهای دیگر دین را تافته جدا بافتهای در امر دنیا نمیدانستند و بستنشینی و انزوا و کنارهگیری از امورات مهم اجتماعی و سیاسی را نمیپسندیدند.
این دو رویکرد متفاوت، جریانها و مسیرهای متمایزی ساخت و در این صفکشیها شیخالشریعه اصفهانی در جمع بیطرفان نبود. سالها در مکتب میرزای شیرازی درس دین خوانده و نسبت به حوادث سیاسی روزگار صاحب رأی و نظر بود.
میگفتند پدرش حاج میرزا محمدجواد از خاندان معروف نمازی شیرازی و ساکن اصفهان بود و جدش علاوه بر ورع و تقوا به جهت مداومت بر نوافل و فرایض به نمازی مشهور شدهبود. اسم خودش فتحالله بود. فتحالله پسر محمدجواد نمازی غروی شیرازی که در سال ۱۲۲۸ خورشیدی در اصفهان به دنیا آمد. اجدادش همه اهل علم و دین بودند و فتحالله نیز به تبعیت از آنان درس و بحث را در حوزه علمیه اصفهان آغاز کرد. پس از مدتی مانند تمام طالبان دانش که یک جا قرار ندارند و به دنبال فراگیری بیشتر از این شهر به آن شهر میروند؛ راهی حوزه علمیه مشهد شد. حوزه مشهد فضلا و طلاب زیادی داشت. خیلی زود برتری طلبه جوان در میان آنان مشهود شد. چنانکه در مدت زمانی کوتاه با آرای شیخ مرتضی انصاری آشنا شد و بعد از بازگشت به اصفهان نظرات شیخ مرتضی را که تا آن زمان مشهور نبود؛ بیان و بر طبق سیره ایشان رفتار میکرد. شیخ مرتضی در جوار مولای متقیان زیسته بود و فتحالله هم در ۲۸ سالگی بار سفر بست تا در حوزه علمیه نجف به ادامه تحصیل و تدریس بپردازد.
او خیلی زود توانست در حوزه علمیه نجف بدرخشد. چنانکه صاحبان تراجم او را در زمره علمای طراز اول دانستهاند و محمدعلی مدرس تبریزی در تجلیل او نوشته است: «او جامع معقول و منقول، فقیه اصولی، رجالی، حکیم، متکلم، ادیب، مفسر اخلاق و در اکثر علوم از اغلب معاصرین خود ممتاز بود. علاوه بر مراتب علمی، بسیار لطیف بود و قوه حافظهاش از خوارق عادات و عجایب بود.»
این هجرت، طلبه جوان را که دیگر به شیخالشریعه مشهور شده بود؛ در عراق ماندگار کرد. کمکم به جمع مدرسین حوزه نجف پیوست و تدریس در این حوزه دیرپا را شروع کرد. علاوه بر آن خطیبی توانا بود. جمعهها منبر میرفت و به زبان مردم آنان را موعظه میکرد.
کلاسهای فقه و اصول او در نجف زبانزد شد. صدها تن از بزرگان در محضرش خوشهچینی میکردند و او را در متون فلسفه قدیم، حکمت الهی، کلام، درایه، شناخت اقوال و آرا و مقالات دیگران عالم و متبّحر میدانستند. از شاگردان شیخالشریعه میتوان به آیتالله سیدمحمد حجت کوهکمرهای، آیتالله سیدصدرالدین صدر، آیتالله سید محمدتقی خوانساری و.... اشاره کرد.
او مانند دیگر حکمای عصر خود به تحصیل در طب و ریاضیات هم پرداخت. کتاب قانون بوعلی سینا را موشکافانه خوانده بود و وقتی هنگام بیماری، طبیب به بالینش آمد در مورد مرض عارض شده با او به گفتوگوی علمی پرداخت و چنان مسلط بود که طبیب را حیرتزده کرد!
شیخ در سال ۱۲۷۴ خورشیدی جهت انجام مناسک حج ابراهیمی عازم شبهجزیره شد و در شهر مکه به گفتوگو با علمای اهل سنت پرداخت. شیخالشریعه در این مباحثات چنان بر کتب اهل سنت اشراف و آگاهی داشت و در راستای حقانیت شیعه از کتب عامه سند میآورد که علمای اهل سنت را مجاب و شگفتزده کرد.
این غور در تدریس و اصول دین او را نسبت به امورات روزگار بیتوجه نساخت. در سال ۱۲۸۶ خورشیدی، یک سال پس از انقلاب مشروطه در ایران وقتی که روسیه و انگلیس در قراردادی معروف به سنپترزبورگ ایران را بین خود تقسیم کردند و مناطق جنوبی کشور سهم انگلیسیها و مناطق شمالی سهم روسها شد؛ صدایی از حوزه علمیه نجف برخاست. چند نفر از بزرگان حوزه از جمله شیخالشریعه با اینکه سالها از ایران دور بودند؛ نسبت به این قرارداد که تمامیت ارضی ایران را زیر سوال میبرد؛ واکنش نشان دادند. درسهای حوزه را تعطیل و اعلام کردند برای جهاد و نجات ایران آمادهاند!
اما در دربار ایران شیوه دیگری حاکم بود و در عمل بدون کوچکترین اعتراض، انگلیس و روس حکومت بر شمال و جنوب ایران را به دست گرفتند. البته کار به همین جا ختم نشد. ایران که به دالانی پر سود برای کشورهای استعمارگر بدل شده بود و آنان با چنبره زدن بر چاههای نفت و موقعیت ممتاز کشور حاضر به چشم پوشیدن از این فرصت بینظیر نبودند؛ در فقدان حضور حکومتی مقتدر، هر روز بلوای تازهای برای مردمان بینوا رقم میزدند. در سال ۱۲۹۱ شمسی پس از تشکیل ژاندارمری مخصوص خزانهداری کل ایران توسط مورگان شوستر آمریکایی دولت روسیه که این اقدام را مخالف منافع خود در ایران میدانست به دولت هشدار داد و در پی آن به شهرهای ایران و از جمله مشهد حمله نظامی کرد. بعد از آنکه خبر این حمله به بزرگان نجف رسید آنان خود را آماده دفاع از ایران و حرم مطهر امام هشتم شیعیان کردند. یازدهم محرمالحرام بود که هیئت علمیه نجف به همراه صدها نفر از طلاب و دویست هزار تن از عشایر مسلح به سرپرستی علمای بزرگ که یکی از آنان شیخالشریعه اصفهانی بود، به طرف ایران حرکت کردند. در مسیر، چند روز در کاظمین توقف داشتند تا مقدمات کار فراهم شود. شیخالشریعه در کاظمین بیکار نماند و نمایندگانی به کشورهای مختلف فرستاد تا با سران آنان درباره هجوم روسیه و لزوم حمایت از ایران مذاکره کند. در عین حال اطلاعیههایی نیز خطاب به مسلمانان جهان صادر و عشایر ایران را نیز به جهاد دعوت کرد.
در یکی از اطلاعیهها که به مهر و امضای شیخالشریعه هم رسید؛ آمده بود:
«به عموم حجج اسلام، سروران عظام و روسای عشایر؛
هرگز به خیال اجانب نمیرسید که دستاندازی به خاک ایران نمایند. مگر در این عصر مردانگی ایرانیان محو و نابود و عقاید اسلام پشت گوشها افتاده!؟ یا للمسلمین! یک مشهد مقدس در مملکت شماست، آیا رواست که به تصرف کفار در آید و ننگ تاریخی برای شما بماند؟»
هنوز هیئت در کاظمین بود که خبر رسید قوای روس بعد از ایجاد خرابیهای بسیار از حرم و مشهد خارج شده است و دیگر نیازی به ادامه این حرکت نیست.
بعد از این جریان، علما به مبارزه علنی با استعمار و بیگانگان پرداختند و در اعلامیهای به مردم گوشزد کردند:
«بیگانگان از سدههای پیش به دنبال دزدیدن دارایی مسلمانان و تصاحب سرزمین آنها بودند و برای رسیدن به اهداف شوم خود نقشههایی ترتیب دادهاند. پس بر تمام مسلمانان فرض است در صفی واحد متحد شوند و علیه دشمن متجاوز سینه سپر کنند.»
در این راستا علما و شیخالشریعه اصفهانی مردم را به ایجاد شرکتهای تعاونی تشویق کردند و آنان را از خرید و فروش اجناس خارجی و بالاخص اجناس روسی و انگلیسی منع کردند تا مانع گسترش و نفوذ اقتصادی اجانب بر بازارهای مسلمان شوند. این فتاوا و نظرات به مردم ایران میرسید اما وثوقالدوله از طرف سفارت انگلیس مأمور شد تا اجازه ندهد این فتاوا اثری در بازار داشته باشد و با روشهای جایگزین تأثیر این اقدامات را خنثی و ملغی کردند.
پس از جنگ جهانی اول در سال ۱۲۹۷ خورشیدی، انگلیس رسماً اعلام کرد که حکومت بر عراق را به دست گرفته است. این اتفاق برای علما خیلی گران آمد. آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی که مرجعیت عام شیعیان را برعهده داشت، فتوای جهاد با انگلیسیها را صادر کرد و شیخالشریعه که دیگر محاسنش رو به سپیدی رفته بود شخصاً به جبهه مبارزه با قوای انگلیس رفت و فرماندهی جبهه قرنه را برعهده گرفت. این اقدام مهم که در تاریخ عراق به انقلاب ۱۹۲۰ میلادی و ثورهالعشرین معروف شد؛ برگ زرینی از مجاهدت و رهبری علما در مقابله با قوای متجاوز را در تاریخ به یادگار گذاشت.
نقش پررنگ شیخ در کنار میرزای شیرازی در جنبش استقلالطلبانه مردم عراق، زبانزد خاص و عام شد. او وظیفه نظارت بر امور و رابط میان رؤسای عشایر درگیر در جنگ را برعهده داشت. گفتهاند جامعترین اعلامیهای که باعث آگاهیبخشی به مردم درباره این انقلاب شد را شیخالشریعه صادر کرد. شیخ در این اعلامیه به اهمّ اهداف استعمارگران که ایجاد شکاف و تفرقه میان مسلمان بود پرداخت و وجوب جهاد را یادآور شد.
در پی حکم جهاد مراجع شیعه، مردم به جبههها رفتند اما تسلیحات و امکانات نظامی نداشتند. قوای انگلیس هم نیروهای بیشتری به عراق گسیل کرد تا با مجاهدان عراقی بجنگند. منابع مالی مجاهدان محدود و توان دفاعی آنان اندک بود و وقتی پس از هجده ماه مبارزه، انگلیس پیشنهاد تشکیل حکومت ملی در عراق را داد، بین صفوف مجاهدان تفرقه افتاد و ثورهالعشرین تضعیف شد.
قوای انگلیس از این فرصت استفاده کردند و تمام شهرهای عراق را یکی پس از دیگری به اشغال خود در آوردند. وقتی به نجف اشرف رسیدند، هفده نفر از علما از جمله حسن فرزند شیخالشریعه را دستگیر و به بصره تبعید کردند. برای نجف حاکم انگلیسی گذاشتند و اختیار امور را به دست گرفتند. در این شرایط بود که شیخالشریعه وقتی متوجه شد حاکم انگلیسی نجف کتب و نسخههای خطی علمای شیعه را به تاراج میبرد و به لندن میفرستد، در جهت مبارزه با استیلای فرهنگی دشمن کتابخانه مهمی بر پا کرد و از شاگردش سید شهابالدین مرعشی نجفی که برای خرید کتاب به زندان افتاده بود، دفاع و اسباب آزادی او را فراهم ساخت.
