پنجشنبه ۳۰ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۰
تطور تفسیری از نوروز در افق شعر بوشهر

بوشهر- توجه به سنن و آیین‌های نوروزی و بازآرایی تفسیر نوروز از میان عناصر پرشمار هویت ایرانی، در افق شعر بوشهر قابل توجه است.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - بشیر علوی، استاد دانشگاه و پژوهشگر ادبی: تبارشناسی نوروز در شعر کهن استان بوشهر و تلاش برای درک نوروز در شعر بوشهر، به تناسب گفتمان غالب و ورود بهار و بهاریه‌ها در شعر این سرزمین که به زعم نگارنده، این متون بر دیروز و امروز و فردای ساکنان استان بوشهر اثر گذاشته یا خواهد گذاشت، از اهداف اصلی این مقاله پژوهشی است.

شواهد این سخن، در اقوال شفاهی و شعرهای سینه به سینه است که در گسترۀ سرزمین بوشهر آمده است. علاوه بر ترسیم نوروز در شعر بوشهر، با توجه به گستره جغرافیایی فرهنگ نوروز در بوشهر، چند بهاریه قابل تامل در شعر بوشهر به یادگار مانده است که در مواردی ابیاتی از این بهاریه‌ها در ذهن و سینه مردمان بوشهر هنوز برجای مانده و سینه به سینه نقل می‌شود و تفاوت نگاه غالب نوروز در نوشته‌ها و بهاریه‌ها از منظر جغرافیایی نیز آشکار است.

تفاوت تفسیر از نوروز در مناطق مختلف استان بوشهر، وجود برداشت‌های مختلف را از نوروز در اشعار گواهی می‌دهد. در اشعار کهن بوشهر ذکر نوروز و بهاریه‌ها در چند عنوان، جا می‌گیرد که همۀ نوروزنوشته‌ها و بهاریه‌ها در همین عناوین قرار خواهند گرفت. در چارچوب گفتار بالا، با روش توصیفی-تحلیلی و با رویکردی تبارشناسی، هشت عنوان متفاوت از نوروز، از حیث مکان و جایگاه و چگونگی بیان ترسیمی از آن در شعر بوشهر مورد بررسی قرار می‌گیرد.

از میان پرشمار عناصر هویت ایرانی، توجه به سنن و آیین‌های نوروزی و بازآرایی تفسیر نوروز در افق شعر بوشهر چشمگیر است. مقصود سخن در این نوشتار آنکه نوروز به مثابه سنتی دیرپا در گذر اعصار و قرون، مکان و کارکرد واحدی در شاکله شعر بوشهر نداشته است و می‌توان دست کم هشت عنوان و کارکرد را برای ذکر نوروز در شعر بوشهر مورد مداقه قرار داد. مرور کوتاه بر ذکرهای متفاوت از نوروز و بهاریه، تطور تفسیری از نوروز را نشان می‌دهد. به دیگر سخن، نوروز در ادامه تحولات تاریخی، در افق تاریخی دوره‌های مختلف بازآرایی شده و متناسب با ذهن شاعر نمود پیدا کرده است. از هرسو که به هشت کارکرد و مکان نوروز در شعر بوشهر؛ یعنی حضور در رباعی‌ها، دوبیتی‌ها، استفاده از آن به عنوان یکی از ارکان تشبیه، در ابتدا یا اواسط غزل و قصیده‌ها در توصیفات وطنی و…، بهاریه‌ها، ذکر خود نوروز و توصیف نوروز در اشعار دینی و مذهبی بنگریم، به مهم‌ترین کارکرد نوروز یعنی بهاریه‌ها و حضور در قصاید به قدر ضرورت به آن توجه خواهد شد.


در توصیفات بهار در شعر بوشهر گاه پیش‌آمده که شاعر در حین توصیف بهار به ذکر نوروز هم پرداخته است و نامی و ترسیمی از نوروز هم داشته است و گاه نیز شاعر صرفاً به بهاریه پرداخته و نامی از نوروز در توصیف خود نیاورده است.


در اشعار مذهبی شاعران بوشهر نیز دادِ بهار و نوروز هم ادا شده و به آن پرداخته‌اند. از آنجا که شاعران استان بوشهر بیشتر علما و روحانیون و درس‌خوانده‌های حوزه‌های مختلف بوده‌اند و از آنجا که جنم و هستی استان بوشهر به ویژه در دوره‌های قبل‌تر مذهب و دین بوده و هست، توجه به مذهب و امامان بزرگوار در اشعار از رویکردهای اصلی شعر کهن بوشهر به شمار می‌آید. شاعران در خلال بیان و توصیف روزها و افراد دین و مذهب اسلام، در مطلع امر ذکر بهار و توصیف نوروز هم داشته‌اند که در این میان حضرت علی (ع) و غدیر بیشترین و مهم‌ترین جایگاه را به خود به می‌گیرد.

نگارنده برای رسیدن به جایگاه نوروز و بهاریه در شعر بوشهر در خلال اشعار شاعران کهن بوشهر بعد از تفحص و احصا به این باور رسیده است که هر چند در میان رسوم قدیم بوشهر، نوروز چندان پررونق و پرطمطراق مثل امروز نبوده، ولی توجه به آن حس می‌شده و داشته‌اند. وجود اصطلاحاتی مانند «روز نوروز»، «شب نوروز»، «روز نو» و «جشن نوروز» در شعر بوشهر بیانگر حضور این مفاهیم در میان آیین قدیم بوشهر بوده و است.

عموماً در بوشهر دو نوع رسم بیشتر و پربسامدتر به آن توجه می‌شده است: ۱- رسوم و آیین‌های مذهبی و دینی مانند غدیر و فطر و…. ۲- رسوم و آیین‌های بومی و قومی خودشان؛ مانند خرماپزون، رسوم مربوط به برداشت گندم و خرما، آیین‌های مربوط به خرمن‌کوبی و تقسیم و برداشت نهایی گندم، رسوم مربوط به رفت و برگشت به خانه خدا و عتبات عالیات و…

توجه به آیین‌های ملی مانند چهارشنبه سوری و دعای باران (گِل گِلی نَک) در میان جشن‌های ملی در صدر دیگر جشن‌های ملی قرار داشته است. توجه به عید نوروز و توصیف بهاریه‌ها در شعر کهن بوشهر قابل احصا و توجه است و این بسامد ارزشمند در شعر بوشهر نشانۀ توجه شاعران و به تبع مردم، به نوروز و باور و آیین آن است.

در این مقاله برای رسیده به هدف مورد نظر در میان شعر شاعرانی مانند محمدخان دشتی، احمدخان دشتی، مفتون بردخونی، فایز دشتی، عبدالرضا کردوانی، سید محمد صادق نبوی، ملامحمود کبگانی، افراسیاب تورانی، سید علی نقی حسینی، عابدین محمودی، سیدعبدالله علوی، ابراهیم مزراعی، محمد عبدی (محزون)، میرزاعباس دیری، ابوالقاسم زیرودی، شفیق شهریاری، احمد فقیه، محمدزکی جمی، محمدتقی جمی، حسین شلدونی، نوروز فتحی، فاضل جمی، پریشان جمی، یغمای جمی، حقایق خورموجی، مرشد دشتی، محمود حامدی، مجمدجواد حامدی، حاج علی مرادی، نوروز فتحی، عبدالرسول حامدی، ایرج اسدی، معتقد اهرمی، محمد علی نادم و فتح‌الله سعدآبادی تفحص شده است. نوروز و بهاریه در شعر کهن بوشهر در عناوین زیر قابل بررسی است:


۱- توصیف بهار در غزل و قصیده


از آنجا قصاید محلی برای مدح و توصیف و ترسیم است، بهار و توصیف آن در قصیده در جایگاه نخست قرار می‌گیرد. از این منظر در شعر کهن بوشهر نیز، قصیده جایگاه بسیار مناسبی برای توصیف بهار و نوروز بوده است و شاعران در اوایل یا خلال یا در تجدید مطلع‌های خود به نوروز و بهاریه پرداخته‌اند. عموماً این اتفاق بیشتر در مواردی که به ذکر و توصیف افراد پرداخته شده، صورت پذیرفته است. غزل نیز هرچند جایگاهی برای توصیف بهار نداشته است، در شعر بوشهر در مواردی که ذکر و فراق یا وصال معشوق یا گله و شکوه از وی در میان است، از نوروز و ملائمات آن صحبت به میان آمده است. این مورد در شعر شاعران زیادی در بوشهر اتفاق افتاده است که موجزی از آن را در ذیل ذکر می‌کنیم.

محمدخان دشتی (۱۲۴۶- ۱۲۹۸ ق) در جریان توصیف معشوق و دلربایی‌های وی، توصیفی از فصل بهار آورده است. این اتفاق در شعر محمدخان دشتی ۱۱ بار تکرار شده است که در ذیل به مواردی از آن اشاره می‌شود:


فصل بهار است و باز موسم صحرا
عهد گل و گاه عیش و وقت تماشا
وقت غنیمت شمار در همه حالت
قسمت امروز به زعشرت فردا
طرف دمن جان‌فزا چو عارض جانان
صحن چمن دلگشا چو روی دل‌آرا
***
امروز قسمت است مرا موسم بهار
ساقی غنیمت است ز جا خیز و می بیار
روز نشاط و وقت سرور است و گاه عیش
عهد شباب و فصل گل و موسم بهار
هشدار تا بهار نرفته پیاله گیر
می نوش تا رهاندت از قید گیر و دار
***
بهار آمد و بستان ز فرّ فروردین
به خرمی و خوشی گشت هم چو خلد برین
بگیر بادۀ بی غش ز ساقی مهوش
چو آن شراب طهوری ز دست حورالعین
بنفشه و گل بستان به هیچ رو نخرم
ز تو به حسن چو در جلوه‌اند زلف و جبین


محمود حامدی (۱۳۳۰- ۱۳۸۱ ق) غزلی عاشقانه را با توصیف بهار شروع می‌کند و در ادامه به توصیف و تمنای معشوق خود می‌رود:

نوبهار آمد و هنگام خزان می‌گذرد
باد بر طرف دمن مشک فشان می‌گذرد
باغ شد سرسبز و بهر شاخۀ گل بلبل زار
با دو صد شور و نوا نعره‌زنان می‌گذرد


محمد جواد حامدی (۱۲۹۶ ش -۱۳۶۸ ش) در جریان قصیده‌ای به نام «خورشید تابان» به ترتیب فصل‌های سال می‌پردازد و وقتی به بهار می‌رسد، ادامۀ قصیده را کامل در توصیف بهار قرار می‌دهد:

چو بارد ابر فروردین به کوه و دشت پر آذین
دهد باغ و چمن تزیین بشوید نرگس شهلا
نماید باغ پیرایش، رخ گل سازد آرایش
بشوید دامن صحرا بساید صخرۀ صما
ز سبزه دامن هامون شود فرش زمردگون
ز هر سو نهرها جاری شود از چشمۀ بیضا
شود چون غنچه گل‌ها تر و تازه ز شبنم‌ها
نشیند بلبل شیدا ز مستی سر دهد آوا
چو باران بهاری افتد صبا ناگه وزان گردد
زند شانه سر سنبل بباراید گل حمرا
بتابد آفتاب صبح چون بر ژاله و لاله
پدید آید جواهرهای الوان دامن صحرا


سید محمد صادق نبوی (۱۳۱۸ ق -۱۴۱۱ ق) در یک غزل که با بیتِ «خوشا دمی که مرا یار در کنار نشیند / رقیب دیومنش با دلی فگار نشیند» شروع می‌شود در اوسط غزل، به وصف و آرزوی بهار می‌رسد:

بهار حجله بیاراست تا گل از سر عشوه
فراز تخت زمرد عروس‌وار نشیند
خوش است فصل بهار و میان صحن چمن
به شرط آنکه در آن، یار گلعذار نشیند
... بگو به بلبل شیدا عروس گل برسید
روا مدار که یک لحظه جفت خار نشیند.


ایرج اسدی (۱۳۱۷-۱۳۹۷ ش) قصیده‌ای در مقام معلم دارد که در آن قصیده، در چهار بیت به توصیف بهار می‌پردازد:

صحن چمن لاله گون، گشته ز فیض صبا
گل به گلستان شکفت فصل بهاران رسید
بلبل شیدا شده، نغمه‌گر کوی دوست
جغد به ویرانه شد، موکب جانان رسید
باغ بپوشید خود خلعت دیبای سبز
بر لب خندان جوی، سرو خرامان رسید
غالیه‌سایی کند باد صبا در چمن
زاغ سیه چون پرید، هزار دستان رسید


معتقد اهرمی (۱۲۵۳-۱۳۴۱ ق) نیز در جریان قصیده‌ای که در بیان قحطی سروده است، از روزهای نحسی صحبت می‌کند که در بهار هیچ گونه سبزه و گلی نروییده بود و هیچ کسی در آسمان نشانی از ابر نمی‌دید. نگاه معتقد در این قصیده به بهار، از مقام آه و افسوس است که قحطی باعث نیستی آن شده است:

در بوستان نیافت کسی سبزه در بهار
در آسمان ندید کسی ابر در شتا
بر جای قطره‌های مطر بارش ملخ
بر جای برگ‌های شجر ریزش دبا


میرزا عباس دیری (۱۳۰۷-۱۳۴۵ ش) در جریان غزلی عاشقانه، از معشوقش می‌خواهد که حال که بهار رسیده و همه جا سرسبز است به او بیشتر توجه کند و به سوی وی متمایل شود:
بهار است و هنگام مستی و عشق
که بلبل به باغ است و آهو به راغ
بیا سوی من باز ای سرو ناز
که بی تو ندارم به گلشن فراغ


مدام دیّری (۱۲۶۵-۱۳۳۴ تا ۱۳۴۳ ق) در قصیده‌ای به توصیف بهار پرداخته است. در این شعر در چند بیت، ترسیمی از بهار دارد و فصل بهاران را به مستان تبریک می‌گوید:

بخند ای نوبهار از غنچۀ گل
به شادی گو برآرد چهچه بلبل
به مستان فصل فروردین مبارک
به خسرو ملک داد و دین مبارک


مدام دیِری قصیده‌ای دیگر در مدح جمال‌خان دارد که در ابتدای آن توصیفی از بهار و ترسیمات آن دارد. در این قصیده، از فروردین و طراز جنت و باغ پر سوسن و بستان ابر و سرو لب و… برای توصیف بهار استفاده می‌کند:

کنون که راغ و دمن شد ز فرّ فروردین
طراز جنت و رشک ریاض و خلد برین
بچم به طرف چمن زلف ضمیران بر تاب
خرام کن به گلستان و روی خیری بین
ز فیض باد صبا گشته باغ پر سوسن
ز فرّ لطف هوا گشته راغ پر نسرین
خورده شکوفه ز بستان ابر درّ دریر
چکد به لاله ز جیب سحاب درّ سمین
ستاده سرو لب جو چو قامت غلمان
بنفشه رسته ز هر سو چو زلف حورالعین
به شاخ گل ز عنادل دل نکیسا خون
به سرو بن ز صلاصل به باربد تهجین
دمن ز لطف نسیم بهار سنبل خیز
چمن ز فیض شمیم بهار سنبل خیز


فاضل دشتستانی (۱۲۷۸-۱۳۴۳ ش) در جریان شعری که در مدح و منقبت پیامبر اسلام سروده است، از آفتاب نوروز برای روشن شدن توصیف خود بهره برده است و پیامبر اسلام را به آفتاب نوروزی تشبیه کرده است که در خاک همنشین خاکیان شده است. در واقع از نوروز به عنوان یکی از اسباب تشبیه استفاده کرده است:

چو آفتاب نوروز در آن حظیره جلوه‌گر
کلاه سروری به سر به خاک تیره هم‌نشین


خود فاضل دشتستانی در جریان قصیدۀ دیگری نیز از بهار به عنوان یکی از ملائمات مشبه‌به استفاده می‌کند که و خودش را مانند رعدی می‌داند که در بهار جریان می‌یابد:

من چو رعدم در بهاران، می‌تپد دل‌ها فراوان
می‌پرد رنگ از سواران، وز نهیب آتشینم
در جاهای دیگری نیز از بهار در همین مقام استفاده می‌کند:
گل همیشه بهارم رسول خوش سخن است
که شاه¬باز طریقت و حاکم زمن است
***
بهار مرغزار دین، نهال باغ علّیین
نسیم زلف حورالعین، ولی والی والا


ملامحمود کبگانی (۱۲۴۰-۱۳۰۹ ق) در قصیده‌ای که مدح نجف و حضرت علی (ع) دارد در ابتدای قصیده به شیوۀ خاقانی و منوچهری به توصیف بهار می‌پردازد:

ز فوج لاله صحرا گشت غبرا
ز موج سبزه خضرا گشت صفرا
در افشان ابر شد چون چشم وامق
درخشان باغ شد چون روی عذرا


در کتابِ در دست چاپِ دیوان ملاحسن کبگانی از جناب استاد مجید عابدی بیت زیر آمده است که در قصیده بدرالتاج از ملاحسن در توصیف روز و روزگار بهار سروده شده است:

نمایان در هوا پیل است پویا
بهاران غیرت تاتار و تبّت


فاضل جمی (۱۲۵۶-۱۳۱۹ ق) در دو قصیده غرای خود که یکی در مدیحۀ محمدخان دشتی و دیگری در تهنیت رجعت خان جم از کلات سرخ سروده است، به زیبایی و به گونۀ سبک خراسانی به توصیف بهار پرداخته است. با سپاس از جناب استاد سید علی موسوی‌نژاد که این دو قصیده را برای نگارنده محبت فرمودند، چند بیت از هر دو قصیده را ذکر می‌کنیم:

باز از بهار آمد طرف چمن چو مینو
راغ و دمن به نزهت چون تخت انکیانو
هان عالَمی است اکنون در کلّه ی ربیعی
هین گیتیَ است ایدَر پُر حُلّه های نیکو
فرش زمین ز تأثیر پُر شُشتری و رومی
جائی چو خطّ شاهد، جائی چو چهرۀ او
***
گشت گیتی ز فَروَدین خرّم
با تنزّه چو بوستان اِرَم
شد شقایق چو بُسَّدین ساغر
اِسپَرِ غم فکند اِسپَرغم
غنچه همچون مسیح کاندر مهد
هم نسایم چو نفخه ی مریم
طَیلَسان، سبز؛ سوسن اندر صحن
چون خطیبان به تهنیت توأم


۲- توصیف بهار در جریان یک شعر مذهبی و دینی


همانگونه در مقدمه این مقاله گفته شد، اشعار مذهبی در میان شعر شاعران کهن بوشهر جایگاه بس وسیعی دارد. این گونه اشعار، محل نیایش و ابراز ارادت شاعر به ائمه و روزهای مذهبی و دینی بوده است که در این میان تعداد زیادی از شاعران در خلال ذکر ممدوح به توصیف بهار و ذکر نوروز پرداخته‌اند و خوش‌باشی از حضور و رسیدن روزهای مذهبی و جشن‌های دینی را با ذکر زیبایی‌های بهار و نوروز تکمیل می‌کردند.


محمدخان دشتی (۱۲۴۶- ۱۲۹۸ ق) در شعر زیر در توصیف حضرت علی (ع) و حق مسلم وی در ولایت و خلافت، بیتی در جریان این قصیده می‌آورد که فصل‌ها تمثیل هستند. وی برای اینکه ثابت کند حق با علی (ع) بود، می گوید سه فصل از خزان شروع می‌شود و در پایان فصل بهار زیبا می‌رسد:

بگذرد سالی سه مه در شدّت از اول خزان
پس، خوش و خرم بهار آید به خوبی کامیاب


محمدجواد حامدی در قصیده‌ای که به مناسبت میلاد امام مهدی موعود (عج) سروده است، مقدمه‌ای در توصیف بهار دارد:

بیار باده ساقیا که موسم بهار شد
جهان چو روضۀ ارم ز صنع کردگار شد
ز گریۀ سحابها به خنده آمده چمن
ز آب آبشارها دمن بنفشه‌زار شد
صبا وزان به بوستان، هوا لطیف و معتدل
ز ابر آذر آب‌ها روان به جویبار شد


معتقد اهرمی که روحیه‌ای کاملاً مذهبی و دینی دارد و بیشترین ساحت شعرش، مذهبی و دینی است، در مقامی که به مدح و مناقبت سید الوصیین، امیرالمومنین (ع) مشغول است، در اوایل قصیده گذری به بهار و توصیفات آن می‌زند و جالب است که این قصیده، زبانی به مثال قصاید خاقانی دارد و از رویکردهای نجومی با استعارهای سخت و مبهم به سراغ توصیف قصیده و در نهایت حضرت علی (ع) می‌رود:

آهو آتشین بین با برّه گشته ملحق
سرو و گل و ریاحین افزود آب و رونق
ماهی به صید ماهی مشغول چون سلیمان
اکنون چو پور عمران با برّه گشته ملحق
تا تُرک خور عیان شد هندوی شب نهان شد
چرخش نثار بنمود اختر به جای یَرمَق
از پرتو و فروغش افروخت چهره لاله
ور تاب و التهابش شد آبدار زنبق
ها کیمیاگر باغ مشت زری به نرگس
بخشیده از ره لطف باز ابر ریخت زیبق
باد صبا به بستان بین فرش‌های الوان
گسترده از ریاحین از سندس و ستبرق


فاضل دشتستانی در جریان مدحی که در میلاد رسول اسلام (ص) دارد، در ابیات اول به پردازش بهار مشغول می‌شود و خود را این چنین به آمدن مردی بزرگ بشارت می‌دهد:

برخیز تو ای فاضل در فصل بهارستان
کز عشقِ گُل خوشبو شد نغمه¬سرا دستان
از شاخۀ گل¬ها باز شبنم بچکد امروز
از ابر جواهرها ریزد عوض باران

تطور تفسیری از نوروز در افق شعر بوشهر


۳- قصیده بهاریه


سرودن قصیده، کار هر کسی نیست. توانایی سرودن قصیده در میان شاعران پارسی‌گو و شاعران استانی از توان هرکسی بر نمی‌آمده است. کسانی که توانایی سرودن قصیده دارند، باید از دایرۀ هوش و واژگانی و ذوقی و گاه علمی بسیار بالایی برخوردار باشند. در میان شاعران بوشهر، شاعران زیادی نداریم که در قصیده‌سرایی شهره باشند یا توانایی خود را نشان داده باشند. گروهی از شاعرانی که قصیده گفته‌اند، به بهاریه نیز پرداخته‌اند که گاه در این بهاریه‌ها از نوروز نام برده و گاه نام نبرده‌اند.


قصیده بهاریه‌ای از محمد خان دشتی است که با توصیف بهار شروع می‌شود و در نهایت به وصف مولا علی (ع) می‌انجامد. این قصیده، ۳۳ بیت بهاریه دارد که بعد از این ۳۳ بیت تجدید مطلع می‌کند و به توصیف حضرت علی (ع) می‌پردازد.

ابیات آغازین آن، این‌ها هستند:

رسید فصل بهار و گذشت عهد خزان
جهان پیر ز شادی دوباره گشت جوان
چو راز بود نهان سبزه در نهاد زمین
ز باد باز عیان گشت رازهای نهان
چمن بساط زمردّ شده‌ست از سبزه
دمن ز لالۀ حمرا چو مخزن مرجان
دوباره شاهد گل پرده برفکند از روی
دوباره بلبل بیدل ز دل کشید فغان
عروس باغ چو بنمود رخ ز حجلۀ غیب
نثار کرد بر او ابر لؤلؤ از باران


محمود حامدی در قصیده‌ای به نام «بهاریه» حدود ۲۱ بیت در توصیف بهار دارد. در این قصیده، فقط به بهار پرداخته می‌شود و هیچ نامی از نوروز و وضعیت آن نیست:

خسرو اردیبهشت باز شتابان
خیمه برافراشت بر کنار گلستان
مرکب شاه ربیع شد چو جهانگیر
از سپه دی اثر نماند به دوران
آب به هر جا چو نیل سرکش و جاری
ابر به بالا چو پیل مست و خروشان
...فرش ستبرق کشیده بر در و کهسار
نقش خورنق گرفته ساحت بستان
گشته همی بر عروس باغ، ز هر سو
ابر، گهر ریز و باد، غالیه افشان
...باد همی بیخته شمامۀ کافور
ابر، همی ریخته لئالی رخشان
مشک تتاری، فشانده گشته بر اوراق
عود قماری سرشته گشته در اغصان


میرزا عباس دیری نیز غزلی دارد با عنوان «عروس بهار» که در غزل، علاج زندگی را رفتن به بهار می‌داند. در همین راستا به توصیف بهار می‌پردازد و زیبایی‌های آن را توصیف می‌کند و در نهایت با ذکر عشق لیلی و مجنون و دیوانگی‌های عشق، غزل خود را به پایان می‌برد:

بیایید تا رو به صحرا نهیم
به دشت و دمن خیمه برپا کنیم
بیایید تا با عروس بهار
به صحرا نشینیم و نجوا کنیم
بیایید تا اشک ابر بهار
به دامان نسرین تماشا کنیم
چمن خرم و کوه وصحرا قشنگ
بیایید تا چشم دل وا کنیم


شفیق شهریاری (۱۲۶۷ ش -۱۳۵۲ ش) از جمله قصیده‌سرایان برجسته بوشهر است که قصیده‌ای بهاریه دارد و در ادامه این قصیده بهاریه به مدح و منقبت حضرت علی (ع) پرداخته است. در این قصیده چندبار از اصطلاح «نوروز، نسیم نوروزی، باد نوروزی» سخن به میان آورده است. این قصیده با بیت مطلع زیر آغاز می‌شد:

بهار آمد زمین پوشید بر تن حلۀ خضرا
نمود آراسته چون باغ رضوان ساحت غبرا
و در ادامه در همین قصیده به نوروز و ملائمات آن می‌پردازد:
نسیم باد نوروزی مگر در آستین دارد
دم روح‌القدس کاینسان بود جانبخش و روح‌افزا
گهرپاش رزان ابر بهاری بر زمین گویی
نثار مقدم نوروز سازد لؤلؤ لا لا


شفیق شهریاری قصیده بهاریه دیگری نیز داد که در آن توصیف بهار و نوروز کرده است:

ز خویشم ساقیا بیگانه بنما
بده یعنی پر از می یک دومینا
سپس برخیز رو آریم در باغ
بهار است و گه مشی و تماشا
گلستان با صفا از فر نوروز
شده روشن چراغ از لاله هرجا
نهالان را ببر از مقدم عید
خلاع سرخ و سبز و زرد و بیضا


شفیق قصیده‌ای صرفاً بهاریه دارد که در آن فقط به توصیف بهار پرداخته است و مفهوم یا منقبت یا مدح دیگری در دست نداشته است. در این قصیده در ۲۶ بیت، زیبایی بهار را توصیف می‌کند:

سراسر جهان سبز و خرم شده است
بشر را تعیّش مسلم شده است
زمین از گل و لاله و ضیمران
ز مینو همانا مقدم شده است
ز تأثیر لطف هوا باغ و راغ
ز بس خرمی نخل مریم شده است


شفیق شهریاری یک بهاریه دیگری هم دارد که در تهنیت به مناسبت انجمن ادبی کاویانی در بوشهر سروده شده است. در این بهاریه نیز به زیبایی از بهار و جشن جمشیدی در عید نوروز می‌گوید:

خجسته موکب شاه بهار گشت پدید
ز پی صفوف ریاحین و خیل سبزه رسید
جهان نمونۀ فردوس شد به رعنایی
عروس گل به تفرج ز رخ نقاب کشید
به اهتزار درآمد نسیم نوروزی
به جسم خاک چو روح‌القدس روان بدمید
طلوع کوکب فرخنده جشن جمشیدی
دهد به مردم گیتی به عیش و نوش دمید


و شفیق بهاریه دیگری نیز دارد که با بیت مطلع زیر شروع می‌شود. در این شعر نیز به طور کامل به تفسیر بهار پرداخته است و دو مطلع دارد و در تجدید مطلع دوم نیز باز به طور کامل به تفسیر بهار و روزگار بهاریه می‌پردازد:

خوشا صفای بهار و خوشا لقای نگار
که هر دو دل برد از دست اهل دل یکبار


محزون دشتی (۱۲۷۰-۱۳۴۲ ش) در قصیده‌ای که به استقبال بهار رفته است، به نوعی داد بهار را داده و به زیبایی از بهار و رسیدن آن پرده برداشته است. این درحالی اتفاق افتاده است که بعد از یک قحطی بزرگ سال ۱۳۴۳، فصل بهار بسیار پرنشاط و پر از خرمی و زیبایی می‌رسد. محزون در این قصیده، به زیبا شدن زمین و پر از عبیر و مشک و نسیم شدن هوا سخن می‌گوید و در ادامۀ همین توصیفات است از نوروز هم ذکر می‌کند:

زمین شد سبز و گل‌ها گشت بسیار
نسیم آورد عبیر و مشک خروار
برای قید پای بید مجنون
کشیده باغبان زنجیر انهار
ز گل‌های بهاری طرف گلزار
درخشنده بسان عارض یار
ز سبزه هر طرف فراش قدرت
نموده فرش زیر پای اشجار
پی تقدیم آن سلطان نوروز
دمیده روی هم گل‌های بی‌خار

تطور تفسیری از نوروز در افق شعر بوشهر

۴- ذکر نوروز


ذکر نوروز و بیان اصطلاحاتی مانند «روز نوروز»، «شب نوروز»، «روز نو» و … در میان شعر بوشهر اگر زیاد نباشد، کم هم نیست و این یعنی توجه شعر کهن بوشهر به نوروز و ملائمات مربوط به آن. طبیعی است که ذکر نوروز باید در میان قصیده صورت گیرد و از آنجا که قصایدسرایان بوشهر پربسامد نیستند، شادی از دلایلی که ذکر نوروز در شعر بوشهر زیاد نیست، یکی همین باشد و دیگری اینکه بوشهری‌ها بیشتر توجه به آیین‌های مذهبی و بومی و زیست‌اقلیمی خود داشته‌اند و البته این ویژگی بسیاری از شهرستان‌ها و مناطق ایران می‌شود. زیبایی‌های نوروز در شعر بوشهر حضور دارد، منتهی خبری و ذکری از جزئیات نوروز یا چگونگی مراسم مربوط به آن و نشان دادن پوشاک و غذا و گفتار و رفتارهای مربوط به این روز در شعر بوشهر وجود نیست.


محمدخان دشتی در جریان مدح امامین الهمامین السیدین الحسن و الحسین (ع)، توصیف زیبایی از بهار دارد و این توصیف را با ذکر «نوروز» شروع می‌کند:

روز نوروز است خیز ای ساقی سیمین بدن
زان شراب کهنه‌ام از دل ببر رنج کهن
موسم شادی‌ست بین کز جنبش باد ربیع
بر بساط سبزه می‌رقصند سرو و یاسمن
با نگار دلربایی چون تو می خوردن خوش است
خاصه در فصل ربیع و خاصه در صحن چمن
روز نوروز است و شادی وصف او چون می‌کنم
از فرح پیوسته می‌رقصند زبان اندر دهن
بس که جا کرده است شادی در دل پیر و جوان
ره ندارد بعد از این در دل غم و رنج و محن


و در پایان این قصیدۀ نوروزی و بهاریه را این چنین به اتمام می‌رساند:

سبزه و گل هیچ می‌دانی چرا سبز است و آل
خلعت از غیب آمده بهر حسین است و حسن


در شعر دیگری محمدخان دشتی ذکر «باد نوروزی» دارد که که این شعر را افزون بر وصف بهار در مدح ناصرالدین شاه سراییده است:

سبزه و لاله گشت فرش زمین
هر طرف خطّ و روی دلبر بین
زآب باران و باد نوروزی
آتش لاله رسته از دل طین
سوسن و جعفری و مرزنگوش
نرگس و لاله و سنبل و نسرین
شست از ابر از رخ شقایق گرد
باد واکرد سنبل پرچین


بسیار جالب است که بالاخره به شعری رسیدیم که در وصف عیدنوروز سروده شده است و عنوان شعر نیز «عید نوروز» است. این شعر بسیار کوتاه و در حد چهار بیت است، منتهی همین که شعری در ادبیات سنتی بوشهر به نام «عید نوروز» سروده شده است، قابل تأمل است. البته باید توجه داشت که این شعر در سال ۱۳۴۰ شمسی سروده شده است. در آن سال‌ها تب و تاب عید نوروز و توجه به آن آرام آرام شروع شده و در استان بوشهر، ذکر سفر عید و مراسم مربوط به عید نوروز به آرامی در حال شکل گرفتن است. این شعر چهار بیتی از میرزا عباس دیری (۱۳۰۷ ش -۱۳۴۵ ش) است که در این شعر به نام نوروز و تبریک گفتن به مردم می‌پردازد:


مهین جشنی که از جم یادگار است
به ایران اول فصل بهار است
به تو فرخنده باد این جشن و این سال
هر آن چت سال و ماه و روزگار است
خجسته باد روزت همچو نوروز
که خرّم هر دلی در نوبهار است
همیشه دیّری پیروزمندیت
ز یزدان توانا خواستار است


محمدعلی توکل (۱۳۰۷ ش -۱۳۴۶ ش) در دوبیتی‌های زیر صراحتاً از عنوان «فصل نوروز» استفاده کرده است:

دوصد یاد از بهار و فصل نوروز
که بودم همدم یار دلفروز
چو رفت آن روز از دست توکل
از او صد یاد و سیصد داد از امروز


و در ادامه نیز در کنار «عهد شباب» از «فصل نوروز» نیز یاد می‌کند:

خوشا عهد شباب و فصل نوروز
نشینی با دلارام دلفروز
دریغا می‌شد از بهر توکل
چنین نعمت فراهم در یکی روز


محمد علی توکّل در دوبیتی زیر نیز از «شب عید» یاد می‌کند که بیانگر این است که شب عید در نزد گذشتگان ما، ترسیم و توصیفاتی داشته است:

شب عید است و بانگ شادمانی
بلند از هر کنار است و مکانی
ولی باشد توکل با الم جفت
ز تقدیر و تقاضای آسمانی


شفیق شهریاری در غزلی زیبا که به یاد و ذکر معشوق می‌گذراند، در بیت دوم این غزل نوعی لف و نشر ایجاد می‌کند که در این لف و نشر، از ترکیب «روز نوروز» استفاده می‌کند و دراین بیت بیان می‌کند ورزی که من به تو نگاه کنم، ان روز از بهترین روزهای عمر من و به مثابه روز نوروز است:

به روی و موی تو روز و شبی که من نگرم
شبم به قدر شب قدر و روز نوروز است


محزون دشتی در یکی از قصاید خود در محنت و قحط‌سالی ۱۳۴۹ سروده است به نوروز و غصه‌های قحطی در آن اشاره کرده است و اینکه در آن نوروز مردم، روز نو نداشتند و همه را سراسر غم و غصه پراکنده شده بود:

بود نوروز و بس پر غصه روزی
عجب روز نوی پر درد و سوزی
عجب روزی بود پر گرد و پرخاک
کشیده گرد و خاکش سر به افلاک
چنین نوروز باشد قحط سالی
ندارد هیچکس این سال حالی


محزون در جایی دیگر نیز از نوروزی می‌گوید که بسیار تنگ‌سالی و قحط‌سالی گرفته بود و برای مردم نوروزی پر از غم بود:

عجب نوروز سال غم فزایی است
بود اندوه‌زا خود ماجرایی است
برفتند دوستان هریک به غربت
به ما عید غربت بی‌صفایی است


در کتابِ در دست چاپِ دیوان ملاحسن کبگانی از جناب استاد مجید عابدی دو بیت زیر آمده است. ملا حسن کبگانی از عنوان نوروز استفاده کرده که گویای اهمیت این عنوان برای وی است:

و از قد و خدّ و زلف و خطّ بتان
بزم رندان چمن گهِ نوروز
***
دگر شادان کسی کاندر چنین روز
بچیند در شبستان برگ نوروز

۵- توصیف وطن


بعضی از شاعران در جریان توصیف وطن از بهار و زیبایی‌های آن حرف به میان آورده‌اند. یکی از این شاعران، ابراهیم مزارعی (صدیق) (۱۲۷۵-۱۳۰۵ ش) است که در مسمط وطنیه‌ای دارد که با توصیف بهار شروع می‌شود:

در طرف چمن باز وزان باد بهار است
از سبزه و گل باغ پر از نقش و نگار است
شمشاد به رقص از اثر بانگ هزار است
امسال نکوتر بسی از پار و پیرار است
...ایام تماشای بهار و لب کشت است
نه گاه گرفتاری در دیر و کنشت است
خاموشی امروز بسی نادر و زشت است
کز سبزه چمن یکسره چون سبز بهشت است
گل جای نموده به یکی سبزه عماری
برداشته بلبل ز غمش ناله و زاری
آیات طرب گشته هویدا به صحاری
لیکن چه نشاط از نفس باد بهاری


۶- توصیف بهار در رباعی


محمدجواد حامدی در یک رباعی که از نیامدن یار خود گله می‌کند، بیت اول را با توصیف ایام بهار شروع می‌کند و در بیت دوم به حرف اصلی خود که گله از یار است، می‌پردازد:

بگذشت دی و موسم فروردین شد
رویید گل و زنو بهشت آیین شد
لیکن به چمن باز نیامد گل من
شد فصل خزان و خاطرم غمگین شد


در دیوانِ در دستِ چاپِ ملا حسن کبگانی که با تلاش جناب مجید عابدی انجام شده است، به نقل از شفیق شهریاری آمده است: این رباعی را در خورموج، هنگامی که از باغ شیرینه مراجعت می‌نمود - در اول فصل بهار- به فرمودۀ فخر اهل زمان، حضرت محمد خان [دشتی]، در مدح معظّم له انشا فرموده اند. در این رباعی با اشراف به علوم نجوم، به بهار می‌پردزاد.


ای میر اسد شکوه مرّیخ محل با بخت تو اسعد است از زهره زحل
فرّاش فلک به دست خوان سالارت داد از پس جدی و حوت، تحویل حمل


۷- توصیف بهار در دوبیتی


دوبیتی از پربسامدترین نوع ادبی است که در شهر کهن بوشهر از آن برای ذکر و توصیف بهار و نوروز استفاده شده است. مفتون بردخونی یکی از شاعرانی است که پربسامد در جریان دوبیتی‌های خود از «بهار و عید» استفاده کرده است. گاه این استفاده در رویکرد یک دستگاه تشبیهی قرار می‌دهد و گاهی نیز بهار و عید را توصیف می‌کند:

در دوبیتی زیر خوشی و زیبایی بهار را توصیف می‌کند که به نوعی یادآور جوانی و شادابی انسان است:

خوشا فصل بهار و سیر گلزار
خوشا وصل نگار و دور از اغیار
خوشا مفتون و ایام جوانی
لب جوی و لب جام و لب یار


در جایی دیگر از خداوند گله می‌کند که چرا در فصل بهار، او را دچار درد چشم نموده که نمی‌تواند زیبایی‌ها و روی دوستان خود را ببیند:

خداوندا به فصل گل من زار
به درد چشم بنمودی گرفتار
ز لطف خود شفا ده چشم مفتون
که روی دوستان بینم دگر بار


در دوبیتی دیگری از شب عید یاد می‌کند که برای وی وصل یار میسر نیست. از این ابیات مشخص می‌شود که گوشه نگاهی هم در تاریخ قدیم بوشهر به شب عید می‌شده است، یا دست کم مردم در شب عید، رفتارهایی و نکته‌هایی داشته‌اند:


شب عید است هرجا عاشقی زار
بود در جستجوی دیدن یار
به جز مفتون که هجران گشته حایل
میسر نیست او را وصل دلدار


در دوبیتی دیگری عید خود را روزی می‌داند که روی یار خود را ببیند و از آن بهره ببرد:

خوش آن ساعت که دیدار تو بینم
سخن‌گویان دمی با تو نشینم
برای مردمان امروز عید است
به مفتون عید، روزی که تو بینم


درجایی دیگر از نبودِ خود در بهارانی صحبت می‌کند که گل‌های شادی بروید و مفتون در سینه خاک باشد. به خاطر زیبایی بهار، از روزهایی می‌نالد که بهار می‌آید و او در سینه خاک است:

بسی آید بهار و من نباشم
بیاید گلعذار و من نباشم
بسی مفتون گل شادی بروید
به طرف جویبار و من نباشم


در جایی دیگر از گلی صحبت می‌کند که از خاک مفتون روییده و در فصل بهاران این گل به خاطر سوزش بیش از حد مفتون از دوری و صبوری، خاکستری و پژمرده می‌شود:

