سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - سمیه خاتونی: رمان «آخرین جشن کتاب» اثر کارل داکس نویسنده زن آمریکاییتبار است که به مدت یک دهه سخنرانی در زمینه برابری جنسیتی را در برنامه توسعه سازمان ملل متحد را ثبت کرده است. این کتاب یکی از پرمخاطبترین کتابهای تابستانی در مجله پرید در تابستان ۲۰۱۹ و همچنین یکی از بهترین کتابهای تابستان ۲۰۱۹ به انتخاب روزنامه نیویورک پست است که به تازگی از سوی نشر کامک با ترجمه افسانه هاشمی روانه بازار نشر شده است. در ادامه گفتگوی خبرنگار ایبنا را با مترجم کتاب میخوانید.
کتاب پیش رو، چندمین اثر ترجمه ای حرفهای شماست؟
اولین تجربه من در دنیای ترجمه، کتاب «آخرین جشن کتاب» اثر کارن داکس بود. این اثر با روایت جذاب و پرداخت به دنیای نویسندگان برایم نقطه شروع بسیار الهامبخشی بود. پس از آن، به سراغ ترجمه کتاب «مهمان کریسمس» اثر پیتر سوانسون رفتم که فضایی کاملاً متفاوت داشت و یک داستان هیجانانگیز و معمایی را روایت میکرد. ترجمه این دو اثر، نهتنها تجربهای ارزشمند در انتقال مفاهیم فرهنگی و ادبی بود، بلکه دیدگاه من را نسبت به نیازهای مخاطبان ایرانی و اهمیت برقراری ارتباط عمیق میان متن اصلی و ترجمهشده گسترش داد. حالا که به سومین کتاب خود رسیدهام، احساس میکنم تجربه و مهارت بیشتری برای ارائه یک ترجمه حرفهای و جذاب به دست آوردهام. امیدوارم این مسیر حرفهای، همچنان با آثاری ارزشمند ادامه پیدا کند.
در این کتاب راوی یک زن جوان است، آیا در حین ترجمه با جهان داستان شخصیت همراه شده بودید، با این سوال نقب میزنم به اینکه در ترجمه چقدر حس همذات پنداری با شخصیت داستانی غالب میشود.
بله، در کتاب «آخرین جشن کتاب»، راوی یک زن جوان است که در دل داستان، روایتی پر از آرزو، تردید، و جستجوی هویت را بیان میکند. همراه شدن با جهان ذهنی و عاطفی او، بخشی جداییناپذیر از فرایند ترجمه برای من بود. به نظر من، برای یک مترجم، حس همذاتپنداری با شخصیتهای داستانی، نهتنها کمک میکند که زبان و لحن روایت را به درستی به مخاطب منتقل کند، بلکه باعث میشود فضای احساسی داستان نیز به شکل باورپذیری بازآفرینی شود. در جریان ترجمه، لحظاتی بود که حس میکردم گویی خودم در همان مسیر جستجو و تحول شخصیت اصلی قدم میزنم. این همذاتپنداری، گاهی چالشبرانگیز میشود، زیرا مترجم باید تعادلی میان حفظ وفاداری به متن اصلی و ارائه تجربهای روان و نزدیک به فرهنگ مخاطب برقرار کند. اما همین چالشهاست که کار ترجمه را برای من به تجربهای زنده و الهامبخش تبدیل میکند. در نهایت، حس همذاتپنداری با شخصیتها به مترجم این امکان را میدهد که داستان را نه صرفاً بهعنوان یک متن، بلکه بهعنوان یک تجربه انسانی زنده به مخاطب ارائه کند، و همین موضوع یکی از زیباییهای کار ترجمه است.
