به اعتقاد صدر، آخرین شاه ایران بیش از هر چهره تاریخی دیگری قابلیت دستمایه شدن برای روایت در قالب يک رمان را داشت :«شخصیتی که قدرت و ثروت او را فراگرفته است و در عینحال در خلوت و تنهاییاش از چیزهای زیادی هراس دارد و میترسد و این تناقضها و پرداختن به آنها برایم جذاب بود، از طرفی خواندن تاریخ معاصر ایران هم یکی از علاقمندیهای من است و همه اینها دست به دست هم داد تا رمان «تو در قاهره خواهی مرد» را بنویسم.»
در ادامه گفتوگوي ايبنا با صدر را به بهانه انتشار اين رمان ميخوانيد:
در چند سال گذشته، شما هر سال در نمایشگاه کتاب اثر تازهای داشتهاید. کمي درباره اثر جديدتان بگوييد؟
شخصیت اصلی داستان «تو در قاهره خواهی مرد»، محمدرضا شاه پهلوی است و رخدادهای قصه از اول فروردین 1344 شروع میشود تا اول فروردین 1345 ادامه مییابد. شاه در فروردین 1344 در کاخ مرمر مورد سوءقصد قرار میگیرد. کمی پیشتر هم نخست وزیر او، محمدعلی منصور، ترور شده بود و در سال 44 دوران نخستوزیری امیرعباس هویدا آغاز میشود. البته کتاب بازگشت به عقب دارد و کودکی شاه و نیز شهریور 1320 را نشان میدهد. رمان فلاش فوروارد هم دارد. یعنی سقوط شاه هم در کتاب دیده میشود.
درباره رویدادهای تاریخی قصه تحقیق کردید؟
بله، وقایع تاریخی موجود در کتاب، بر اساس تحقیقاتی است که در کتابخانه ملی و کتابخانه مجلس انجام دادم. اسناد و مدارک و مجلهها و اخبار آن دوران را بررسی کردم و جزئیات کتاب جزئیاتی کاملاً تاریخی است.
شما در سالهای اخیر، معمولاً کتابهای مرتبط با فوتبال منتشر میکردید. چرا این بار سراغ شاه و سیاست رفتید؟
کتابهای فوتبالی من هم با تاریخ فوتبال مرتبط بود. حرفهای من در تلویزیون هم همیشه با چند مثال تاریخی همراه است؛ یعنی زمینه و پایه آن بحثها نیز تاریخ است. تاریخ دغدغه من است. بهویژه زندگی شخصیتهای بزرگ جوامع بشری که توام با اتفاقات عجیب و غریب بوده و خود آنها قدرت زیادی داشتهاند، همیشه برای من جالب بوده است. مثلاً برخی کتابهای محققانهای که درباره چنگیز خان و آدولف هیتلر نوشته شده اند، تاثیر زیادی بر من داشتهاند. سیاستمدارانی که دارای قدرت بسیار زیادی بودند ولی در عین حال ضعفهای انسانی خاص خودشان را هم داشتند، همواره برای من سوژههای جالبی بودهاند. این وضعیت خیلی دراماتیک است. فرمانروایی که قدرت بی حد و حصر دارند اما گرفتار ترسها و دلشورههایی هستند که در بدو امر به چشم نمیآید. شاه هم با آن ارتش و خدم و حشم و ... قدرت زیادی داشت ولی در عین حال بیم از مرگ و ترور و سرنگونی، در زندگیاش جاری بود. در واقع این کتاب درباره قدرت و توهم قدرت است.
سوال قبلیام را جور دیگری میپرسم: کتابهای چند سال گذشته شما عمدتاً درباره تاریخ و جامعهشناسی فوتبال بود ولی الان رمانی نوشتهاید که زمینه آن تاریخ سیاست است. چه شد که از فوتبال به سمت سیاست آمدید؟
این دغدغه را همیشه داشتم و دلم میخواست در این حوزه، کاری انجام دهم.
