كتاب «ديروز، امروز، فردا يا هر روز ديگر» به قلم برزو سريزدي داستانهايي حكمتآموز را به زبان ساده براي نوجوانان روايت كرده است.
نويسنده در خلاصهي اين كتاب آورده است: «در ميان تمام مخلوقات جاندار و بيجان خداوند، انساني وجود دارد كه بدون توجه به قوانين خلقت، سعي در تكنوازي دارد، بدون اينكه بداند اين نُتهاي خارج از هارموني طبيعت، خود او را بيشتر از ديگران آزار ميدهد.»
در بخش ديگري از اين كتاب ميخوانيم: «بشر شايد از روي غرور، خود و زندگياش را تافتهي جدا بافتهاي ميانگارد و بسيار علاقهمند است به قوانين سادهي زندگي به صورت هزارتويي رازآلود بنگرد. در صورتي كه اگر بتواند نشانهها و پيامهايي را كه خداوند به فراواني پيش روي او نهاده، درست درك كند، ميتواند لحظه لحظهي زندگي خود را سرشار از نشاط و شادي كند.»
داستانهاي اين كتاب به برخي نشانهها و پيامها اشاره دارد كه ممكن است در زندگي هر يك از ما جاري باشد. در اثر حاضر با 10 داستان مواجهيم كه از عنوانهاي آنها ميتوان باور، راهنما، جام بلورين، نشانه، قضاوت، دكه، ارزش، شهر سبز، عوضي و تاثير پروانهاي را نام برد.
يكي از داستانهاي اين كتاب با عنوان «جام بلورين» را با هم بخوانيم
«در روزگار قديم مردي به وقت مرگ دو پسرش را بر بالين فراخواند و به هر يك جامي بلورين و زيبا داد و گفت: فرزندان! اين دو جام ارزشمندترين دارايي من در اين جهان است كه اكنون هر يك را به يكي از شما ميدهم. بدانيد نوشيدن اب يا هر شربتي در اين جامها به شما صفا، نيروي جواني و سلامتي ميبخشد و نظير آنها در اين دنيا وجود ندارد.
يكي از دو پسر گفت: پدر جان، پس چرا اكنون تو خود با آن چيزي نمينوشي تا شفا يابي؟
پدر لبخندي زد و گفت: براي اينكه اكنون زمان رفتن من از اين دنياي فاني است و اين جامها عمر جاويد نميبخشند.
پس از مرگ پدر هر دو پسر جامهاي خود را برداشته و به خانه رفتند. پسر بزرگ جام خود را در جعبهاي مخصوص و اتاقي محفوظ قرار داد تا آسيبي نبيند و فقط هر از چندگاهي آن را بيرون آورده با وسواس، تميز ميكرد و سر جايش مينهاد. حتي هنگامي كه اندكي بيمار ميشد از آن استفاده نميكرد و ميانديشيد حيف است به خاطر يك بيماري جزئي از آن استفاده كنم.
و اما پسر كوچك، هر روز از جام خود مينوشيد و هر وقت مهماني داشت جام را به او ميداد تا او هم از اين خاصيت جادويي بهرهمند شود.
سالها بر همين منوال گذشت تا اينكه برادر بزرگ كه ميخواست طبق معمول جام بلورينش را تميز كند متوجه تركي بر روي آن شد. شكستن بيدليل جام، آن قدر براي او ناراحتكننده بود كه قلبش تاب نياورد و قالب تُهي كرد.
در مراسم تدفين وي يكي به طعنه به برادر كوچك گفت: پدر شما، تو را بيشتر دوست داشت. به تو جامي داد كه هر روز خود و دوستانت از آن بهرهمند ميشويد و خوب زندگي ميكنيد، اما به برادرت جامي داد كه باعث مرگش شد و حتي يك بار هم به كارش نيامد.
برادر كوچك با اندوه ناشي از مرگ برادر گفت: هر دو جام يكي بود و اتفاقا جام برادر من هم درست عمل كرد. حاضران با تعجب پرسيدند چهطور؟!
و او جواب داد: درمان دلي كه نتواند از نعمات خدا استفاده كند و سودي به ديگران برساند مرگ است.
كتاب «ديروز، امروز، فردا يا هر روز ديگر» از سوي انتشارات اشك در 72 صفحه و بهاي 3500 تومان وارد بازار كتاب شده است.
نظر شما