به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نشست «فلسفه، دانشگاه و اجتماع» به مناسبت بزرگداشت حکیم فارابی و روز جهانی فلسفه، دوشنبه ۵ آذرماه به همت انجمن علمی فلسفه دانشگاه شهیدبهشتی، در تالار مولوی دانشکده ادبیات و علوم انسانی این دانشگاه برگزار شد.
در این نشست نصرالله حکمت، عضو سابق هیئت علمی دانشگاه شهیدبهشتی و فاطمه شهیدی، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به سخنرانی پرداختند و همچنین حسامالدین شهرابی فراهانی پژوهشگر فلسفه و عرفان و مدرس دانشگاه، دبیری این نشست را بر عهده داشت.
شهرابی فراهانی به عنوان دبیر علمی این نشست در ابتدا گفت: ما در طول تاریخ چند مواجهه بنیادین با غرب فرهنگی داشتیم. اولین مواجهه را در نمایشنامه ایرانیان آیسخولوس میتوان دید. مقدمه عالمانه دکتر داوری اردکانی بر این نمایشنامه نیز خواندنی است. هر چند خود نمایشنامه به لحاظ تاریخی تحریف شده است. در این مواجهه یونانیان به بازخوانی خود در نسبت با دیگری که ما باشیم پرداختند. مواجهه بعدی نهضت ترجمه است. ما در این مواجهه به بازخوانی خود در نسبت با دیگری که غرب باشد، پرداختیم. مواجهه آخرین پس از شکستهای ایران از روسیه در زمان نائبالسلطنه عباس میرزا بود که ما در نسبت با غرب دچار دیگریزدگی یا همان غربزدگی هستیم تا به امروز. اما نقطه عطف مواجهه دوم تاسیس فلسفه اسلامی توسط فارابی بود. در بنیان هر تاسیسی، یک پیوند و یک انقطاع وجود دارد. پیوند فارابی با فلسفه یونان را میتوان در آموزههایی مانند نظریه صدور موجودات دید و انقطاع او از یونان را میتوان در آموزه عقل فعال نشان داد.
او افزود: قابل توجه است که فارابی در نظریه سیاسی خود نیز از مراتب وجود و نظریه صدور موجودات آغاز میکند و بر مبنای چنین دریافتی از مراتب صدور موجودات به مرتبه وجودی مدینه و استنتاج هستی آن و طرح رئیس مدینه میرسد. نقطه پیوند و انقطاع فارابی در نظریه سیاسی او نیز خود را نشان میدهد که در آنجا پیروی از بحراناندیشی افلاطون در نسبت با دموکراسی آتنی و طرح رئیس مدینه قابل تامل است. دقت کنیم که فارابی به بحران جانشینی پس از رسولالله (ص) ورود فلسفی میکند.
در ادامه نصرالله حکمت، استاد فلسفه و عضو سابق هیئت علمی دانشگاه بهشتی گفت: اکنون سه قرائت از فلسفه اسلامی و به تبع از فارابی داریم که ارتباطی با زیست و زندگی امروز ما ندارد و این فارابی یک نحوه گسست با امروز ما دارد. اولین قرائت، قرائت مستشرقین است و قرائت دوم قرائت سنتی از فلسفه اسلامی است که در پارهای از حوزههای علمیه کماکان برقرار است. در این قرائت هیچ مسالهای وجود ندارد و گویی فیلسوفان ما حقایق ازلی و ابدی را بیان کردند که ما باید از لابهلای متون آنها این حقایق را استخراج کنیم. قرائت سوم نیز چند دهه است که متداول شده و عدهای از میانههای فلسفه اسلامی یعنی از زمان صدرا آن را آغاز کردند و در همان میانهها هم متوقف شدهاند. کل فلسفه را فلسفه ملاصدرا میدانند؛ حتی ارسطو را هم اصالت وجودی میدانند. اینها همۀ صدرا را نمیخوانند. در اثر این قرائت، اصالت وجود یک اصل اعتقادی شده است. اما در دیدگاه بنده عصر این مسئله گذشته است و ما باید به عدم بپردازیم.
حکمت در پاسخ به پرسش حضار پیرامون مقصود او از پرداختن به عدم گفت: «عدم، آینه هستی است، مطلق کَزو پیداست عکس تابش حق» (شیخ شبستری). ما با وجود، به ویژه در فلسفه اسلامی و بیشتر با آن قرائت سنتی حوزوی مبتنی بر ملاصدرا خفه شدیم و به دار آویخته شدیم. باید اعلام کنیم وجود اصیل است، باشد حق با شما. دیگر وجود را کنار بگذاریم. اما با رجوع به فارابی و ابنسینا ضرورت پرداختن به مسئله عدم به ویژه در پهنه وجود انسان مطرح میشود. در تعلیقات ابنسینا بحث قوه را مطرح میکند و میگوید بحث قوه و ظرفیتهای در آن، سیر انسان به عدم است. یعنی انسان میرود سراغ آنچه نیست ولی میتواند باشد. در عرفان به ویژه در فتوحات ابنعربی نیز مسئله عدم مهم است. ابنعربی ادامه ابنسینا است و برای بیان خودم شواهد فراوانی از فتوحات دارم. ابنعربی را با فصوص آن هم با شرح قیصری میشناسند اما ابنعربیِ فتوحات، ناشناخته است و متفاوت.
حکمت در ادامه گفت: پس ما باید قصه خود از فارابی را امروز از نو خلق کنیم و بیافرینیم. باید به متن فارابی برگردیم. زیرا این سه قرائت از فارابی بر محوریت متون او و پرسشگری از او شکل نگرفته است. پارادیمی که مستشرقان از فارابی پدید آوردهاند نیز هیچ ارتباطی با فارابی ندارد. فارابی در متونش بسیار متفاوت با این قرائات است. گام اول در یافتن فارابی، سلبی و اعلام بیزاری از آن چیزی است که در این سه قرائت از فارابی مطرح میشود. گام بعدی بازگشت به متون فارابی آن هم مجهز به زبان عربی و پرسشهای امروزمان است. فارابی زنده است.
در ادامه این نشست: فاطمه شهیدی، عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران اظهار داشت: مشهورات بسیاری درباره فارابی و فیلسوفان دیگر خودمان داریم ولی متون فارابی به ویژه متون کمتر خوانده شده او، فارابی دیگری را معرفی میکنند. علوم دیگر هر کدام به نحوی به دست مسلمانان رسیده بودند اما فلسفه، علم نویی بود که به مسلمانان رسید. فارابی در نقطه اول این مواجهه است. مشهور است که کِندی فیلسوف اول عالم اسلام است اما به نظرم فارابی است که فلسفه را جدی گرفته است. کاری که فارابی کرده بازخوانی فلسفه و تسخیر آن و بیان از ابتدا است. تسخیر کرده یعنی فلسفهای که میگوید همان است که از یونان به دستش رسیده اما در عینیت همان نیست. این را در هر جزئی از اجزای فلسفه فارابی میبینیم. آثار او درباره افلاطون و ارسطو نشان میدهد که میداند فلسفه از کجا آمده است.
او گفت: با رجوع به متون او هست که میتوان نوع تفلسف متفاوت فارابی را کاملاً از آنچه درباره او مشهور است، مشاهده کرد. بحث وجود و ماهیت در فلسفه ارسطو وجود نداشته است. در ارسطو موضوع فلسفه وجود است اما وجود مقوله است. فارابی توضیح میدهد که درست است که موجود، موضوع فلسفه است اما لزومی ندارد که همیشه مقوله باشد. این کار را در کتاب «الحروف» انجام می دهد. فارابی در این کتاب سه معنا برای وجود طرح میکند که تمایز او از ارسطو را نشان میدهد. موجود به معنای اول یعنی مقوله و معنای دوم یعنی صادق و معنای سوم منحاز در خارج که این معنای اخیر هیچ سابقهای در فلسفه ندارد. کار فارابی در الحروف و نقاط مختلف فلسفه این است که توجه دهد که فهم فلسفی که در یونان وجود داشته است، چه مشخصاتی دارد و در کجا ما میتوانیم فلسفۀ خود را آغاز کنیم. دقت کنیم اساساً فلسفه یونان مسئله وجود و عدم نداشته است. ما یعنی فارابی و عصر او مسئله خلقت یعنی مسئله وجود و عدم را دارد و این نقطهای است که فارابی هم فلسفه یونان را میفهمد و هم تفلسف میکند.
نظر شما