در حوزه رماننویسی؟
نه صرف رماننویسی. چون برای رماننویسی صرف، میتوانستم سراغ موضوعات دیگری هم بروم. دغدغهام شخصیتهای بزرگی بود که قدرت دارند ولی در عین حال آدمهای ضعیفی هستند. این وضعیت همیشه برای من جالب بوده و من کتابهای تاریخی را از این زاویه نگاه میکنم. یعنی در کنار موقعیتها و مسندهای بزرگ و غولآسای تاریخی، جنبههای انسانی را هم ببینیم؛ جنبههای انسانیای که میتواند محبت و عشق باشد یا ترس و بیم و دلشوره و هراس و ...
این وجوه انسانی یا نقاط ضعف چون که موجب چندبعدی شدن شخصیت یک آدم قدرتمند و برجسته میشود، برای شما جاذبهآفرین هستند؟
توضیحش برایم سخت است. اینکه ورای قدرت و قدرتطلبی، شکنندگی یک انسان جلب توجه میکند، تضاد و تناقض جالبی است که همیشه برای من جذاب بوده است.
این اولین رمان شما است؟
قبلاً رمان «یونایتد نفرینشده» را ترجمه کرده بودم. آن کتاب درباره یک مربی قدرتطلب است با شخصیتی عبوس و جدی. کتاب به عمق شخصیت او نقب میزند و ترسهای و دلشورههای پنهانش را نشان میدهد. ترجمه آن کتاب بیش از یکسال طول کشید. آن کتاب خیلی روی من اثر گذاشت و شاید الگوی روایی رمان خودم تحت تاثیر همان کتاب باشد.
با انتشار این رمان، حمیدرضا صدری که قبلاً منتقد سینما بود و سپس جامه یک روشنفکر فوتبالشناس را بر تن کرد، وارد حوزه ادبیات شده و در مقام یک رماننویس ظاهر شده است. خودتان چه نظری درباره این تحول و تبدل دارید؟
من در «سایه خیال» مجله فیلم هم درباره تاریخ و گذشته مینوشتم. مثلاً یک بازیگر یا یک فیلم را زیر ذرهبین تاریخ قرار میدادم. چارچوب تاریخی، اجتماعی، سیاسی در تمام کتابها و مقالات من دیده میشود. کتاب «روزی روزگاری فوتبالب اصلا درباره سیاست و تاریخ فوتبال کشورهای گوناگون است. زمینه تاریخی، سیاسی، اجتماعی در تمام نوشتههای من ثابت است.
شما شأن اصلی خودتان را چه میدانید؟ مورخ؟ کارشاس
هیچ! من آدمی ساده هستم که در حد بضاعت اندک خودم مینویسم. اصلاً واژه «شأن» را درباره خودم به کار نمیبرم. باور کنید کتاب منتشر کردن پولی برای من ندارد. من علائق خودم را دنبال میکنم و هیچ شأنی هم ندارم. یعنی نمیگویم که رماننویس هستم یا منتقد یا چه و چه. در تلویزیون هم واژه «کارشناس» را درباره من به کار میبرند ولی خودم همیشه میگویم مرا یک پژوهشگر بدانید و واژه «ساده» را هم جلو آن اضافه کنید. یک پژوهشگر ساده. من در تمامی این حوزهها، خودم را یک آماتور خیلی کوچک میدانم ولی آنچه را دوست دارم، خیلی با علاقه دنبال میکنم.
ولی در نهایت، خودتان را یک پژوهشگر در تاریخ میدانید.
بله، درست است. به نظر من، بدون رجوع به تاریخ، در قبال امروز و اکنون، یک ناظر صرف خواهیم بود نه چیزی بیش از این. شاید یکی از مشکلات ما هم این است که خیلی فراموشکاریم و از تاریخ درس نمیگیریم.-
نظر شما