چه کنیم تا فاصله کودکانمان را با فرهنگ کتاب و کتابخوانی، کم کنیم؟
اول، فاصله خودمان را کم کنیم بعد از بچهها انتظار داشته باشیم.
با فاصله خودمان چه کنیم؟
باید با خیلی از چیزهای غیرضروری زندگی مثل تجملات خداحافظی کنیم و به جای آن تعلق خاطر و دلبستگیمان به کتاب را افزایش دهیم. این مهم با شعار صورت نمی پذیرد و باید عملی وارد میدان شد. یکی از بهترین راه های مأنوس شدن با کتاب و جا افتادن فرهنگ آن این است که اجازه دهیم کتاب های متنوع با موضوعات مختلف به بازار نشر راه پیدا کنند. در این صورت هرکس با هر سلیقه و ذائقه ای به سمت خواندن می رود.
از ممیزی های موجود در بازار نشر، دلِ خوشی دارید؟
باید سطح شعور خواننده را در نظر بگیریم و به آن توهین نکنیم. وقتی کتابها گسترده باشند نیاز مخاطب تامین میشود و از آن جا که این مخاطب دانا، پایبند به فرهنگ و نگاه ایرانی است بدون شک کتابهایی را انتخاب میکند که برخلاف این اصول نباشند.
کتابخانه عموپورنگ توانست بچه ها را با دنیای کتاب آشتی دهد؟
سوال خیلی قشنگی کردید. کتابخانه بستر و بهانه ای برای این امر بود. هدف ما در این برنامه؛ معرفی کتابخانه بود نه کتابخوانی. این که غیرمستقیم به بچه ها بگوییم کتابخانه، مکانی پر از شادی و دانستنی است. با وجودی که در فرهنگسراها و سراهای محله، کتابخانه هست اما کودکان ما خیلی با این محیط فرهنگی که می تواند بهترین رفاقتها و تبادل اطلاعات در آن صورت گیرد آشنا نیستند. در کتابخانه عموپورنگ، دنیای فانتزی بچهها به دنیای واقعی آدم بزرگها گره میخورد و من مستقیم به بچه ها نمیگفتم کتاب بخوانید. فعلا اولین قدم که معرفی کتابخانه برای قشر کودک بود را برداشتم.
عموپورنگ چه طور از تازه های کتاب باخبر می شود؟
گردش فرهنگی در فضای سایتها. این روزها فضای مجازی حرف اول را می زند.
ترجیح میدهید کتاب را کاغذی ورق بزنید یا به صورت آنلاین و از طریق گوشی و اینترنت؟
کتاب آنلاین دارد مرسوم میشود. فضای مجازی یکی از پدیدههای علم امروز است و باید تسلیم این قضیه شویم. اما کتابخوانی سنتی، آدم را به نویسنده نزدیک میکند. اصلا وقتی کتاب را ورق میزنی انگار زندگی جریان دارد. مطالعه از طریق مانیتور رایانه، ماشینی است ولی زمانی که کتابی را دست می گیری و یا برای تهیه اش به کتابخانه یا کتابفروشی میروی، حس خوشایندی به سراغت میآید. متاسفانه این روزها آدم های پشت ویترین کتابفروشی های انقلاب، خیلی کم شده اند.
