«علي رضايي» يكي از برگزيدگان مسابقهي داستاننويسي «شازده كوچولو» است. او كه اطلاعات تاريخي خوبي دارد، با داستان طنزش دربارهي پادشاهي «خسرو پرويز» در اين مسابقه شركت و مقام سوم را از آن خود كرد.
از ميان 202 اثر رسيده به دبيرخانهي اين مسابقه، داوران داستان «يك فنجان تاريخ داغ» اثر «علي رضايي» را به عنوان اثر سوم انتخاب كردند.
اين نويسندهي 11 ساله كه از كودكي ذهن داستانسرايي داشته، دربارهي علاقهاش به داستاننويسي به «ايبنا نوجوان» گفت: «در دوران كودكيام داستانهايي در ذهنم ميگفتم اما چون سواد نوشتن نداشتم، اول تصويرهاي مربوط به داستانم را ميكشيدم و بعد از مادرم ميخواستم تا داستانها را در دفترم بنويسد. البته بعد از اينكه به مدرسه رفتم، ديگر از مادرم كمك نگرفتم و داستانهايم را خودم مينوشتم.»
علي تا 10 سالگي به نوشتن داستانهاي كوتاه مصور مشغول بوده اما از آن زمان تصميم ميگيرد كتابهاي طولانيتري با موضوع طنز بنويسد: «بيشتر داستانهايي كه مينوشتم كوتاه بودند اما وقتي مجموعه كتابهاي «دردسرهاي نيما» نوشتهي «بنفشه رسوليان» را خواندم، تصميم گرفتم داستانهايي بنويسم كه طولانيتر و با موضوع طنز باشند؛ چون خودم با داستانهاي نيما كه داستانهاي طنز بودند خيلي ارتباط برقرار كردم. البته خودم هم فكر ميكنم استعدادم در نوشتن داستانهاي طنز بيشتر باشد. بعد از آن دو جلد از مجموعهي «اژدها كوچولو» را نوشتم و الان هم مشغول نوشتن جلد سومش هستم.»
اين طنزپرداز نوجوان در «يك فنجان تاريخ داغ» هم پادشاهي خسرو پرويز را با زباني طنز روايت كرده است؛ اما داستانهاي طنز تنها علاقهي علي رضايي نيست. او بيشتر از هر چيز به تاريخ علاقه دارد: «تاريخ ايران برايم خيلي جذابيت دارد و هر روز كتابي در اين باره ميخوانم. وقتي از مسابقهي داستاننويسي شازده كوچولو خبردار شدم، مشغول خواندن كتابي دربارهي تاريخ ايران باستان و حكومت خسرو پرويز بودم.»
علاوه بر تاريخ ايران و كتابهاي «عبدالحسن زرينكوب»، تاريخ علوم و ادبيات هم از علاقههاي علي رضايي است: «از هشت سالگي تا به حال روزي سه ساعت مطالعه ميكنم. علاوه بر تاريخ، دايرةالمعارفها و تاريخ علوم را هم دنبال ميكنم. البته در حوزهي ادبيات هم مطالعاتي دارم تا سطح نويسندگيام بهتر شود. كتابهاي طنز «شهرام شفيعي» را هم خيلي دوست دارم.»
مثل اينكه براي علي همهي راهها به طنز ختم ميشود. چون در حوزهي ادبيات هم با شخصيتهاي داستانهايي ارتباط بهتري برقرار كرده كه درونمايهي طنز دارند: «شخصيتهاي نيما در «دردسرهاي نيما» و «نيكلا» در مجموعهداستانهاي «سامپه گوسيني» هم واقعاً ارتباط برقرار كردم. در واقع ميتوانم بگويم اين دو شخصيت و لذت خواندن اين كتابها، باعث تشويق و پيشرفت من در نويسندگي شدند. البته مجموعهي «خاطرات يك بيعرضه»، داستان بدشانسيهاي «گِر ِگ هفلي» را هم دوست دارم. «جف كيني» طوري كتاب را نوشته است كه نسبت به شخصيت داستان حس دلسوزي دارم و همين باعث ميشود تا داستانها را دنبال كنم.»
نويسندهي «يك فنجان تاريخ داغ» طي جستوجوهايش براي شركت در مسابقهي داستاننويسي با «شازده كوچولو» آشنا شده كه در واقع نخستين مسابقهاي است كه او در آن شركت ميكند: «هميشه دنبال شركت در مسابقههاي داستاننويسي بودم اما معمولاً دير خبردار ميشدم. يك روز كه در اينترنت دنبال مسابقهي داستاننويسي بودم، از مسابقهي شازده كوچولو مطلع شدم و چون هنوز مهلت ارسال داستان تمام نشده بود، توانستم داستانم را بنويسم.»
البته علي خيلي هم به فكر برنده شدن در مسابقه نبوده: «براي اين مسابقه جز در اينترنت اطلاعرساني زيادي نشد و شايد خيلي از بچهها هم از اين موضوع اطلاع پيدا نكردند. من هم اول فكر ميكردم كه حتماً برگزار كنندگان جايزه را به فاميلهايشان ميدهند. اما بعد از اينكه اسمم را به عنوان برنده اعلام كردند و جايزه را فرستادند فهميدم كه اشتباه ميكردم.»
اين نوجوان معتقد است استعداد بچههايي كه به داستاننويسي علاقهمندند بايد پرورش پيدا كند: «به نظر من بچهها استعداد بيشتري نسبت به بزرگترها دارند اما بايد آنها را پرورش دهند تا موفق شوند.»
«علي رضايي» آرزويي دارد كه باز هم به كتاب و تاريخ مربوط است: «اميدوارم روزي بيايد كه همهي مردم مطالعه را دوست داشته باشند تا بتوانند حرفهايشان را بهتر بگويند و دنيا مثل داستانهايي كه ميخوانيم خوب و آرام باشد.»
نظر شما