در این شرایط، عدهای از آزادیخواهان درخواست استقلال کردند و میرزای شیرازی با صدور فتوایی به عراقیها اجازه داد که اگر انگلیس از دادن حقوق آنها سر باز میزند، دست به اسلحه ببرند و حق خود را بگیرند. بعد از این فتوا دوباره آتش انقلاب در عراق زبانه کشید اما خیلی زود میرزای شیرازی به طرز مرموزی درگذشت.
در آن ایام سرنوشتساز، درگذشت میرزای شیرازی روحیه مجاهدان را شکننده کرد. شیخالشریعه که پس از میرزا، مرجعیت عام پیدا کرده بود اجازه نداد مسیر مبارزه به انحراف کشیده شود. عَلَم میرزا را به دست گرفت و با صدور بیانیهای از مردم خواست به انقلاب خود ادامه دهند. شیخ با اینکه به مرض سخت درد سینه مبتلا شده بود و روز به روز ضعیفتر میشد؛ به زحمت بر روی منبری که در صحن علوی قرار داشت؛ نشست و پس از عرض تسلیت به مردمی که گِرداگردش ایستاده بودند؛ مجاهدان را به استقامت فراخواند و گفت:
«امام شیرازی پیشوای مسلمانان هم وفات کرد. آن فقید سعید، امانتی را که به او تفویض شده بود کاملاً نگهداری کرد و اینک برما حتم و لازم است که گامهایی را که او برداشت؛ کامل نماییم. مرگ شیرازی سبب هیچ گونه سستی در مبارزه علمای شیعه ضد حکومت بیگانگان نخواهد شد.»
این نطق آتشین جان تازهای به مبارزان بخشید اما حاکم انگلیسی نجف را خشمگین کرد تا جایی که نامهای توهینآمیز به شیخالشریعه نوشت و پس از توهینهای بسیار به تهدید ایشان پرداخت. شیخ هم در جواب نوشت: «نظر ما در این موضوع این است که به عراقیها استقلال تام داده شود. استقلالی که خالی از هر قید و شرطی باشد.»
هنوز چند ماه از درگذشت میرزای شیرازی نگذشته بود که بیماری شیخالشریعه شدت گرفت و بالاخره در شب یکشنبه هشتم ربیعالثانی سال ۱۲۹۹ خورشیدی درحالیکه ۷۳ سال داشت به رحمت ایزدی پیوست.
از شیخالشریعه اصفهانی آثار بسیاری در فلسفه و کلام و اصول باقی ماند اما آنچه او را از دیگران متمایز میکند، روحیه قدرتمندانه ضداستعماری اوست که حتی نسبت به استعمارگری در لیبی بیتفاوت نبود و در اعلامیهای نوشت: «ای مسلمانان! بدانید که بنا بر اجماع مسلمانان و لزوم مذهبی؛ جهاد با کافران واجب است. اکنون که ارتش بریتانیا مردان و زنان و کودکان را در طرابلس کشتار نموده، وظیفه جهاد خود را در راه خدا انجام دهید و متحد شوید و از صرف ثروت خود دریغ مدارید. پیش از آنکه خیلی دیر شود خود را برای دفاع آماده کنید…»
همچنین شیخالشریعه در حمله متجاوزان روس به شمال ایران و کشتار آزادی خواهان، حمله متفقین به عثمانی و نیز تجاوز نیروهای انگلیسی به عراق و اشغال بصره چندین فتوای جهاد صادر کرد که در آنها مسلمانان سراسر جهان را به مقاومت در برابر استعمارگران و بیرون راندن آنها از سرزمینهای اسلامی و نفی و طرد هر گونه حاکمیت سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی بیگانگان فراخواند که در جای خود قابل تأمل و بررسی میباشد.
نظر به اهمیت معرفی و الگوسازی شخصیتهای معنوی و دینی اثرگذار، دفتر تکریم و الگوسازی نخبگان با همکاری خبرگزاری ایبنا برای تهیه مقالاتی اقدام کرده است. در هر شماره به معرفی یکی از این مفاخر دینی پرداخته میشود.
نظر شما