ايبنا - خواندن يك صفحه ازيك كتاب را مي توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه اي ازاكسير دانايي، لحظه اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و..
ـ حالا هرچه! اگر نماز هم بوده، براي خودت خواندهاي. هر آدمي با كمترين حدّ از درك و شعور ميفهمه كه نماز چه منافعي در همين دنيا براي خودش داره. به سؤالم دقت نكردي؛ براي خدا چه كار خالصي كردهاي!؟
گفتم:
ـ كمي مجال بده فكر كنم. معيارها و مناسبات ذهنيام رو چنان به هم ريختي كه زمان ميبره تا خودم رو پيدا كنم، منگي كسي رو دارم كه محكمترين سيلي عمرش رو خورده باشه.
گفت:
ـ به ناحق؟
گفتم:
ـ نه اتفاقاً به حق. ولي وقتي كه آدم روي روكردن نمازش رو نداشته باشه، از كدام كار ديگرش ميتونه سراغ بگيره!؟
ميدوني؟! من همه عمر، گمان ميكردم كه اون همه كاغذ رو واسه خاطر خدا دارم سياه ميكنم.
پيش از شروع هر كار با خودم كلنجار ميرفتم، اگر به اين تشخيص ميرسيم كه در مسير رضاي خداست، ميكردم و الا نميكردم.
اينكه در تشخيصهام اشتباه كرده باشم، بعيد نيست كه بسيار هم محتمله، ولي فهميده و دانسته و به عمد، قلم رو در مسير خلاف نچرخوندم.
تو فكر ميكني از اين هفتاد من كاغذ، يك صفحهاش هم نميتونه پروانة ورود تلقّي بشه؟!
صفحه 189 / كمي ديرتر/ سيد مهدي شجاعي/ انتشارات نيستان/ چاپ دوم 1390/ 267 صفحه/ قيمت 7800 تومان
نظر شما