در گرانی بازار کتاب، چه طور پدر و مادرها را تشویق کنیم تا برای فرزندانشان کتاب بخرند؟
در وهله اول، خود بزرگترها باید تشویق شوند. چون وقتی ما به کتاب و کتابخوانی پایبند شویم این مهم، خود به خود در وجود کودک نهادینه میشود. پدر و مادرها آن قدر که برای فست فود و اسباب بازی بچهها دغدغه دارند به کتاب توجه ندارند! در برنامه کتابخانه، به والدین میگفتیم؛ بچه ها را با کتابِ کودک به استودیو بفرستند. می خواستیم از این طریق آمار بگیریم که خانواده ها تا چه حد به خرید کتاب برای فرزندانشان اهمیت میدهند. جالب است بدانید در این 150 برنامه ای که اجرا کردم، تنها 10، 12 مرتبه، بچه ها را کتاب به دست دیدم که بیشتر اوقات هم این کتاب ها مناسب سن شان نبود در حالی که کیف این کودکان پر بود از شکلات و پفک و آب معدنی! اما نقطه عکس این قضیه را در سفرهای خارجیام زیاد میبینم، در سالن ترانزیت فرودگاه ها، پدر و مادرها مشغول خواندن کتاب هستند و بچهها به پیروی از آنها این کار را انجام میدهند. البته مسائل مادی هم حرف اول را میزند. وقتی خانوادهها مشکل اقتصادی دارند چه طور میتوانند به فکر خرید کتاب برای فرزندانشان باشند. براي همين به نظرم مسئولین هر چه زودتر بايد فکری به حال این معضل بکنند.
وقتی چشمتان به قیمت پشت جلد کتابها روشن میشود، دست و دلتان نمیلرزد؟
گران بودن کتاب به بُعد اقتصادیاش باز میگردد. دولت باید یارانه و امتیازاتی قائل شود تا کتاب، ارزانتر به دست مردم برسد. الان همه میگویند دلت خوش است! ما نان شب نداریم آن وقت میگویی بیا کتاب بخوان. اما من در جواب این عزیزان می گویم وقتی خرید 2، 3 کیلو میوه، 50000 تومان میشود، چرا نمیخواهیم حاصل تراوشات ذهنی یک نویسنده را حداقل به قیمت همان 2 کیلو میوه بخریم؟ متاسفانه مردم ما میخواهند برای اقلام فرهنگی، هزینهای نپردازند.
پس داریوش فرضیایی، حاضر است کتاب خوب را گران بخرد؟
نمیگویم وسع مالیام نمیرسد. برای خودم حاضرم بخرم. اما به نظر شما می توانم یک کتاب گران را به چند نفر از دوستانم هدیه دهم؟
چون وضعتان خوب است حتما می توانید!
(می خندد) الان همه آدم ها دیگر نه وضعشان خوب است و نه بد! بلاتکلیفند!
بسته پیشنهادی عموپورنگ از دنیای کتاب های جذاب و خواندنی؟
«دوباره احمقهای چلم» اثر آیزاک بشویتس سینگر با ترجمه خدیجه روزگرد که یک داستان طنز است و بچهها این کتاب را در فضای مجازی، معرفی کرده بودند. «مرداب روح» نوشته جیمز هالیس با ترجمه فریبا مقدم. «جانِ کلام» از گراهام گرین و « 365 روز با غذاهای گیاهی ایرانی» رسول حیدری و محمد دریایی که این کتاب در زمینه تغذیه سنتی و سالم است. به عنوان فردی که کار کودک انجام می دهم قصد دارم از این اثر برای برنامه بعدی ام ایده بگیرم.
این روزها مشغول ورق زدن چه کتابی هستید؟
چون درگیر بیماری یکی از عزیزانم هستم متاسفانه فرصت خواندن کتاب ندارم.
روزگار بی کتاب مثل؟
مرگ تدریجی.
داریوش فرضیایی، کتاب را در هوایِ نمایشگاه امسال، نفس کشید؟
با بدبختی! (می خندد) ما به سبک خودمان می رویم و بر می گردیم. بالاخره شهرت، تاوان دارد دیگر! اما فکر میکنید مردم در نمایشگاه چه قدر کتاب میخرند؟ متاسفانه بیشتر برای گردش و تفریح میآیند. تعداد آدمهایی که به دنبال کتاب خاصی هستند یا با پلاستیکِ کتاب، بیرون میآیند خیلی کم است.
کتاب عموپورنگ، راهی چاپ نمی شود؟
فعلا زود است. چون روز به روز اتفاقات و خاطرههای زیادی در زندگی من شکل میگیرد؛ پس حالا حالا جا دارد.
نظر شما