سه‌شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۲:۰۰
بررسي سنت، ايدئولوژي و علم در چهار مقاله

ويرايش دوم كتاب «سنت، ايدئولوژي، علم» به قلم دكتر حميد پارسانيا از سوي موسسه بوستان كتاب تجديد چاپ شد. اثر حاضر، بعضي از مفاهيم بنياديني را كه در بستر تحولات در چهار سده اخير شكل گرفته‌اند، همراه با مباني معرفتي مربوط به آنها مي‌كاود./

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، انديشه سياسي دنياي مدرن با وجود هويت مشتركي كه دارد، در چهار سده اخير حتي در دهه‌هاي مختلف آن، فراز و فرودهاي متعددي داشته است. قرن هفدهم و به ويژه قرن هجدهم، قرن ظهور؛ تكوين و بسط انديشه‌هاي ليبراليستي است.

در اين دو سده، ليبراليسم به صورت يك ايدئولوژي انقلابي و براندازانه در عرصه انديشه و عمل سياسي حضور پيدا مي‌كند. در قرن نوزدهم، ايدئولوژي‌هاي رقيب پا به عرصه وجود مي‌گذارند. اين ايدئولوژي‌ها مي‌كوشند تا توابع تند و ناخوشايند انديشه‌هاي پيشين را تغيير دهند. در دهه‌هاي نخستين قرن بيستم، ايدئولوژي‌هاي رقيب در عرصه‌هاي مختلف سياسي حضور فعال خود را نشان مي‌دهند.

در نيمه دوم قرن بيستم با افول ايدئولوژي‌هاي رقيب، از جمله ماركسيسم، ديگر بار ليبراليسم با قرائت ‌نو، خود را به صورت ميراث‌دار تاريخ انديشه غرب بر اريكه قدرت مي‌بيند. حضور محافظه‌كارانه ليبراليسم در اين مقطع، چندان گسترده و عام است كه مانند اصول متعارف در عرصه فهم، ادراك و ذهنيت عام و مشترك جامعه قرار مي‌گيرد. ليبراليسم در اين مقطع به دليل حضور فراگير خود به چشم نمي‌آيد و به همين دليل، نه به عنوان يك ايدئولوژي رقيب، بلكه به عنوان رقيب ايدئولوژي در پايانه تاريخ معرفي مي‌شود.

ليبراليسم اينك در مسند حاكميت، رقيب جدي خود را ايدئولوژي‌هاي شكست خورده و بي‌رمق قرن نوزدهمي نمي‌بيند. چالش جدي انديشه در آغاز هزاره سوم با چيزي است كه هزاره دوم مسير گذر از آن دانسته مي‌شود؛ چالش با حقيقتي كه مدرنيته، حضور خود را حاصل پيروزي و غلبه بر آن مي‌ديد.

مدرنيته، دنياي قبل از خود را با همه تنوع‌هايي كه دارد، دنياي سنت مي‌داند و امتياز خود را با آنچه پشت سرگذارده است، امتياز «تجدد» مي‌خواند. سال‌هاي پاياني قرن بيستم، پايانه چالش‌هاي دروني دنياي مدرن است و انسان غربي در همين پايانه، جوانه‌هايي از چالش‌هاي جديدي را مي‌بيند كه بنيان‌هاي آن را به پرسش مي‌كشاند.

در اين اثر بعضي از مفاهيم بنياديني كه در بستر تحولات مذكور شكل گرفته است و همچنين مباني معرفتي مربوط به آنها مورد جست‌وجو و كاوش قرار مي‌گيرند؛ مفاهيمي نظير سنت، ايدئولوژي، دين، علم، ليبراليسم و مانند آن. 

اثر حاضر مشتمل بر چهار مقاله است؛ «دين و سنت»، «عقل و ايدئولوژي»، «علم و سفسطه» و «دين و ايدئولوژي».

در مقاله نخست، از علم ديني به عنوان مبناي معرفتي سنت ياد مي‌شود. دنياي مدرن با همه تحولاتي كه دارد، در انكار مرجعيت علمي دين و در اعراض از تعريفي كه دين براي سنت‌هاي مقدس و آسماني خود دارد، هم‌داستان است. تعاريف نويني كه در اين فرهنگ از دين يا سنت ارائه مي‌شوند، هويتي غيرديني و سكولار دارند. تا قبل از غلبه و تسلط مدرنيته، بدعت‌هايي كه حريم سنت‌هاي ديني را در هم مي‌شكستند، در پوشش و نقابي ديني و به صورت تقلب‌هايي از سنت، به توجيه خود مي‌پرداختند، اما در دنياي مدرن، بدعت، صورتي رسمي و مقبول يافته است و براي سنت هيچ جايگاه و پايگاهي مقدس، آسماني يا الهي در نظر گرفته نمي‌شود. تعاريفي كه در دنياي مدرن از سنت ارايه مي‌شود، در بهترين حالت، براي آن ارزشي تنها تاريخي و قومي قائل مي‌شود.

مقاله دوم در باب نسبت عقل و ايدئولوژي است با اعراض از سنت‌هاي ديني. «عقل متافيزيكي» كه در پناه علم شهودي فرصت دوام مي‌يافت، با قطع نظر از ابعاد الهي و آسماني خود، چندان دوام نمي‌‌آورد و در همين فرصت كوتاه، زندگي و زيست بشر، نه بر مدار سنت، بلكه بر مدار عقل طبيعي سازمان مي‌يابد. دين نيز در اين مقطع با از دست دادن ابعاد وحياني و شريعت الهي خود به صورت دين طبيعي و در قالب دئيسم و خداي بدون شريعت، به افق ايدئولوژي‌هاي صرفا بشري تنزل پيدا مي‌كند. در اين مقطع، ايدئولوژي‌هاي بشري و از آن جمله ليبراليسم، نسبت به همه ابعاد زيست و زندگي بشر، داعيه روشنگري دارند.

مقاله سوم با عنوان «علم و سفسطه» از مقطعي سخن مي‌گويد كه علم پس از پشت كردن به ابعاد و لايه‌هاي ديني، ابعاد متافيزيكي و عقلي خود را نيز از دست مي‌دهد. علم تجربي و پوزيتيويستي كه اينك تنها مصداق آگاهي علمي بشر دانسته مي‌شود، تا مدتي مي‌كوشد خلاء سنت‌هاي ديني و ايدئولوژي‌هاي عقلي را پركند، اما اين كوشش ديري نمي‌پايد. 

به عقيده نويسنده، شك و ترديد، اركان و بنيان‌هاي علم مدرن را مي‌لرزاند و افق‌هاي روشنگري، به تير‌گي و سياهي سر مي‌سپارد. بحراني كه در باطن مدرنيته پنهان بوده، چهره مي‌نمايد و در نتيجه، قيل و قال‌ها و گفت‌وگوهايي كه در اثبات يا ابطال ايدئولوژي‌هاي مختلف ارايه مي‌شدند، از اعتبار ساقط مي‌شوند. برخي درصدد القاي اين معنايند كه ره‌آورد اين مقطع از انديشه و فرهنگ دنياي غرب، اقتدار و حاكميتي تهي از ايدئولوژي است. گفتار سوم مي‌كوشد تا اين ادعا را نيز در معرض پرسش قرار دهد.

مقاله چهارم نيز با عنوان «دين و ايدئولوژي» از انعكاس مسائل مذكور در بخشي از ذهنيت جامعه ايران در طي نزديك به نيم قرن پرده برمي‌دارد. در اين بخش، از سال‌هايي سخن گفته مي‌شود كه لفظ ايدئولوژي به مجموعه واژگان ايراني راه مي‌يابد و به برداشت‌هايي مي‌پردازد كه بخش‌هاي مختلف جامعه از لفظ مزبور مي‌كردند. 

در بخشي از اين كتاب آمده است: «براساس برداشت‌هاي مختلفي كه از لفظ ايدئولوژي مي‌شود، رويكردهاي متفاوتي براي تبيين نسبت ايدئولوژي و دين شكل مي‌گيرد. در دو دهه 40 و 50، بعضي به تفسير ديني ايدئولوژي و جمعي به تفسير ايدئولوژيك دين مي‌پردازند. با غلبه جهاني ليبراليسم بر ايدئولوژي‌هاي رقيب و حتي با مطرح شدن ليبراليسم به عنوان رقيب ايدئولوژي، در ايران نيز كوششي براي تفسير ليبراليستي دين پديد مي‌آيد. اين جريان تلاش مي‌كند تا كار خود را به عنوان تبيين غير ايدئولوژيك معرفي كند. در مقاله چهارم مسائل و مدعيات فوق محل بحث قرار مي‌گيرد.»

چاپ سوم كتاب «سنت، ايدئولوي، علم» (ويرايش دوم) در شمارگان 1000 نسخه، 144 صفحه و بهاي 20000 ريال راهي بازار نشر شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط