ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
یک روز صبح برای صرف صبحانه، جای دم کرده را در استکان ریختم. کمی از آن را که خوردم متوجه شدم اولا چای آن روز نسبت به روزهای دیگر کم رنگتر شده است. همچنین بوی خاصی نیز میداد که مشمئز کننده بود. به داخل قوری نگاه کردم. دیدم عقربی کوچک در آن افتاده و همانجا کاملا پخته و قابل مصرف شده است! این بود که آن روز صبح به جای چای، آبگوشت عقرب خوردم! اگرچه نصف استکان بیشتر نخورده بودم، ولی آن روز تا چندین ساعت احساس میکردم به دلیل وجود سم عقرب در چای، جان سالم به در نخواهم برد؛ اما مثل این که حسابی آبدیده و مقاوم شده بودم. اتفاق خاصی نیفتاد. فقط مانند روزهای دیگر، سرحال نبودم.
صفحه 100/ یادداشتهای ماندگار/خسرو سعیدین/انتشارات نوید شیراز/چاپ اول/ سال1392/135 صفحه/4500تومان
نظر شما