جمعه ۱۳ تیر ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۰
گم‌شده در غبار سیاست تزویر

به مناسبت 13 تیرماه سالروز ربوده‌شدن دیپلمات‌های ایرانی در لبنان محمد عزیزی، داستان‌نویس یادداشتی درباره حاج احمد متوسلیان نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- بیش از 3 دهه از ربودن 4 تن از دلاورمردان ایرانی از سوی مزدوران صهیونیسم در لبنان می‌گذرد. گذر ایام و ماه‎ها و سال‌ها، هنوز نتوانسته از سنگینی این اقدام ضد انسانی بکاهد و چشم‌پوشی از ارجمندی و ارزش والای این سرافرازان تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ممکن سازد. سردار جاودان‌اثر سپاه، حاج احمد متوسلیان، اعجوبه نبردهای کلاسیک و نامنظم، خدمتگزار بی‌منت رزمندگان و سرباز جان‌برکف وطن، از جمله ربوده‌شدگان است.

با آگاهی از این موضوع که «محمد عزیزی» نویسنده نام‌آشنای آثار دفاع مقدس - که پیش‌تر زندگینامه داستانی محمد ابراهیم همت را قلمی و منتشر کرده است- در حال تدوین زندگی‌نامه‌ داستانی حاج احمد متوسلیان است، از وی خواستیم به مناسبت سالگرد ربوده‌شدن متوسلیان یادداشتی برایمان بنویسد که در ادامه می‌خوانید:      

قلم به دست گرفته‌ام و به کاغذ سفیدی که روبه‌روی من است نگاه می‌کنم. جمله‌ها و واژه‌ها توی ذهنم دور می‌زنند و گاهی برای بیرون آمدن از مخیله‌ام به من هجوم می‌آورند. اما همین که می‌خواهم بنویسم قلم از نوشتن باز می‌ماند. تردید و سوال، سوال و تردید. چه بنویسم؟ درباره کسی که احساس می‌کنم آن‌قدر به من نزدیک است که می‌توانم او را لمس کنم. می‌توانم گرمای نفس‌هایش را در سرمای وحشتناک کوهستان‌های پربرف کردستان، روی گونه‌های یخ زده نوجوانی که از پا افتاده و کنار تفنگش شهید شده است حس می‌کنم. می‌توانم برق نگاه کاونده‌اش را در دل دشت‌های تفتیده خوزستان در شب‌ها و روزهای گرم و تشنه شناسایی ببینم. می‌توانم آتش خشم شعله‌ورش را هنگامی که فرمانده‌ای در انجام وظایفش کوتاهی می‌کند دریابم و از حرارت آن ذوب شوم. 

چه بنویسم درباره کسی که همین دیروز او را بر فراز کوه‌های مریوان و کوچه پس کوچه‌های دِزلی رویاروی کسانی دیده‌ام که دانسته و ندانسته لوله اسلحه‌های خود را به سمت سینه‌های مردم خود گرفته بودند و پا روی گلوی خاک سرزمین خود گذاشته بودند. 

چه بنویسم درباره مردی که دست‌هایش، دست‌های رستم دستان بود و تیستوی سبزانگشتی و هرجا که می‌گذشت بندها را می‌گشود و بذر عشق و دوستی و محبت و رهایی می‌پاشید. در تردید مانده‌ام که چه بنویسم درباره پهلوانی که حضورش بیش از حضور پهلوانان اساطیری ما در زندگی و سرنوشت امروز ما تاثیرگذار و نقش‌آفرین بود. 

حاج احمد متوسلیان، برای من که امروز دارم درباره او می‌نویسم شخصیتی شگرف و شکوهمند است. از سویی دست یافتنی و نزدیک نزدیک و از دیگر سوی چون کوهی بلند، صعب‌العبور و دور؛ دورِ دور. از یک سو او همسایه همه لحظه‌های زندگی من است و لحظه‌های زندگی و تاریخ امروز مردم من و از دیگر سوی آن‌قدر بزرگ، آن‌قدر نیک‌اندیش، آن‌قدر شجاع و بی‌باک و آن‌قدر خالص و عدالت‌خواه و رفیع، که رسیدن به آن ارتفاع، نفس‌گیر و برای هم پروران گاهی غیرممکن است. 

با این همه حاج احمد متوسلیان یکی از فرزندان راستین مردم این مرز و بوم بود، یکی از کسانی که با آن‌ها زیست، با آن‌ها بزرگ شد، با آن‌ها مبارزه کرد، شلاق و شکنجه رژیم شاه را تحمل کرد و بعد هم از انقلابی که در شکل گرفتن آن سهیم بود جانانه و تا پای جان دفاع کرد. از انقلاب در برابر همه متجاوزان داخلی و خارجی دفاع کرد؛ چه در سرما و برف کشنده کردستان و چه در جهنم و زیر گلوله و خمپاره دشمن در خوزستان و حتی چه در سوریه و لبنان. 

حاج احمد متوسلیان که 32 سال پیش در زیر پرده غلیظی از غبار سیاست تزویر گم شد، اکنون روشن‌تر از هر زمانی پیش روی من و مردم خویش ایستاده است، بزرگ و شکوهمندتر از همیشه و من دارم سعی می‌کنم غبار 32 ساله را از چهره او بزدایم و دوباره او را زیبای زیبا، یعنی چنان که بوده است و هست، پیش روی جامعه بگذارم. امید که خداوند متعال مرا از این توفیق بی‌نصیب نگرداند.
آمین.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها