سه‌شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۰ - ۰۸:۰۰
هر انسان كتابي است كه تنها در يك جلد نوشته مي‌شود

روزهاي زيادي از آغاز تابستان مي‌گذرد و تا بازگشايي مدارس نيز چند هفته باقي مانده، اما هنوز مريم و مريمي‌هايي در گوشه و كنار خيابان‌هاي بزرگ و چهار راه‌هايي كه چراغ‌قرمزهاي طولاني و معروف دارند، با اونيفرم مدرسه و همان كيفي كه در طول سال گاهواره دفتر مشق و كتاب آنهاست، سر كار مي‌روند، بادبزن، چسب زخم، دستمال كاغذي و گل مي‌فروشند._

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)ـ روزهاي زيادي از آغاز تابستان مي‌گذرد و تا بازگشايي مدارس نيز بيش از چند هفته باقي مانده، اما هنوز مريم و مريمي‌هايي در گوشه و كنار خيابان‌هاي بزرگ و چهار راه‌هايي كه چراغ‌قرمزهاي طولاني و معروف دارند، با اونيفرم مدرسه و همان كيفي كه در طول سال گاه‌واره دفتر مشق و كتاب آنهاست، سر كار مي‌روند، بادبزن، چسب زخم، دستمال كاغذي و گل مي‌فروشند.

كيفي كه بايد تا چند هفته ديگر كتاب، مداد، مداد تراش و دفتر مشق مريم را حمل كند،اكنون انبار اجناس فروشي او شده است و چسب زخمي در آن جاي دارد كه نمي‌دانيم مرحم كدام يك از دردهاي او خواهد بود ...

استاد مددكاري‌مان قبل از آغاز هر جلسه كار گروهي، بارها تاكيد مي‌كرد:«يادتان باشد هر انساني كتابي است كه تنها در يك جلد نوشته مي‌شود و ديگر تكرار نخواهد شد» اين جمله را از سال 80 آويزه گوشم كردم، اما هيچ‌گاه معناي آن به طور كامل برايم قابل لمس نبود، هربار جلدي جديد، صفحه‌اي ناآشنا و آدمي و ادبياتي متفاوت از دنيايي كه من مي‌شناختم، معناي ديگري به اين جمله بخشيد.

بارها از خودم سوال كردم؛ چرا بايد در اين وادي برخي كتاب‌ها ـ به زعم داوري‌هاي دنيوي ما ـ متن‌شان در آثار سطحي و برخي ديگر مضمون‌شان در لواي آثار فاخر با جلدي سخت رقم بخورد؟ چرا كتاب مريم گل فروش و محمدي كه هر روز سر چهار راه سه بسته باطري قلمي و نيم قلم را هزار تومان مي‌فروشد،بايد اين‌گونه رقم بخورد؟

چرا كتاب زندگي اين كودكان بايد مملو از صفحاتي تيره و از نظر ما بد چاپ، منتشر شود و در بطن تاريخ زندگي‌شان باقي بماند و دو ـ سه روزي بيشتر رنگي نداشته باشد؟ چرا چنين افرادي نمي‌توانند اثري ماندگار شوند؟ به گناه نانوشته ماندن يا نخوانده شدن كدامين كتاب از سوي پدر و پدران آنها يا نسل ما؟!

هر روز صبح كه از خانه خارج مي‌شوم، آرزو مي‌كنم پسرك ترازو به دستي كه ميزان اندوخته ما از ماديات دنيا را وزن مي‌كند، نبينم و در فصل مدرسه او در كلاس درس باشد. ابتدا با نديدنش خوشحال مي‌شوم، اما بعد مي‌بينم امروز در سايه مغازه‌اي ديگر براي در امان بودن از گزند آفتاب زمانه بساط خود را به پا كرده است.

و اين پرسش مرا مي‌آزارد كه «كدام كتاب مي‌تواند يا مي‌خواهد سهم فقر اين كودكان را باز پس گيرد؟ فقر مالي يا فقري كه از فرهنگ آنان بر مي‌خيزد؟»

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۱۰:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۶
    بي نظير بود

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها