چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۰:۲۵
روايت صحنه‌هايي دلخراش از كودكان قرباني جنگ قانا

«من اين‌ جا هستم» روايتي پر از اندوه است و صحنه‌هايي دلخراش از جنگ را به تصوير مي‌كشد. نوع روايت و صحنه‌هاي توصيف شده در داستان براي مخاطبان گروه سني «ج» و «د» تاحدودي نامناسب و خشن است.-

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، «من اين‌ جا هستم» روايتي از رنج‌هاي كودكان فلسطيني از زبان دختربچه‌اي است كه در حمله نيروهاي صهيونيست به قانا به شهادت مي‌رسد؛ نويسنده اثرش را به كودكان بي‌گناه غزه و قانا تقديم كرده است. 

داستان روايتي پر از اندوه است و صحنه‌هايي دلخراش از جنگ را به تصوير مي‌كشد. نوع روايت و صحنه‌هاي توصيف شده در داستان براي مخاطبان گروه سني «ج» و «د» تاحدودي نامناسب و خشن است. 

داستان به شيوه تك‌گويي‌هاي قهرمان اصلي بيان مي‌شود و نخستين جملات آن موقعيت او را براي خواننده تا حدودي روشن مي‌كند:
‌«من اين‌جا هستم. اين‌جا، زير سنگ‌ها، ديوارها و درها. زير آوارها، از ديشب همين‌جا خوابيده‌ام. يعني اولش همه خواب بوديم. من و همه‌ي بچه‌ها پهلوي هم خوابيده بوديم. اسماء عروسكم را چسبانده بودم به خودم كه هم او نترسد و هم من.» 

نويسنده با استفاده از اين آغاز بخشي از اطلاعات مورد نياز خواننده را در اختيار او قرار مي‌دهد. اين شروع نمايشي كه با حرف‌هاي قهرمان اثر همراه است با وجود متفاوت بودن چندان جذاب نيست. 

بيان خاطرات قهرمان داستان از عروسكش و توصيف موقعيت با ريتمي كند و خسته‌كننده از جمله نقاط ضعف بخش آغازين داستان به شمار مي‌رود. 

به جز بزرگترين كشمكش حاكم بر داستان يعني حمله صهيونيست‌ها به شهر، ساير كشمكش‌هاي اثر بيشتر از جنس درگيري‌هاي دروني‌اند. ترس دختربچه از تاريكي و تنهايي، دل‌تنگي براي مادر، پيدا شدن پيكر دوستش نعيمه، سر رسيدن امدادگران از جمله اين كشمكش‌هاست. 

نويسنده در چهارمين صفحه‌ اين داستان شش صفحه‌اي بزرگترين اتفاق را رو مي‌كند؛ دخترك قهرمان داستان به شهادت رسيده است و تمام ماجراي اين كتاب از زبان روح او روايت مي‌شود. نوع بيان اين واقعيت قدري ترسناك است. دست دختر زير آوار جا مي‌ماند و او بدون اين‌كه از درد شكايتي داشته باشد از مرد نارنجي‌پوش دستش را مي‌خواهد. در كتاب آمده است:
«اسماء تو بگو كه دستم را به من بدهند. آخر اين دستم را خيلي دوست دارم. تا حالا با همان دستم دو تا نامه براي پدرم نوشته‌ام. كلي نقاشي كشيده‌ام و گذاشته‌ام زير فرش تا وقتي پدر آمد، نشانش بدهم. تو را به خدا دستم را بدهيد!» 

داستان با وجود كشمكش‌هاي بيروني و دروني متعدد از طرح ساده‌اي برخوردار است. دختركي به شهادت رسيده است و ماجراي پيدا شدن پيكرش را تا زمان قرارگيري در تابوت و ورود به بهشت بازگو مي‌كند. 

نويسنده با گنجاندن اطلاعات مورد نياز خواننده در تك‌گويي‌هاي شخصيت اصلي سعي كرده است فضا، زمان و مكان داستان را ترسيم كند اما اين تلاش تا حدودي تصنعي از كار درآمده است. به عنوان مثال معرفي مكان وقوع ماجراهاي داستان را از زبان اين دختر بخوانيد:
«مادرم صبح‌ها بعد از صبحانه موهايم را شانه مي‌كرد و مي‌بافت؛ جوراب‌هاي صورتي‌ام را پايم مي‌كرد؛ اسماء را به دستم مي‌داد و مي‌گفت: «يك وقت از كوچه بيرون نروي‌ها! همين نزديكي‌ها بازي كن!»  
بعد از خانه بيرون مي‌آمدم و توي كوچه‌هاي خاكي قانا با نعيمه و بقيه بچه‌ها بازي مي‌كرديم.»
«من اين‌جا هستم» شخصيت‌هاي كم‌شماري دارد كه در صحنه‌هاي كوتاه داستان حضور مي‌يابندف خودي نشان مي‌دهند و از صحنه خارج مي‌شوند؛ به همين‌خاطر شخصيت‌ها به خوبي پردازش نشده‌اند. 

قهرمان داستان از لابلاي خاطرات و تك‌گويي‌هايش تا حدودي معرفي مي‌شود اما اين معرفي نيز چندان جامع و كامل نيست. 

داستان به شيوه تك‌گويي و از زاويه ديد قهرمان اثر روايت مي‌شود. شيوه‌اي كه با توجه به موضوع كتاب دو نقطه قوت دارد. نخست آنكه بيان داستان از زبان قرباني خشونت‌هاي صهيونيست‌ها هم‌دردي خواننده را با او برمي‌انگيزد و از سوي ديگر از تلخي ماجرا، با بيان كودكانه و سرشار از آرامش يك دختربچه تا حدودي كاسته مي‌شود. 

با وجود اينكه داستان از زبان يك دختربچه روايت مي‌شود كه به نظر مي‌رسد هنوز به سن مدرسه رفتن هم نرسيده اما زبان روايت و واژه‌هاي مورد استفاده از سوي شخصيت اصلي به زبان كودكان نزديك نيست. تكلف لحن نويسنده و استفاده از كلمات سنگين يكي ديگر از نقاط ضعف اين داستان است. به نمونه‌هايي از اين دست كه از نخستين صفحه داستان انتخاب شده است توجه كنيد:
«رشته‌هاي نور ريخته روي سينه‌ام، روي صورتم، روي موهايم.»
«انگشت‌هايش را هي روي موهايم مي‌دواند و ... .» 

تعابير مورد استفاده نويسنده در دهان يك دختربچه نمي‌گجند. متاسفانه نمونه‌هايي از اين دست در متن داستان زياد است و با وجود ايجاد حس و حالي شاعرانه به زبان اثر آن‌را تصنعي و پر از تكلف مي‌كند. 

بيان تصاوير اندوهناكي هم‌چون به جاي ماندن دست دخترك در زير آوار و دفن او از جمله‌ ويژگي‌هايي هستند كه اين داستان را براي مخاطب گروه سني «ج» و «د»، يعني كودكان سال‌هاي پايان دبستان و ابتداي مقطع راهنمايي نامناسب مي‌كند. يكي از اين صحنه‌ها را با هم بخوانيم:
«از تنهايي مي‌ترسم. هميشه مي‌ترسيدم. پايين را نگاه مي‌كنم؛ پر از جعبه‌هاي دراز چوبي است كه رديف به رديف كنار هم گذاشته‌اند و توي آن‌ها آدم‌هايي هستند كه مثل من و نعيمه، سر تا پايشان خون‌آلود و خاكي است. من را مي‌گذارد توي يكي از آن‌ها. خيلي كوچك است. به موهايم دست مي‌كشد و با عجله دور مي‌شود... . 
مرد لاغر اندامي با چكش و ميخ، درهاي جعبه‌هاي چوبي را مي‌بندد و ميخ مي‌كوبد، دلم مي‌گيرد.» 

پايان‌بندي «من اين‌جا هستم» نيز يكي ديگر از نقاط قوت آن به شمار مي‌رود. داستاني سراسر اندوه و رنج با بياني روشن به پايان مي‌رسد:
«همراه نورها مي‌روم. اين‌جا پر از بچه است! پر از پدرهايي كه از توي قاب عكس‌ها آمده‌اند بيرون تا بچه‌هايشان را ببوسند. با سرعت پيش مي‌روم. بايد مادرم را پيدا كنم! مادرجان تو كجايي؟» 

«من اينجا هستم» را سعيده محمدزكي‌گودرزي نوشته و اين داستان با تصاويري از بهمن زارعيان همراه شده است. 

اين كتاب را شركت انتشارات «علمي فرهنگي» با شمارگان 3 هزار نسخه و به بهاي 1200 تومان براي مخاطبان گروه سني «ج» و «د»‌ منتشر كرده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها