«جمالالدین اکرمی» نویسنده و تصويرگر حوزهي کودک و نوجوان است؛ چهرهاي آشنا براي آنهايي كه دوستدار كتاب هستند و اخبار كتاب و كتابخواني را دنبال ميكنند. ساعتي پاي صحبتش نشستيم و او از كودكيها و دوستيهايش با كتاب گفت و ما هم سراپا گوش شديم و خرفهاي شيرينش را شنيديم.
اين را هم بدانيد كه «داستان پسر گمشده» نخستین کتابی بوده که او در دوران نوجوانیاش مطالعه كرده است. اصلاً اجازه دهيد از زبان خودش بخوانيم: «این کتاب را كلاس چهارم دبستان خواندم، یک روز که از طرف مدرسه به کتابخانهي کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفته بوديم، کتابی دیدم که طرح جلد قشنگی داشت، وقتی آن را ورق زدم، تصاویر کتاب خیلی برایم جالب بود، پس شروع کردم به مطالعهي آن. پس از آن سالها با این کتاب زندگی کردم.
آقای اکرمی پس از خواندن این کتاب وارد دنياي زيباي کتاب میشود و به گفتهي خودش هر روز در کتابخانه جذب تصاویر کتابها ميشود و حالا نخوان، پس كي بخوان! این عضو انجمن نويسندگان كودك و نوجوان، با مرور روزهای کودکی و نوجوانیاش میگوید: «مربیان کانون در آن روزها کتابهای خوب را به ما معرفی میکردند و من خیلی زود با علاقهای که به مطالعه داشتم همهي رمانها و داستانهاي نوجوانانهاي را كه در کتابخانه بود خواندم؛ پس از آن رفتم به سراغ کتابهای داستان بزرگسال که نخستين آنها «پابرهنهها» بود. این کتاب نگاه من را به زندگی عوض کردند، تا جایی که خودم را جای شخصیت کتاب «داریه» میگذاشتم و همهي کارهایی را که داریه در عالم داستان انجام میداد، خودم بارها انجام داده بودم؛ بنابراین علاقهام به کتاب و کتابخوانی بیشتر و بیشتر شد؛ تا جایی که پس از تعطیلی مدرسه، زود میرفتم کتابخانه و وارد دنیای کتابها میشدم. كتابها به من كمك میكردند حافظهام را تقويت كنم و حتی درسهای مدرسه را راحتتر بفهمم. برای همین مطالعهي زیاد، از بسیاری همسن و سالهای خودم جلوتر بودم.»
و باز جالب است بدانید که آقای اکرمی بر خلاف امروز که در خانهاش کتابخانهي شخصی دارد، در دوران نوجوانی موفق نشده که کتابخانهای برای خود داشته باشد: «ما زندگی فوقالعادهای نداشتيم که من بتوانم برای خودم کتاب تهیه کنم، در آن زمان کتابخانههای كانون به من كمك میكرد و من همهي اوقات فراغتم را در آنجا به سر میبردم و در کنار مطالعه، از کلاسهای ورزشی و تفریحی دیگر مثل شطرنج و... هم استفاده میکردم؛ اما هیچ چیز جای کتاب را نمیگرفت، تا اینکه در دوران دانشجویی کتابخانهای کوچک برای خودم درست کردم. اکنون نیز کتابخانهای در خانه دارم که حدود 1200 کتاب را در آن جای دادهام، بقیهي کتابهایم نیز در کارتنی در زیرزمین خانهام قرار دارد؛ ولی در همین کتابخانهام 600 جلد کتاب کودک و نوجوان دوست داشتنی دارم.»
نويسندهي كتابهايي چون «نخلی برای تو»، «مرغ مهاجر»، «كودكان ماه»، «فانوسی در باد»، «دل به دريا» و «بازگشت پروفسور زالزالك» گفت: «هنوز هم کتابهایی را که برای کودکان و نوجوانان منتشر میشوند میخوانم، مثلاً آخرین داستان را شب گذشته (شب قبل از اين مصاحبه) تمام کردم كه «چشم عقاب» نام دارد. کتابهای دیگر مثل «يونس در شكم ماهی»، «فقط يك دقيقه كافی است» و «درخت زیبای من» را هم خواندهام و آنها را خیلی دوست دارم.»
اکرمی ميگويد اگر دوباره به زمان کودکی برگردد، همچنان از بازي شطرنج و بالا رفتن از درخت لذت خواهد برد؛ ولي باز هم کتابخواني در اولويت اولش خواهد بود و سعی میکند در آن سن و سال نویسندگی کند.
البته او نخستین داستان خود را در همان سن و سال نوشته است؛ ماجرای این نویسندگی از این قرار است که او تحت تأثير كتاب «قصهي باغ مريم» قرار میگیرد و شروع میکند به نوشتن داستان «افسانهي گل لاله»، که این داستان در مراسم افتتاح کتابخانهي مدرسهشان مورد توجه قرار میگیرد و یک ماه بعد در مجلهای منتشر میشود، همین موضوع مشوق اکرمی میشود براي داستاننویسی.
آقای نویسنده هنوز هم برای کودکان و نوجوانان داستان مینویسد و هنوز هم جذب تصاویر کتابهای داستان میشود و دوست دارد کتابهای کودک و نوجوان، بهترین تصویرسازی را داشته باشند.
نظر شما