مدیر مسوول انتشارات شباویز گفت که این ناشر امسال با 12 عنوان کتاب منتشر شده جدید در سال 91 در نمایشگاه شرکت میکند.-
وی افزود: «پرنده گیج» نوشته کامبیز کاکاوند، «نهنگ کوچولو» به قلم لیسا جمیله برجسته، «دختر خورشید، سردار رشید» از محمدرضا یوسفی، «بابای من با سس خوشمزه است» نوشته نوید سیدعلیاکبری، «یک قول کلاغی و یک قول موشی» از فاطمه مشهدی رستم، «قصههای غار» و «روز شکار» نوشته مرجان کشاورزیآزاد، «الاکلنگ»، «خورشید شب» و «زود خیلی زود» نوشته خودم، «الاغ هیزمشکن» به قلم نویده گوگانی و «شاه شکمو» از فاطمه سرمشقی عنوانهای این کتابها هستند.
خلعتبری اضافه کرد: هم اکنون دو کتاب جدید داریم که هنوز آماده انتشار نشدهاند. با توجه به این که آمادهسازی سریع کتابها از کیفیت آنها میکاهد، قصد نداریم این کتاب جدید را برای نمایشگاه آماده کنیم.
وی درباره برخی کتابهایی که قرار است از انتشارات شباویز در نمایشگاه عرضه شوند، اظهار کرد: «الاکلنگ» داستان یک بچه میمون است که به خاطر رفتارش، همیشه تنها است، اما فکر میکند همه حیوانات جنگل رفتهاند و او مالک جنگل است. یک روز گوریلی را میبیند و با او دوست میشود. گوریل سعی میکند به میمون زندگی کردن، مهربانی و کارهای بسیار مفیدی بیاموزد، ولی میمون مغرور یاد نمیگیرد. این گوریل که عضو یک گروه موسیقی است، فقط برای مدتی پیش میمون میماند و برای رفتن به جای دیگری، میخواهد از میمون خداحافظی کند.
خلعتبری اظهار کرد: داستان «بابای من با سس خوشمزه است» درباره کودکی است که در تاریکی فکر میکند یک غول به سراغ او میآید. این بچه سعی میکند غول را طوری ببیند که دیگر از او نترسد. در ادامه میان این کودک، مادرش و غول مکالمهای آغاز میشود که سبب میشود زمان بگذرد و روشنایی آن غول را نابود کند.
وی افزود: «نهنگ کوچولو» داستان پدر و مادری است که تازه بچهدار شدهاند ولی نمیدانند چگونه جلوی گریه بچه را بگیرند. این پدر، مادر آنقدر از خود شکلک درمیآورند که بالاخره گریه کودک قطع میشود. مخاطب این کتاب کودکان پیشدبستانی هستند.
رامین گفت: «قصههای غار» نیز مجموعهای از چهار داستان است که اتفاقات آن در عصر حجر روایت میشود. در این داستانها پسری به همراه پدر و مادرش در یک غار زندگی میکند و هر روز دست به اختراع چیزی میزند. داستانهای این کتاب بسیار آموزنده هستند.
وی همچنین گفت: «یک قول موشی، یک قول کلاغی» داستان کلاغ و موشی است که با یکدیگر بسیار دوست هستند. یک روز این دو به دنبال غذا میروند. کلاغ یک صابون پیدا میکند و موش هم تکهای پنیر. این دو شب میخوابند اما صبح که بلند میشوند پنیر و صابون را دیگر پیدا نمیکنند. در نهایت به همدیگر شک میکنند اما ناگهان حصارهای کنار دیوار را میبینند که دم روباهی در آنجا گیر کرده و پنبر و صابون هم کنار آن است. از اینجا متوجه میشوند که زود قضاوت کردهاند و دزد صابون و پنیر روباه بوده. از آن روز به هم قول میدهند که دیگر پیشداوری نکنند.
نظر شما