شنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۸:۰۱
«دایناسورها درسیارات دیگر» در مصاحبه نیویورکر با «دنیال مک‌لافلین»/داستانی که یک جمجمه الهام‌بخش آن شد

نیویورکر در نقدوبررسی هفتگی بخش داستان‌، مصاحبه‌ای با «دنیال مک‌لافلین / Danielle McLaughlin» نویسنده «دایناسورها درسیارات دیگر»/ The Dinosaurs on Other Planets انجام داده که زوایای مختلف این داستان جالب را برای خوانندگان روشن تر کرده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)

«دایناسورها در سیارات دیگر» داستان زن‌وشوهری است که دخترشان پس از مدتی سکونت در لندن به خانه برمی‌گردد. آیا شما حس روشنی از فعالیت‌های این خانواده پیش از آن‌که شروع به نوشتن داستان کنید، داشتید؟
به‌هرحال مدتی طول کشید تا این تحرکات و فعالیت‌ها خود را آشکار کنند. خطی که در داستان پی گرفتم تمایل این زن و مرد برای نگهداری از نوه‌شان بود. پدر کودک که پسر این زن و مرد است مهاجرت کرده و آن‌ها رابطه خوبی با مادر کودک ندارند. از سوی دیگر دختر خانواده به دلیل بیماری از لندن به خانه برمی‌گردد که او نیز داستان خود را دارد.

داستان ازآنجا شروع شد که یک‌شب وقتی فرزند کوچکم را به تخت خوابش بردم تا بخوابد، پرسید: «آیا در سیارات دیگر دایناسور وجود دارد؟» و من بلافاصله این ایده به ذهنم رسید که چیزهایی که ما تصور می‌کنیم ازدست‌رفته‌ و نابودشده‌اند، شاید درواقع در جای دیگری به موجودیت خود ادامه می‌دهند، جایی دور و غریب.

بنابراین خیلی زود در طرح داستانم جایی را احساس کردم که در آن خطر در کمین بود. گذشت تا اینکه یک روز وقتی همسرم بچه‌ها را برای قدم زدن به جنگل برد با جمجمه یک حیوان بازگشتند، و آنجا بود که سایر عناصر داستان نیز در ذهنم شکل گرفت و روایت آغاز شد.

«کیت» پنجاه‌وچند سال دارد و بسیار کوچک‌تر از همسر خود «کلمن» که به‌تازگی بازنشسته شده، است. تصور می‌کنید که این اختلاف سن باعث بروز تنش‌ میان آن‌ها از ابتدای زندگی مشترکشان شده یا اینکه این مشکل در سال‌های اخیر پدید آمده است؟ وقتی می‌نویسید تا چه حد تصویر کاملی از زندگی شخصیت‌های داستان در ذهن خوددارید؟
شخصیت‌های داستان همه جزئیات درباره موقعیت فعلی خود و ابتدایی‌ترین جزئیات از گذشته را به من القا می‌کنند اما درباره آینده‌شان چیزی نمی‌گویند. برخی داستان‌های من کاملاً ناگهانی به پایان می‌رسند و گاهی مردم می‌پرسند: «بعدش چه اتفاقی افتاد؟» و من می‌گویم: «نمی‌دانم.»
این مانند نمایش یک حلقه فیلم است که ناگهان متوقف می‌شود و من از ادامه آن اطلاعی ندارم. البته می‌دانم که باید برای فهمیدن گذشته شخصیت‌ها تلاش کنم حتی اگر چندان با داستان مرتبط نباشد.
من تمایلی به آگاهی یافتن از سال‌های اول ازدواج کیت و کلمن نداشتم. فقط می‌دانستم آن‌ها اصالتاً اهل یک منطقه نیستند و کیت یک خارجی بود و نیز می‌دانستم که آن‌ها یک نوه‌دارند. می‌دانستم کیت احساس تنهایی می‌کند و این تنهایی با رفتن فرزندانش از خانه تشدید شده است.

داستان در حومه شهری در ایرلند می‌گذرد، جایی که خانه این زن و شوهر کنار یک جنگل و یک کوه واقع‌شده. شما با دقت خانه و اطراف آن را توصیف کرده‌اید، چه اثر متقابلی میان این دو توصیف وجود دارد؟ آیا چشم‌انداز خاصی را طراحی کرده‌اید؟
محل داستان در مناطق روستایی کورک شمالی ایرلند است، جایی که من زندگی می‌کنم، نزدیک کوه و جنگل. من خواستم نشان دهم که کیت به‌نوعی تحت محاصره قرارگرفته: حس خصومت، سیم‌های خاردار، بوته‌زارهای خالی از سکنه، سربازهای اسباب‌بازی زیر پله‌ها. اما همه این‌ها آگاهانه نبود و فقط وقتی درباره وضعیت کیت فکر می‌کردم این کلمات بر کاغذ ظاهر می‌شد.

شما تعداد انگشت‌شماری داستان در ایرلند و جاهای دیگر منتشر کرده‌اید، آیا مدت طولانی است که می‌نویسید؟ کار خود را با داستان‌نویسی آغاز کردید؟
وقتی دوازده‌ساله بودم یک شعر سرودم که در مجله مدرسه چاپ شد. پس‌ازآن تا سال 2009 که مقاله‌ای غیرداستانی از من در تایمز ایرلند چاپ شد، اثری منتشر نکردم. سپس تعدادی مقاله برای یک مجله تربیتی نوشتم اما آنچه به آن علاقه داشتم داستان‌نویسی بود.

در سپتامبر 2010 به جشنواره بین‌المللی داستان کوتاه کورک رفتم. پاییز آن سال در کارگاه‌های «مرکز ادبیات مونستر» حضور یافتم. مجله Stinging Fly تعدادی از داستان‌هایم را در سال‌های 2012 و 2013 چاپ کرد و شروع کردم به کار برای انجام مجموعه‌ای که در سال 2015 در ایرلند توسط Press Stinging Fly منتشر خواهد شد.

آیا نویسندگانی از ایرلند یا جاهای دیگر بوده‌اند که شمارا تحت تأثیر قرار داده باشند؟ آیا به نوشتن رمان علاقه‌ای ندارید؟
«آلیس مونرو»، «کوین بری»، «فلانری اوکانر»، «آن انرایت» و «ویلیام تروور» نویسندگانی هستند که تصور می‌کنم آثارشان نوشته‌های مرا تحت تأثیر قرار داده است. ازآنجاکه من هنوز در اوایل راه نویسندگی هستم، نیاز به بیشتر خواندن و بیشتر شناختن نویسندگان دارم.

من طرح‌های نیمه‌کاره زیادی برای رمان دارم ولی هیچ‌کدام واقعاً نمی‌توانند رمان باشند بلکه داستان‌های کوتاه طولانی هستند. اکنون بیشتر تمرکزم بر اتمام مجموعه Stinging Fly معطوف شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها