به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) «سفرنامه ابودلف در ایران»، «سفرنامه کلاویخو»، «سفر زمستانی»، «سفرنامه ترکستان و ایران»، «سفرنامه خراسان»، «سیاحت درویش دروغین»، «هانری رنه آلمانی»، «کویرهای ایران»، «زیرآفتاب سوزان ایران»، «ایران و قضیه ایران» و «گویش سمنانی و فراسوی دریای خزر» عناوین اصلی کتاب «استان سمنان در سفرنامههای سیاحان خارجی» را تشکیل میدهند.
وقتی ابودلف به سمنان آمد
مسمر بن المهلهل الخزرجی ابودلف، شاعر و جهانگرد عرب در اوایل قرن چهارم هجری به ایران سفر کرد. حاصل این سفر ابودلف کتابی با عنوان «الرساله الثانیه» است که در آن اطلاعات جغرافیایی و تاریخی و نکات مردمشناسانه ارزشمندی ارایه میشود. این سیاح مسلمان در کتاب خود، به سمنان نیز اشاره میکند.
نویسنده «استان سمنان در سفرنامههای سیاحان خارجی» در این بخش از کتاب قسمتی از سفرنامه ابودلف را که به سمنان پرداخته است میآورد: «سمنان شهر کوچک و پرجمعیت است. میوه و خواربار در آنجا فراوان و آب آن گوارا میباشد. در این شهر دستمالهایی با نقش و نگار میبافند که بسیار گرانبها و بهای هر دانه آنها به پنجاه دینار میرسد. و نیز در آنجا پارچههای چادری بسیار هنرمندانه میبافند و هر قواره آن دویست دینار و بیشتر فروخته میشود. میگویند زنهایی که این چادر را میبافند در نتیجه دقت و زیبایی پارچه و به واسطه کار زیاد روی آن نابینا میشوند.»
روایت کلاویخو از بادی که به حمایت از محیطزیست میوزید!
گنزالس کلاویخو در سال 1403 میلادی در راس هیاتی به دستور هانری سوم به طرف سمرقند و دربار تیمور فرستاد شد. وی در این سفر از شهرهایی چون خوی، زنجان، سلطانیه، تهران، ری، اسفراین، نیشابور، مشهد، طوس،سمنان، ورامین و قزوین عبور کرد و خاطرات و گزارشهای ارزشمندی را از این مناطق درقالب سفرنامه از خود به یادگار گذاشت.
کلاویخو در بخشی از سفرنامه خود به بادی که در حوالی دامغان میوزد و اعتقادات مردم درباره آن میپردازد و مینویسد: «جمعه همچنان به راه رفتن ادامه دادیم و آن روز هم به آبادی نرسیدیم. اما روز شنبه تنگ غروب به بسطام رسیدیم. این همان شهر بزرگی است که در موقع رفتن به سوی سمرقند از آن گذشتیم. یکشنبه یعنی فردای آن روز به راه افتادیم و به دامغان رسیدیم. یک فرسخ به این شهر مانده با آنکه آن روز هوا کاملا خوب بود باد شدید و سردی وزیدن گرفت چون سرانجام به دامغان رسیدیم علت این باد هراسناک را پرسیدیم و گفتند در کوه بزرگی که نزدیک شهر است چشمهای است که اگر پرندهای یا جانور آلودهای به آن بیفتد، باد بیدرنگ و با شدت شروع به وزیدن میکند و این باد فرو نمینشیند. مگر پس از آنکه آن آلودگی از چشمه دور شود. در نتیجه فردای آن روز ورود ما گروهی از مردان شهر با تیر و قلاب به کنار چشمه رفتند تا آن را پاک کنند پس از آن ناگهان باد ایستاد.»
گفتوگوی جیمز بیلی فریزر با فتحعلیشاه و قائم مقام فراهانی
جیمز بیلی فریزر، سیاح اسکاتلندی دو بار در پوشش دیپلماتیک به ایران سفر کرد و سفرنامههای ارزشمندی از خود برجای گذاشت. یکی از این سفرنامهها «سفرنامه زمستانی» نام داشت که حاصل سفر دوم فریزر به ایران بود.
سفرنامه زمستانی در قالب هفده نامه به یک دوست نوشته شده و در هر نامه شرح ماجراهای سفر ذکر شده است. یکی از نکات جالب توجه در این سفرنامه متن گفتوگوهایی است که فریزر با مقامات عالیرتبه قاجار مانند فتحعلیشاه، محمدشاه و قائم مقام فراهانی داشته است.
فریزر نخستین کسی است که به حوالی شاهرود میرسد و از ناامنیها و قتل و غارت ترکمنها در این منطقه گزارش میدهد.
مولف در اثر خود به این بخش از «سفرنامه زمستانی» اشاره و قسمتی از یادداشتهای فریزر را نقل میکند: «تصور میکنم...عزیز که دوازده سال قبل یا بیشتر از اینجا نامهای برایت نوشته باشم. در آن هنگام در سر راه خود به مشهد دو هفته ملالانگیز را در اینجا گذراندم. از این نقطه به بعد است که راه به واسطه تاخت و تاز ترکمانان ناامن شمرده میشود و متاسفانه میبینم که اکنون نیز حال بدین منوال است. پس از درگذشت عباسمیرزا که این قوم نیمه وحشی را منکوب و مرعوب کرده بود دوباره دل و جرات پیدا کردهاند و به اینجا تا دو سه منزل بعد یورش میبرند. سخن کوتاه اوضاع خراسان سخت مغشوش است و دیگر روی آرامش نخواهد دید مگر تحت فرمان حکومتی قوی و شدید باشد.»
مناره بسطام و بخاریهای بزرگ کارخانههای فرنگستان!
سفرنامه بعدی که مولف در این کتاب به آن میپردازد، سفرنامه «ترکستان و ایران» نوشته هنری موزر، جهانگرد سوئیسی است. موزر در بخشهایی از این سفرنامه به سمنان اشاره میکند و مطالب ارزشمندی را درباره این استان و باورها و اعتقادات مردمان آن بیان میکند.
مولف بخشی از سفرنامه موزر که درباره مناره بسطام است را در کتاب خود میآورد: «آن روز پس از خستگی زیاد به مناره معروف بسطام رفتیم. و این برجی است که شباهت به بخاریهای بزرگ کارخانههای فرنگستان دارد. چهل و دو پله میخورد تا به بالا میرود از رونق سابق این شهر به همه جهت برجی است و کتیبهها به خط کوفی روی آن ملاحظه میشود و مسجدی هست که بعد از احداث این برج ساخته شده و برجهای مخروطی شکل از سنگهای کاشی مینایی دارد.»
شرح سرخه و انارهای بیهستهاش از زبان هوتم شیندلر
ژنرال سر آلبرت هوتم شیندلر در زمان ناصرالدینشاه برای انجام ماموریت سیمکشی تلگراف بین راه تهران و مشهد به ایران سفر و مشاهدات و خاطرات خود را در کتابی با عنوان «سفرنامه خراسان» بیان کرد.
نویسنده در بررسی این سفرنامه، به قسمتی از آن که به سرخه و سمنان میپردازد، اشاره و بخشی از آن را در کتاب خود میآورد: «سرخه یک دِه بسیار معتبر است و سیصد و پنجاه خانوار دارد و آب و باغات بسیار دارد، مالیات این ده تقریبا هزار و پانصد تومان است. والیه زاده دختر حضرت شاهنشاه که زوجه اعتضادالملک است از بابت مواجب میگیرند. و خربزه سرخه مشهور است و انار بیهسته خوب دارد.»
جهانگردی در هیبت یک درویش بغدادی دروغین
«سفرنامه آرمنیوس وامبری» در بخش بعدی کتاب بررسی میشود. وامبری، سیاح مجارستانی بود که برای اینکه بتواند در طول سفر پرماجرا و خطرناک خود به آسانی از شهری به شهر دیگر برود، از پوشش مبدل استفاده کرد و در هیبت درویش بغدادی درآمد.
وامبری درباره سمنان مینویسد: «جاده سمنان با عبور از لازگرد و دهنمک و قشلاق و گردنه معروف خوار به تهران میرسد. گفته میشود این جاده کوهستانی همان دروازه خزر عهد کهن است و بیگمان در نوع خود بینظیر است. جاده در داخل دیوارههای سنگ سیاه رفیع بریده شده و بینهایت تماشایی است و پیچ و تابهای تند و ناگهانی و فراوانش کمینگاههای عالی برای راهزنان فراهم کرده است.»
گلپایگانی در ادامه به سفرنامههای دیگر سیاحان اروپایی که در طول سفر خود به ایران به سمنان نیز سفر کرده و مطالبی را درباره آن نوشتهاند، میپردازد. افرادی چون رنه دالمانی، سون هدین، اسکار فن نیدرمایر، لرد کرزن و آرتور کریستین سن که به بخشهایی از آن اشاره میکنیم.
تعجب دالمانی از یادگارینویسی روی کاروانسرای شاهرود
«برای گذراندن وقت، خود را به خواندن خطوط یادگاری که بر دیوار کاروانسرا نوشته شده بود سرگرم کردیم. بعضی از این نوشته ها جنبه سیاسی داشت و برخی به قدری خندهآور بود که خادم ما، علی را از خنده روده بر کرد.»
تدارک سفر کریستین سن به سمنان و فراگیری زبان عجیب و غریب آنها
«دیگر وقت آن رسیده بود که درباره سفر تحقیقی خود به سمنان، که برنامهریزی کرده بودم؛ فکر کنم. من از سید معلم پرسیده بودم که آیا سمنانیها و گویش آنها را میشناسد، پاسخ او منفی بود. او فقط میدانست که آنان به زبان عجیب و غریبی سخن میگویند. گفته میشد زمانی که فتحعلیشاه به این فکر افتاد که مردانی را به نقاط مختلف کشور برای فراگیری گویشهای گوناگون محلی ایران اعزام دارد. قرار بر این بود که پس از آموختن زبان هر یک بازگشته و به شاه گزارشی بدهد. هنگامیکه مرد فرستاده شده به سمنان بازگشت، شاه از او پرسید: آیا زبان سمنانی را یاد گرفتهای؟ آن مرد کدوی غلیانی پر از ریگ را از جیب عبای خود بیرون آورد و کنار گوش شاه تکان داد، آنچنان که ریگها به صدا درآمدند و گفت: اعلیحضرتا، هرگاه شما فهمیدید این کدوی غلیانی چه میگوید، زبان سمنانیها را نیز میفهمید!»
چاپ نخست کتاب «استان سمنان در سفرنامههای سیاحان خارجی» تالیف رسول گلپایگانی در 152 صفحه با شمارگان یکهزار و 100 نسخه و بهای پنجهزار تومان از سوی انتشارات زمزم هدایت منتشر شده است.
نظر شما