دل من آتشی بگرفته یاران
که خاموشش نسازد سیل و باران
گلی کر تربت مفتون بروید
بود خاکستری فصل بهاران


عبدالرضا کردوانی (محزون دشتی) (۱۲۷۰ ش -۱۳۴۲ ش) در یکی از دوبیتی‌های خود ذکر «شب عید» می‌کند و از اینکه در این شب، در کنار یار خود نیست، اندوه‌خوار است و دل به امید می‌دهد که روزی با معشوق خود در کنار هم باشند. اینکه ذکر شب عید می‌کند از آن مؤلفه‌هایی است که شب عید در نظر مردمان استان بوشهر از شب‌های ممتاز و بجا و دلنواز بوده است:
شب عید است و هر کس با نگارش
کند بازی به چشم پرخمارش
بجز محزون سروکاری ندارد
نشیند با دل امیدوارش


محمد علی توکل (۱۳۰۷ ش -۱۳۴۶ ش) در دوبیتی‌های متعددی به بهار پرداخته است که گاهی در این دوبیتی‌ها، نگاه ایماژی دارد و گاهی نیز توصیف بهار دارد. در این دوبیتی‌ها گاهی نیز از عنوان «نوروز» استفاده کرده است:

بهار آمد، پر از گل گلستانست
گل و گلشن به کام بلبلانست
توکل را نظر دائم به گلهاست
به یاد خدّ لعل گلرخانست


در دوبیتی زیر توصیف بهار دارد که به نوعی زیبایی‌های بهار را ترسیم می‌کند:

بهار آمد جهان رشک جنان شد
به هر جانب نسیم عنبرفشان شد
توکل از فراق یار و بلبل
به وصل گل ز شادی در فغان شد


در جایی دیگر نیز همین رویکرد را دارد که بهار را توصیف می‌کند:

بهار آمد ز نو خرّم جهان شد
ز هر جانب به رنگی گل عیان شد
هزار از عشق گلزار و توکل
غزل‌خوان از فراق دلستان شد


توکّل دوبیتی زیر را نیز در توصیف بهار آورده است و اراضی را پر از گل و بلبل می‌داند:

بهار آمد اراضی گشت پرگل
ز هر سو بلبلی سرگرم غلغل
بشد بر سیر گل یار توکل
فکند آتش به جان ساز و بلبل


در دوبیتی دیگری نیز آرزوی بهار می‌کند که با گلعذاران در یک بزمی بنشینند:

خوشا مسکن به صحن مرغزاران
خوشا بانگ نی و صوت هزاران
توکل خوش جوانی در بهار است
که بنشینی به بزم گلعذاران


فایز دشتی (۱۲۰۹-۱۲۹۸ ش) در دوبیتی‌های خود متنوع از واژه بهار استفاده کرده است، هرچند که از واژه «نوروز» استفاده نکرده است، از بهار در جاهای مختلف و با رویکردهای متنوع بهره برده است. در دوبیتی زیر بهار و آمدنش را توصیف کرده است و آرزو می‌کند که ای کاش، جوانی مانند بهاری بود که بر می‌گشت:

بهار آمد گلستان شد مطرّا
شدند از نو عنادل مست و شیدا
جوانی کاش فایز! بُد چو گلشن
که هر ساله شدی سر سبز و خضرا


فایز در دوبیتی دیگری به توصیف زمین در فصل بهار می‌پردازد که همه جا مانند صحرای چین زیبا و سر سبز می‌شود:

بهار آمد زُمُّردسان زمین شد
در و دشت و چمن صحرای چین شد
بیا بنشین تو اندر پیشِ فایز
که بلبل با گل خود هم‌نشین شد


۸- بهار و نوروز به عنوان یکی از ارکان تشبیه


در بعضی از دوبیتی‌ها، بهار در جایگاه یکی از ارکان تشبیه قرار می‌گیرد و شاعر در آنجا در مقام توصیف بهار خود را قرار نمی‌دهد و فقط استفادۀ تشبیه‌ای از آن می‌کند. در واقع شاعر در این گونه تصویرها، از بهار به عنوان یکی از ارکان ایماژ خود استفاده می‌کند. در زیر به مواردی از آن اشاره می‌کنیم. ابوالقاسم رئیس محمد زیررودی (فیض) (۱۳۴۰ ش -۱۳۲۴ ش) در یک دوبیتی، بهار در جایگاه مشبه‌به قرار می‌دهد و نوجوانی را به یک بهار تشبیه می‌کند که زیبا و دل‌انگیز است:

بهار نوجوانی خوش بهاریست
که در بر هر زمانت گلعذاریست
چو آید دوزخ پیری فرا پیش
دگر جا در کناری با مزاریست


احمدخان دشتی (۱۲۴۹ ش- ۱۳۱۷ ش) نیز در یکی از دوبیتی‌های خود، بهار را در قالب مشبه‌به قرار می‌دهد و عمر را به آن تشبیه می‌کند که در حال گذر است:

دریغا کز چمن سرو روان رفت
بهار عمر بر باد خزان رفت
به صد حسرت به هنگام وداعش
به ره ماندم چو گرد و کاروان رفت


فاضل جمی (۱۲۱۵ ش -۱۲۹۰ ش) در یک تصویرسازی که تشبیه مضمر تفضیل ایجاد می‌کند، عکس و رخ یار خود را از بهار پرجلوه‌تر و زیباتر می‌داند و در واقع وی نیز از بهار استفادۀ ایماژی می‌کند:

الا تا روی دل در بزم یار است
فراغت از گلستان و بهار است
چو بر جان می‌رسد بوی وفایی
پریشانی ما سیمرغ‌وار است


فایز دشتی نیز از بهار در جایگاه یکی از مؤلفه‌های تشبیه استفاده کرده است. جوانی را مانند بهاری می‌داند که گذشته است:

جوانی خوش‌بهاری بود و بگذشت
ز خوبان اعتباری بود و بگذشت
زمان خوش‌دلی، بخت جوانی
که آن هم روزگاری بود و بگذشت

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین