فیلیپ راث میگوید از وقتی از نویسندگی بازنشسته شده، هر روز صبح از خواب پا می شود، یک لیوان آب پرتقال میخورد و بعد دوباره دراز می کشد و کتاب میخواند.-
رضایت راث از بازنشستگی خودخواسته اش می تواند موجب ناامیدی لشکری از طرفدارانش باشد که امیدوار بودند راث نتواند مدت زیادی اين وضعيت را تحمل کند. این نویسنده برنده جایزه کتاب ملی آمریکا که جایزه پولیتزر را هم در میان جوایز متنوعش دارد، 31 کتاب نوشته و در اواخر دوره کار حرفهایاش فعالتر از همیشه ظاهر میشد.
اما راث که در ماه نوامبر با اعلام بازنشستگیاش در صفحه اول نیویورک تایمز جای گرفت، گفت امیدوار است که هرگز الهام جدیدی برای نوشتن یک رمان دیگر به او نشود. او عنوان كرد: من 31 بار این الهام را حس کردم اما دیگر آن را نمیخواهم. خسته شده ام.
راث در این گفت و گو که با عنوان «فیلیپ راث: بدون نقاب» با اتحادیه منتقدان تلویزیونی انجام داد به نزدیک به 50 سال پیش بازگشت که نخستین کتابش را با عنوان «خداحافظ، کریستف کلمب» در سال 1959 نوشته بود.
راث گفته است که پس از تکمیل آخرین کتابش در سال 2012 با عنوان «مکافات» شروع به بازخوانی همه آثارش کرد و از میان همه آنها دو کتابش را که در دهه 90 نوشته بود، به عنوان بهترین انتخاب کرد.
وی گفت: در هر کتاب یک چیز مینویسی، ممکن است برای خوانندگان شبیه هم باشند اما نویسنده در هر کتاب با کتاب قبلیاش متفاوت است و نمیتواند از شیوهای که قبلا از آن استفاده کرده بود، استفاده کند. هر موضوعی به یک روش متفاوت در وجود انسان سر بر می آورد اما در اصل شما همان یک نویسنده هستی که صداهای متفاوتی داری؛ درست مثل یک بازیگر خوب.
او گفت یک جور خاصی طرفدار کتابی به نام «تئاتر سابات» هستم که خیلی از مردم از آن متنفرند، اما دلیلی برای این که چرا این کتابم را دوست دارم ندارم. او افزود: فکر میکنم یک مقدار زیادی آزادی در این کتاب وجود دارد. این کتاب چیزی است که به عنوان یک نویسنده وقتی نمیخواهی کار بکنی به سراغش می روی. دنبال آزادی خودت هستی. برای فراموش کردن عادتهایت در حفر کردن عمیق حافظه و تجربیات زندگی ات دنبالش هستی، و بعد نثری را پیدا میکنی که خواننده را هم ترغیب خواهد کرد.
وی افزود: برای همین «تئاتر سابات» را دوست دارم و به همه شما هم پیشنهاد میکنم آن را بخوانید.
راث در ادامه گفت: کتاب بعدی که دوستش دارم بعد از «تئاتر سابات» منتشر شد. «تئاتر سابات» درباره یک غول نافرمانی به اسم میکی سابات است. او کشته شده و یک شادمانی زیاد برای مرگ او وجود دارد. او مرد قابل توجهی است، اما نمی توانست یک مرد بافضیلت مرسوم باشد.
در کتاب بعدی به نام «کشیش آمریکایی» میخواستم درباره یک چنین مردی بنویسم؛ یک مرد بافضیلت مرسوم. من کشته مرده میکی سابات بودم و می خواستم به سمت دقیقا متفاوت طیف بروم. فکر می کنم این کتاب درست عمل کرد و به من این قدرت را داد تا درباره پرقدرتترین دهه زندگی ام یعنی شصت تا 70 بنویسم و از گردنکشیهای معمول این دهه بگویم. فکر می کنم موفق شدم به حد کافی در این باره در این کتاب بنویسم.
راث گفت: اما کتابهای دیگری هم هستند که دوستشان دارم اما این دو کتاب از آثار اخیرم متمایز هستند.
راث در این مصاحبه درباره موفقیت رمان «شکایت پورتنوی» در سال 1969 هم حرف زد و گفت وقتی روشن شد که این کتاب توجه زیادی را به خود معطوف کرده - که بخشی از آن برای لحن طنز آمیز آن بود- والدینش را برای آگاه کردن نسبت به این موفقیت به نهار دعوت کرد. او میگوید دو ساعت وقت صرف کرد تا بتواند به آنها بگوید که باید منتظر انتشار گزارشهای مختلف درباره این کتاب باشند و به آنها یادآور شد که قطع کردن گوشی تلفن یک روزنامهنگار خلاف قانون نیست.
پس از درگذشت مادرش او می گوید از پدرش پرسید که آن روز پس از بازگشتن به خانه درباره نهاری که با هم صرف کردند چه گفتند و مادرش گفته بود «او در توهم عظمت است.» و پدرش هم گفته بود «او هیچوقت یک پسر معمولی نبود. اما به زودی قلبش می شکند چون برای آنچه اتفاق میافتد آمادگی ندارد.»
نظر شما