«شهروندی فرهنگی»، با تکیه بر مسائل جهانشهری، از سوی نیک استیونسون، تالیف شده و افشین خاکباز آن را به فارسی ترجمه کرده است ، این مترجم معتقد است، مفاهیم جدی نوظهور در عرصه اجتماعی مسبب فرسایش پیوندهای شهروندی است.
از پیشنیه شهروندی به لحاظ تاریخی و سیاسی که بگذریم به وجوه این واژه در بستر اجتماعی میرسیم، لطفا درباره بنیانهای فرهنگی شهروندی برایمان بگویید؟
شهروندی دارای بنیانهای فرهنگی و مجموعهای از ارزشهای اجتماعی مانند مساواتطلبی، آزادی، فردگرایی، مردمسالاری و مسئولیتپذیری مدنی است و نظامهایی همچون لیبرالیسم از آن حمایت میکنند. مفاهیم شهروندی مدنی، سیاسی و اجتماعی نمیتواند تمام نیازهای فرهنگی افراد را پوشش دهد و از اینرو، باید با مفهوم شهروندی فرهنگی که به این حقوق و نیازهای فرهنگی اشاره دارد تکمیل شود؛ بنابراین شهروندان افزون بر حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی، از حقوق فرهنگی نیز برخوردارند و افزون بر نیازهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارای مجموعهای از «نیازهای فرهنگی» نیز هستند. از جمله میتوان به نیازهای مربوط به خلاقیت و خودشکوفایی و فراغت و لذت اشاره کرد.
همانطور که میدانیم، «شهروندی» از دل تجدد و فرهنگ انسان برخاسته است. درباره این واژه و پیشنیه آن بفرمایید؟
بله، شهروندی در زمره مفاهیمی است که از دل تجدد و فرهنگ انسان اجتماعی برخاسته است. این واژه در کشورها و دورههای تاریخی مختلف معانی متفاوتی داشته است. تی. اچ مارشال در کتاب طبقه، شهروندی و توسعه اجتماعی، شهروندی را به سه بعد «مدنی»، «سیاسی» و «اجتماعی» تقسیم میکند. شهروندی در سده هفدهم، در واکنش به حاکمیت مطلقه پادشاهان حقوق مدنی یا قانونی شکل گرفت که مواردی همچون حقوق مربوط به اموال و داراییهای فردی را در بر میگیرد و در چارچوب دادگاههای حقوقی و حق قانونی برگزاری دادگاه عادلانه برای تکتک افراد نهادینه شد.
انقلابهای سیاسی نیز در تکوین شهروندی تاثیر داشت؟
باید بگویم در سده نوزدهم، انقلابهای سیاسی بورژوازی به تشکیل دولتهای جدیدی منتهی شد که برخلاف دولتهای قبل، مشروعیت خود را به جای کلیسا و اشرافیت، از مردم یا ملت میگرفتند. از آن زمان، شهروند نیز به عنوان واحد تشکیلدهنده این ملت پا به عرصه حیات گذاشت و به تدریج، شهروندان از حق رأی و حق مشارکت در سازمانهای دولتی برخوردار شدند. در سده بیستم، با شکلگیری و استقرار دولت رفاهی، حقوق اجتماعی شهروندی مانند حق برخورداری از بیمه بیکاری، امکانات بهداشتی و درمان و دسترسی به آموزش نیز گسترش یافت.
از ابعاد سیاسی، اجتماعی و تاریخی که بگذریم، به شهروندی در میان افراد حاضر در جامعه میرسیم، شهروندی در میان جوامع دیگر چگونه تبین میشود؟
شهروندی را میتوان از منظر رویکرد شهروندان به مساله حقوق و تکالیف شهروندی نیز تقسیمبندی کرد. بریان ترنر میگوید کشورهایی همچون فرانسه و امریکا از نوعی سنت «شهروندی فعال» برخوردارند، ولی در کشورهایی که نگاه دولتی از نگاه به پایین و آمرانه به شهروندی حاکم است، نشانی از شهروندی فعال نمیبینیم و به جای آن، نوعی «شهروندی منفعل» شکل گرفته است. از سوی دیگر، براساس تمایز میان حوزههای خصوصی و عمومی و میزان تاکید بر این تمایز در سنتهای فرهنگی و اجتماعی متفاوت نیز میتوان برداشتهای متفاوتی از شهروندی مشاهد کرد. در سنت غربی، شهروندی عمدتاً براساس چگونگی «منزلت فرد» و همچنین «عضویت در شهر» شکل گرفته است. مثلاً در فرانسه، مفهوم شهروندی بیشتر براساس نوع ارتباط فرد با شهر تعریف میشود ولی در سنت انگلیسی، این مفهوم بیشتر بر «فرایندهای مدنیت» و «منزلت فرد» و در سنت آلمانی شهروندی با ایده «جامعه مدنی» پیوند دارد. ترنر با توجه به تفاوتهای موجود در سنتهای مختلف شهروندی نتیجه میگیرد نمیتوان نظریه واحدی را برای شهروندی ارائه داد. او شهروندی را با مدرنیته مرتبط میداند و بر این باور است که نیروهای حامی مدرنیته به توسعه شهروندی مدد میرسانند.
در این کتاب، سویه فرهنگی بیشتر در نظر گرفته شده است، نویسنده چگونه میان فرهنگ و شهروندی پیوند برقرار کرده است؟
کتاب حاضر بر سویه فرهنگی شهروندی تکیه دارد. نیک استیونسون در این کتاب، در آغاز به تشریح ارتباط میان فرهنگ و شهروندی میپردازد. او شهروندی فرهنگی را با جامعه اطلاعاتی مرتبط میداند و بر این باور است که ظهور چنین جامعهای افزون بر بازاندیشی در مفاهیم فرهنگ و شهروندی، درکی جدید از دگرگونیها و تحولات جامعه معاصر را نیز طلب میکند. او به بررسی عناصر اصلی جامعه اطلاعاتی و تفاوت آن با جامعه صنعتی میپردازد و با طرح استدلالهایی همچون عدم تعریف جامعه مدرن با یک تعارض مرکزی، تبدیل اطلاعات به منبع اصلی قدرت جامعه مدرن، تاثیر جهانیسازی بر اقتصادها، سیاستها و فرهنگهای مدرن، در هم شکستن باور به ایدههای پیشرفت و قطعیت و نشستن ریسک، تردید و عدم قطعیت به جای آن، بازاندیشی، و گذار و از جامعه تولید محور به جامعه مصرفگرا، ویژگیهای این جامعه را به تصویر میکشد و پیامدهای آن برای شهروندی فرهنگی را برمیشمارد.
استیونسون در این کتاب، هویتیابی را در کتاب مدنظر قرار داداه است، و به جامعه ارتباط محور تاکید دارد. این نوع نگاه نویسنده را چگونه تبیین میکنید؟
مولف، مسائل شمول و حذف و هویتیابی را در قلب مفاهیم شهروندی فرهنگی قرار میدهد و بر نحوه دستیابی به مشارکت گسترده در مسائل اجتماعی تاکید می کند. او نیز همچون ویلیامز و مارشال، شمول فرهنگی را با دسترسی به حقوق و فرصت رساندن صدای خود به جامعهای که گوش شنوایی برای شنیدن صدای شما داشته باشد مرتبط میداند و توسعه جامعه ارتباطمحور و جامعه مدنی را که فضای اجتماعی حایل میان حوزههای عمومی و خصوصی است، پیشنیاز شهروندی فرهنگی میداند. سپس به دیدگاههای مختلفی که درباره هویت رواج دارد اشاره میکند؛ دیدگاهی که خویشتن واقعی را هویتی میداند که در پس لایههای فرهنگ نهفته است و بعد از کنار زدن این لایهها نمایان میشود، و دیدگاهی که به هویتی یگانه و حذف گرایانه قائل نیست، بلکه آن راساخته و پرداخته فرهنگ میداند و بنابراین ساختارهای ذاتی همچون فرهنگ یگانه سپاهان یا طبقه کارگر را را نفی میکند. چنین دیدگاهی به جای تلاش برای حذف «دیگر» از عرصه جامعه، میکوشد تا با شالودهشکنی فرهنگهای مسلط، توانایی آنان برای پذیرش و محترم شمردن تفاوت را بیشتر کند و صدای گروههای محذوف و حاشیهنشین را به گوش جامعه برساند.
برخی مفاهیم نوظهور در جامعه تا چه مقدار میتواند بر مفهوم شهروندی تاثیرگذار بوده و باعث فرسایش آن شود؟
همانطور که اشاره کردید، تحولاتی همچون تمرکززدایی از جامعه، ظهور کاپیتالیسم شبکهای، جهانیسازی و فرهنگ مصرفی بر مفهوم شهروندی اثر میگذارند، پیوندهای میان فرهنگ و شهروندی را تضعیف میکنند و بنیانهایی را که برای آفرینش جامعه ارتباطی ضروری است میفرسایند. این مساله بازاندیشی در معنای شهروندی را ضروری میسازد. بدین ترتیب باید مفهوم شهروندی را از مفاهیم سنتی حقوق و تکالیف فراتر ببریم و از دریچههای فرهنگ شهروندی، به فراسوی افقهای گروه قومی و ملی بنگریم تا روایتهای شهروندی فرهنگی جهان شهری مجال ظهور بیابند.
باید گفت، چنین روایتی جنبههای جهانی، ملت، شهر، و خویشتن که صحنه بروز و ظهور مسائل مرتبط با عدالت وتفاوت است در برمیگیرد و با بهرهگیری از محافل عمومی و رسانههایی همچون تلویزیون، صدای پناهندگان و حاشیهنشینان، فقرا و محذوفان را به گوش میرساند و با تلاش برای وارد ساختن «دیگری» در گفتوگو، زمینه ظهور نهادهای جمهوری خواهانه و محافل دموکراتیک را فراهم میکند و راه را برای شهروندی جهان شهری و چند فرهنگی میگشاید.
به نظر شما شهروندی تنها در گرو زیست و جذبه زیست شهری محقق میشود؟
شهروندی از پیوند میان فرهنگ و طبیعت نیز تاثیر میپذیرد. برخی همچون ریموند ویلیامز، فرهنگ و طبیعت را پدیدههایی تفکیکپذیر میدانند. ویلیامز، روستا را با ویژگی طبیعی و تغییرناپذیر شرایط زیستی بشر و شهر را با پیشرفت و مدرنسازی و توسعه مرتبط میدانست، و میکوشید تا از یک سو، نشان دهد که این تقسیمبندی دوگانه که در تقسیم نیروی کار جلوهگر است، سلطه شهر بر روستا را تقویت میکند، و از سوی دیگر، راهی برای سازشدادن این دو مفهوم بیابد. وی میگوید شناسایی مشترکات زیستی انسانها به کمک میکند آسیبپذیری محیطزیست و ارتباط متقابل میان انسان و جهان طبیعت را که پیرامون ما را احاطه کرده است بهتر درک کنیم و دریابیم که با وجود ویژگیها و توانمندیها و خصوصیات ویژه انسانی خود، در جهان طبیعی گرفتار آمدهایم و ساختار هستیمان را، چرخههایی طبیعی و گزیرناپذیر مرگ و تولد تعیین میکنند و بنابراین، به طبیعت وابستهایم.
درباره افشین خاکباز
افشین خاکباز، متولد 1343، فارغالتحصیل رشته زبان انگلیسی از دانشگاه علامه طباطبایی است که آثاری چون «دموکراسی و توسعه»، «عصر اطلاعات» اثر «امانوئل کاستلز»، «جامعه مدنی، اخلاق و اقتصاد»، «آرمانشهر» و «سرمایه اجتماعی» را ترجمه کرده است. از کتابهایی که این مترجم در دست کار دارد نیز میتوان به «پاریس 1919، شش ماهی که جهان را تکان داد» و «اروپا، گذشته تحریف شده» اشاره کرد.
نظر شما