خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- صفای وجود رزمندگان و پیوند قلبی آنان هرگز اجازه نمیداد مشکلات سخت جنگ عمیق شود و آنان را از رسیدن به اهداف و انجام تکلیف بازدارد و دقیقاً به همین دلیل رزمندگان در طول اسارت توانستند با ایجاد وحدت مستحکم و با دفع تاثیرهای زودگذر عوامل منفی، چنان نقشآفرینی کنند که دشمن بارها و بارها نسبت به این وحدت ابراز ناتوانی و شکست کند. نمونهای از این موارد فراوان را درباره روزهگرفتن اسرا در بازداشتگاههای عراق و چنگال دشمن، از کتاب «شلمچه تا تکریت»، نوشته رضا امیرسرداری مرور میکنیم.
«... مسئولان اردوگاه حداقل خیالشان راحت بود که آنها به فکر روزه گرفتن نخواهند افتاد. وضعیت غذا و به تبع آن وضع جسمانی اسرا آنقدر بد بود که اگر کسی اسمی از روزه به میان میآورد، از نظر عراقی ها مغزش عیب داشت.
اولین شبی که نگهبانها متوجه شدند اسرا برای سحریخوردن بیدار هستند، دست و پای خود را گم کردند و فقط توانستند خیره خیره بگویند "ممنوع است" و "بی نظمی است" و "چرا در قوانین ارتش عراق اخلال ایجاد می کنند؟!"
کسی به اعتراض او توجه نکرد. همه کار خود را ادامه دادند. عراقیها آشکارا از درافتادن با بچهها در مورد مسائل مذهبی طفره میرفتند. قبلاً در مورد این نوع برخوردها تجربیات ناخوشایندی به دست آورده بودند. این بود که برای پیداکردن چارهای دیگر به فکر افتادند. نکته اینجا بود که آنها مغزی برای فکر کردن نداشتند و حرکات و اعمالشان مثل رفتار یک دیوانه خطرناک، غیرقابل پیش بینی بود. آنها همیشه بعد از مدتی فکر کردن، احمقانه ترین راه ممکن را انتخاب میکردند: حکایت دیوانه و خرمن آتش. این بار هم نقیب جمال دلسوزانه اعلام کرد با توجه به اینکه جیره غذایی زیادتر از حد معمول است و مشکلاتی در پی دارد، باید متعادل شود. او در حین سخنرانی برای اسرا، مرموزانه گفت: ".... باید جلوی ذخیره بیمورد نان گرفته شود." بلافاصله سهمیه نان هر اسیر، به یک نان و نیم کاهش پیدا کرد.
نقیب جمال در شرایطی دستور کم کردن جیره نان را داد که سهمیه غذایی یک اسیر به طور روزانه عبارت بود از: سه چهارم لیوان برنج برای نهار، نصف لیوان چای برای صبحانه و دویست گرم گوشت برای هر ۱۵ نفر به عنوان شام. در دو نوبت به هر اسیر یک نان تعلق میگرفت که معمولاً اسرا یکی از آنها را برای سحر نگه میداشتند.
برای همه کاملاً روشن بود که چه بلایی سر سهمیه غذایشان میآید. در واقع همه از جیب پرنشدنی نقیب جمال خبر داشتند. تنها چیزی که برای او اهمیت نداشت، بچهها بودند. در این مورد شایع بود که مقدار زیادی از گوشت سهمیه اردوگاه را برای استفاده در عروسی دخترش دزدیده است. اگرچه این شایعه بیشتر نشاندهنده قدرت و جسارت او در اختلاس و کشرفتن سهمیه اسرا بود، ولی موارد عینی هم وجود داشت که بهتر است به یکی از آنها اشاره شود.
عبور رودخانه دجله از قسمت شمال اردوگاه، باعث شده بود در آن منطقه علفزاری سرسبز و یکدست به وجود بیاید که غالباً چوپانان محلی گلههای خود را -برای چرا- به آنجا میآوردند. همه متوجه شده بودند که نقیب جمال هر روز به همراه چند نفر از نیروهایش ۵ یا۶ رأس گوسفند به داخل اردوگاه میآورد و در حوض آب آشامیدنی اسرا شستشو میدهد. این کار چند بار تکرار شد... یک روز بچهها دیدند نگهبانها پیرمردی را با سر و روی خونآلود به طرف بهداری میبرند. آنها موفق شدند با کمک یکی از سربازها جریان را بفهمند: گوسفندهایی که نقیب جمال به اردوگاه میآورد، دزدی بودند و این کار توسط سربازها انجام میشد. مسلماً آن پیرمرد بیچاره - که یکی از چوپانان محلی بود- اگر میدانست که دزد گوسفندهایش، خود جناب نقیب جمال است، صدسال سیاه هم برای شکایت پیش او نمیرفت و کتک مفصلی نمیخورد!
بالاخره بعد از اصرار زیاد اسرا، نقیب جمال موافقت کرد نصف لیوان چای به هر نفر برای سحری داده شود. البته با توجه به کمیت و کیفیت غذای اردوگاه میشود گفت آنها همیشه روزه بودند. اما با این همه نمیتوان تأثیر شگفتانگیز ماه رمضان را نادیده گرفت. در واقع از آن ایام بود که روزههای مستحبی به صورت یک حسنه در آمد و بچهها آن را تا پایان اسارت حفظ کردند و غالباً غیر از ماه رمضان هم روزهایی را روزه میگرفتند.
موفقیت مناسبی بود. چند نفراز بسیجیها با یک هماهنگی سریع، در تمام آسایشگاهها یک سری برنامههای ایدیولوژیک به صورت سخنرانی ترتیب دادند. شرح زندگی ائمه اطهار، فضایل و فلسفه روزه و... از جمله مسایلی بود که در این بحثها مطرح میشد و صد البته دور از چشم نگهبانها. کافی بود یکی از آنها به آسایشگاه نزدیک شود، تا اسرایی که به نوبت پای پنجره کشیک میدادند، با اسم رمز بقیه را خبر کنند. در چنین مواقعی هرکسی به کاری مشغول میشد...»
کتاب «شلمچه تا تکریت: خاطرات روزهای اسارت»، اثر رضا امیرسرداری، با شمارگان سههزار و 300 نسخه، در 207 صفحه، قطع رقعی، مصور، جلد شومیز، از سوی سازمان تبلیغات اسلامی، دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری، در سال 1375 منتشر شده است.
سهشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۳ - ۰۳:۰۵
نظر شما