در ادبیات ترجمه آثار کدامیک از مترجمان ایرانی برای شما سرآمد بودو به شما در این حرفه کمک کرد؟
در ادبیات ترجمه، آثار مترجمان بزرگی وجود دارد که نهتنها در شناساندن ادبیات جهان به مخاطب ایرانی نقش اساسی داشتهاند، بلکه برای من الهامبخش بودهاند. یکی از این مترجمان، استاد محمد قاضی است. ترجمههای او، مانند «دن کیشوت»، برای من همیشه نمونهای از تعادل میان وفاداری به متن اصلی و جذابیت برای مخاطب فارسیزبان بوده است. همچنین، آثار مترجمانی چون استاد عبدالله کوثری و استاد سروش حبیبی برای من بسیار الهامبخش بودهاند. ترجمههای سروش حبیبی از نویسندگان بزرگی مانند لئو تولستوی و داستایوفسکی، نشاندهنده دانش عمیق او از زبان و ادبیات روسی است. او برای من الگوی وفاداری به روح متن و توجه به جزئیات ریز داستانی بوده است. خواندن ترجمههایش، مانند «مرگ ایوان ایلیچ» این نکته را به من آموخت که مترجم باید با تمام وجود در جهان اثر غوطهور شود تا بتواند آن را بهدرستی منتقل کند. از سوی دیگر، عبدالله کوثری با ترجمههای برجستهاش از نویسندگان آمریکای لاتین، بهویژه آثار ماریو بارگاس یوسا و کارلوس فوئنتس، یکی از مترجمان پیشرو در معرفی این ادبیات به مخاطبان ایرانی است. ترجمههای او نهتنها به حفظ سبک نویسنده اصلی وفادار بودهاند، بلکه به زبان فارسی طراوت و زیبایی خاصی بخشیدهاند. خواندن ترجمههای کوثری به من یاد داد که چگونه میتوان زبان پیچیده نویسندهای مانند یوسا را به زبان فارسی روان و درعینحال دقیق منتقل کرد. عبدالله کوثری با ترجمه هایش نشان داد که مترجم باید عمیقاً با زمینه فرهنگی و ادبی اثری که ترجمه میکند آشنا باشد. در ادبیات ترجمه، علاوه بر بزرگان این حوزه مانند عبدالله کوثری، سروش حبیبی، و محمد قاضی، مترجمان نسل جدید نیز برای من بسیار الهامبخش بودهاند. از جمله این مترجمان، سعید کلاتی و مهسا ملک مرزبان هستند که با آثار درخشان خود توانستهاند نسل جدیدی از مترجمان را به پیشرفت و خلاقیت تشویق کنند. مطالعه آثار این مترجمان نهتنها به من کمک کرد که با مهارتهای فنی ترجمه آشنا شوم، بلکه اهمیت مسئولیتپذیری مترجم در انتقال فرهنگ و ادبیات جهانی را نیز به من یادآوری کرد. این یادگیریها مسیر حرفهای مرا شکل داد و همچنان الهامبخش من در ادامه این مسیر است.
روش ترجمه و مواجهه شما با اثر چگونه است، اول یک دور کتاب را میخوانید و سپس ترجمه میکنید و یا بصورت همزمان پیش میروید؟
روش ترجمه و مواجهه من با یک اثر، ترکیبی از آمادگی اولیه و کار دقیق مرحلهبهمرحله است. قبل از شروع ترجمه، حتماً یک بار کتاب را به طور کامل میخوانم. این مرحله برای من بسیار ضروری است، زیرا درک کلی از داستان، شخصیتها، لحن نویسنده و فضای اثر به من کمک میکند تا در طول ترجمه، تصمیمات بهتری بگیرم. در این خوانش اولیه، به نکات مهمی مانند ویژگیهای زبانی نویسنده، اصطلاحات خاص، و نکاتی که ممکن است نیاز به تحقیق داشته باشند، توجه ویژهای میکنم و آنها را یادداشت میکنم. همچنین، اگر کتاب دارای لایههای فرهنگی یا تاریخی خاصی باشد، تلاش میکنم پیشزمینهای مناسب برای درک بهتر آن فراهم کنم.
نظرتان درباره استفاده از هوش مصنوعی در ترجمه چیست؟
معتقدم هوش مصنوعی میتواند ابزاری کارآمد و مفید برای مترجمان باشد، اما نمیتواند جایگزین خلاقیت و درک انسانی در ترجمه متون ادبی شود. ابزارهایی مانند ترجمه ماشینی میتوانند به مترجمان در صرفهجویی زمان کمک کنند، بهویژه در ترجمههای اولیه یا یافتن معادلهای کلمات و عبارات. اما وقتی صحبت از ترجمه ادبی میشود، شرایط کاملاً متفاوت است. در متون ادبی، عناصری مانند لحن، سبک نویسنده، احساسات، و فرهنگ نقش بسیار مهمی ایفا میکنند که هوش مصنوعی هنوز توانایی کامل درک و بازآفرینی آنها را ندارد. برای مثال، یک شخصیت ممکن است با نوع خاصی از زبان یا اصطلاحات سخن بگوید که بازتابدهنده شخصیت، جایگاه اجتماعی، یا زمانه او باشد. هوش مصنوعی ممکن است این ظرایف را نادیده بگیرد یا بهصورت کلیشهای ترجمه کند. از هوش مصنوعی میتوان بهعنوان یک ابزار مکمل استفاده کرد، نه بهعنوان جایگزین. در نهایت، به نظر من، هوش مصنوعی میتواند یک دوست خوب برای مترجمان باشد، اما هنر ترجمه، که بر پایه احساس، خلاقیت و درک عمیق بنا شده، همچنان در دستان انسان باقی خواهد ماند.
ترجمه کتاب «آخرین جشن کتاب» انتخاب شما بود یا ناشر؟ و فرایند ترجمه این اثر چقدر زمان برد؟
کتاب پیش رو، انتخاب شخصی من بود و از ابتدا با علاقه و دقت آن را برای ترجمه برگزیدم. زمانی که این کتاب را خواندم، احساس کردم که داستان و پیام آن میتواند برای مخاطبان فارسیزبان جذاب و الهامبخش باشد. از این رو، تصمیم گرفتم آن را به ناشر پیشنهاد دهم. پس از تکمیل ترجمه و ارائه اثر به ناشر، خوشبختانه مورد موافقت قرار گرفت و این همکاری آغاز شد. انتخاب شخصی من بهعنوان مترجم، به من این امکان را داد که با آزادی عمل بیشتری روی این اثر کار کنم و زمان کافی را برای درک عمیق متن و بازآفرینی آن به زبان فارسی اختصاص دهم. فرایند ترجمه این کتاب حدود سه ماه به طول انجامید. در این مدت، تلاش کردم تا ضمن حفظ امانتداری نسبت به متن اصلی، به بهترین شکل ممکن لحن نویسنده و احساسات موجود در داستان را به مخاطب منتقل کنم.
خواندن یک کتاب و ترجمه چقدر به مثابه تاثیر گذاری با هم متفاوت هستند؟
خواندن یک کتاب و ترجمه آن، هر دو تجربههایی عمیق و تاثیرگذارند، اما از جهات مختلفی با یکدیگر تفاوت دارند. خواندن یک کتاب بیشتر بهمثابه سفری شخصی است؛ یک ارتباط مستقیم و بیواسطه با متن که در آن، مخاطب بهعنوان خواننده، تنها به درک داستان، شخصیتها، و پیام نویسنده میپردازد. این تجربه اغلب از جنبه لذت، تفکر، یا یادگیری ارزشمند است و تاثیر آن بیشتر در سطح احساسی و ذهنی باقی میماند. اما ترجمه یک کتاب، فراتر از خواندن ساده است و مترجم را وارد دنیایی پیچیدهتر میکند. ترجمه مستلزم درک عمیقتر از متن است، چرا که مترجم نهتنها باید داستان را بفهمد، بلکه باید لحن، سبک، و ظرافتهای زبانی نویسنده را به زبان مقصد منتقل کند. این فرآیند، مترجم را به نوعی «همکار نویسنده» تبدیل میکند، چرا که باید دنیای داستان را بازآفرینی کند و آن را برای مخاطبی با فرهنگ و زبان متفاوت قابل درک و جذاب سازد. تفاوت اصلی در این است که خواندن یک کتاب، تأثیرپذیری است، در حالی که ترجمه آن، تأثیرگذاری. مترجم بهنوعی واسطهای میان نویسنده و خواننده است و نقشی خلاقانه و سازنده دارد. هر کلمه، جمله، و حتی لحن، باید با دقت انتخاب شود تا اثری معادل و متناسب با متن اصلی در زبان مقصد ایجاد شود. از منظر تاثیرگذاری، ترجمه یک کتاب میتواند به خلق ارزشهای جدید منجر شود. خوانندهای که کتاب را به زبان مقصد میخواند، تجربهای کاملاً وابسته به مهارت و حساسیت مترجم خواهد داشت. بنابراین، ترجمه نه تنها یک فرآیند فنی، بلکه یک فعالیت هنری و فرهنگی است که اثر آن میتواند به مراتب گستردهتر و عمیقتر از خواندن یک کتاب باشد. بهطور خلاصه، خواندن یک کتاب تأثیری فردی و شخصی است، اما ترجمه آن، پلی است برای گسترش این تأثیر به جهانی وسیعتر، با خلق ارتباط میان فرهنگها و زبانهای مختلف.
بهعنوان یک مترجم، چالشبرانگیزترین بخشی که در ترجمه آثار با آن مواجه میشوید چیست؟
چالشبرانگیزترین بخش در ترجمه آثار ادبی، مواجهه با تفاوتهای فرهنگی و سبکهای زبانی نویسنده است. برخی اصطلاحات، مفاهیم، یا حتی حس و حالهایی که در متن اصلی وجود دارند، ممکن است در زبان و فرهنگ مقصد معادلی مستقیم نداشته باشند. در چنین مواقعی، مترجم باید راهحلی بیابد که ضمن حفظ اصالت متن، آن را برای مخاطب هدف قابل درک و جذاب کند. بهعنوان مثال، در برخی موارد، شوخطبعی یا ضربالمثلهای خاص ممکن است نیاز به بازآفرینی داشته باشند.چالش دیگر، حفظ لحن و صدای نویسنده است. هر نویسنده سبکی خاص دارد که بخشی از هویت اوست.
در پایان اگر سخنی دارید بیان کنید.
دوست دارم تأکید کنم که ترجمه برای من چیزی فراتر از یک حرفه است؛ این یک سفر خلاقانه و ارتباطی عمیق با جهان ادبیات و فرهنگهای مختلف است. هر کتابی که ترجمه میکنم، نهتنها فرصتی است برای یادگیری و تجربه، بلکه پلی است که مرا به مخاطبانم و دنیایی وسیعتر پیوند میدهد. از همه کسانی که با حمایت، نقد سازنده، یا حتی مطالعه آثارم در این مسیر مرا همراهی کردهاند، سپاسگزارم. امیدوارم بتوانم با ترجمههای آیندهام همچنان به غنیتر کردن ادبیات فارسی و ارتباط بین فرهنگها کمک کنم. همچنین برای تمام کسانی که به دنیای ترجمه علاقه دارند، آرزوی موفقیت دارم و به آنها میگویم که ترجمه، با تمام دشواریها و چالشهایش، تجربهای شگفتانگیز و ارزشمند است. ممنون از این فرصت برای گفتگو و امیدوارم این مصاحبه بتواند بخشی از عشق و انگیزه من به این کار را به دیگران منتقل کند.
نظر شما