خبرگزاری کتب ایران(ایبنا) – مالک خواجهوند: کتاب «ده سال با هملت» مجموعهای در چهار بخش است که توانسته شناخت خوب و نسبتا کاملی از گریگوری کوزینتسف، کارگردان روسی (تولد 1905 – مرگ 1973) را به خوانندگان خود ارائه دهد. بخش اول مقدمهای مفصل در معرفی این کارگردان روسی به تالیف ایرج کریمی است، بخش دوم یادداشتهای کوزینتسف، بخش سوم دربردارنده سه نقد بر فیلم هملت و بخش چهارم ترجمه فیلنامه هملت از روی نسخه دوبله شده آن در سال 1343 است.
ایرج کریمی نویسنده و مترجم شناخته شده سینمای ایران است. «ادبیات از چشم سینما»، «عباس کیارستمی فیلمساز رئالیست»، مجموعه داستان «ملال جدولباز»، «سینمای میکلوش یانچو»(نوشته گراهام پتری)،«شناخت سینما» (نوشته لوییس جانتی)، «برگمان و خدا در پرتو نور زمستانی» (نوشته اینگمار برگمان و ترجمه ایرج کریمی)، فیلمنامه «مداد قدیمی» و نمایشنامههای «از خانه تا رودخانه: به یاد آذربایجان»، «هوسی به نام قطار» و «عاشقانههای تهران» از ترجمهها و نوشتههای او محسوب میشوند.
کتاب «ده سال با هملت» در 240 صفحه و شمارگان 500 نسخه با بهای 35 هزار تومان از سوی نشر دف به بازار عرضه شده است. در گفتوگویی که در ادامه میخوانید ایرج کریمی درباره دلیل انتخاب این ساختار و الگوهای مشابه آن، انتخاب متون ترجمه شده و جایگاه اقتباس در سینمای ایران سخن گفته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشتهایی که از کوزینتسف در کتاب آمده تنها نوشتههای این کارگردان است؟
این یادداشتها تنها نوشتههای سینمایی اوست. او کتاب دیگری هم نوشته که هم تحلیل و تفسیر نمایشنامه هملت بوده و هم برخورد و رویکرد خصوصی خود با این اثر شکسپیر را در آن شرح داده است.
من آن کتاب را هم داشتم ولی از آنجا که متنِ خیلی مفصّلی بود و ترجمه آن خیلی کتاب را حجیم میکرد و از لحاظ موضوعی هم به یک کتاب سینمایی ارتباطی نداشت، از ترجمه آن صرف نظر کردم.
این دو منبع تنها متنهایی هستند که به انگلیسی از کوزینتسف وجود دارد، هر چند به زبان روسی شاید مطالب بیشتری از این فیلمساز بتوان پیدا کرد.
آیا این یادداشتهای کوزینتسف به شکل اتفاقی، به دست شما رسید؟
نه همانطور که در مقدمه کتاب گفتهام حدود چهل سال دنبال این یادداشتها بودم؛ یعنی از روزی که فهمیدم چنین کتابی وجود دارد اما چاپ کتاب تمام شده بود. در دهه 60 از کارگردانی شنیدم که این کتاب را دارد ولی گفت که امانت آربی آوانیسیان است و از در اختیار گذاشتن آن برای زیراکس عذر خواست. تا اینکه حدود دو سال پیش امیر عزتی از فنلاند به شکل غافلگیرکنندهای یک نسخه دست دوم از این کتاب را بهعنوان هدیه به ماهنامه فیلم فرستاد. من به محض اینکه کتاب به دستم رسید، ترجمه را شروع کردم.
از زمان تالیف تا انتشار کتاب تان، چه مدت زمانی طول کشید؟
تالیف آن حدود چهار ماه زمان بُرد. بعضی مطالب کتاب مانند آن دو مقاله قبلا نوشته شده بودند فقط بازخوانی کردم اما آمادهسازی برای انتشار آن به دلیل دقتی که ناشر محترم در طراحی و صفحهآرایی آن به خرج داد، بیش از یک سال و نیم طول کشید.
نفاستی که در این کتاب به خرج رفته فقط سلیقه ناشر بوده و من اصلا در جریان آمادهسازی و طراحی این کتاب نبودم و یکباره با کتاب منتشر شده روبهرو شدم که این ظاهر خلاقانه آن برایم خوشحال کننده بود.
یکی از نقاط مثبت این کتاب ساختار مباحث و فصلهای آن است که شامل یک معرفی مفصل از کوزینتسف، یادداشتهای خود او، دو مقاله تحلیلی درباره فیلمهای او و در نهایت یک فیلمنامه است. این ساختار شناخت جامعی از این هنرمند را فراهم کرده است. چگونه به این الگو رسیدید؟
از آنجا که در کتابهای غربی با این الگو زیاد برخورده بودم و بسیار نظامندی و سامانمندیی این نوع کتابها را دوست داشتم، خود به خود این الگو، ملکه ذهنم بود و بر اساس آن کتاب را تدوین کردم.
آیا بخش مفصّلی که در این کتاب به معرفی کوزینتسف اختصاص داده شده از اولویتهای شما بوده یا اینکه این بخش محصول یادداشتهای قدیمی شماست؟ به طور کلی چقدر در ترجمههایی از این دست معرفیِ دقیق نویسنده ضرورت دارد؟
مقدمه کتاب محصول یادداشتهای قدیمی من نبوده و اختصاصا برای همین کتاب نوشته شده است. در پاسخ به سوال دوم هم باید بگویم که در حال حاضر میتوان نسبت ترجمههایی که معرفی خوبی ارائه میدهند و ترجمههایی که این کار را نکردهاند تقریبا نصف به نصف است. من با کتابهای ترجمه زیادی روبهرو شدهام که مترجم، معرفی دقیق و تفصیلی نویسنده را از دغدغههای اصلی خود قرار داده است. در این کتاب هم خود من شدیدا احساس میکردم که چنین معرفیای اتفاق بیفتد، نه به دلیل اینکه کوزینتسف، فیلمسازی قدیمی است و نسل امروز شاید او را به خوبی نشناسد، بلکه از آنرو که طبق همان الگوهای نظاممند غربی که پیشتر گفتم، اساسا، این کار ضروری بود.
به طور کلی وقتی با کتابی مواجه میشوم که هیچ مقدمهای از مترجم بر آن نیست، جای کمبود و نقصان آشکاری را احساس میکنم.
چرا در این کتاب هیچ معرفیای، حتی مختصر از جک ج. جورگنس، منتقدی که مقاله او را در کنار مقالههای خود درباره هملت کوزینتسف ترجمه کردهاید، ارائه ندادهاید؟
او جز منتقدان خیلی سرشناس انگلستان نیست. من زمانی که در وین زندگی میکردم، در آنجا به کتاب او برخوردم. آن کتاب درباره اقتباسهای سینمایی از آثار شکسپیر است و عنوانش هم «Shakespeare on film» بود. او منتقدی نیست که بشود ردّ او را در مجلات معتبر انگلیسی دنبال کرد و به نظر میرسد که منتقدی دانشگاهی بوده و همکاری زیادی با ژورنالیسم نداشته است. به همین دلیل شناخت زیادی هم از او نداشتم که بخواهم معرفیاش کنم.
با وجود این چطور شد که متن این منتقد راانتخاب کردید؟
متن او را بسیار دوست دارم. کار زیبایی که او در این مطلب انجام داده، این است که فقط نقد فیلم کوزینتسف نیست بلکه هملت کوزینتسف را با فیلم اولیویر مقایسه میکند و مقایسه خوبی هم از این دو اقتباس ارائه میدهد. برای چنین کتابی هم جا داشت که مطلبی اینچنینی در قالب مقایسه فیلم کوزینتسف با اقتباسهای دیگری از این اثر شکسپیر وجود داشته باشد. از سوی دیگر میخواستم در این کتاب غیر از نقد خودم روی فیلم، نقد دیگری هم ترجیحا از دنیای غرب درکتاب، باشد. مطلب جورگنس، بسیار منسجم و موجز بود و لزومی ندیدم که خود من هم در این مقایسه چیزی بنویسم.
آیا مطلبی وجود دارد که بعد از انتشار کتاب افسوس خورده باشید که چرا آنها را اضافه نکردهاید؟
بله. نکات مهمی در مورد شکسپیر وجود داشت که میتوانستم آنها را هم به مطالب اضافه کنم اما از قلم افتادند. به خصوص نکاتی که در مراسم رونمایی از کتاب «شکسپیر در پرتو هنر عرفانی» (ترجمه سودابه فضایلی) مطرح کردم؛ نکاتی مربوط به بحث دیندار بودن یا نبودن شکسپیر و مقایسه شکسپیر با حافظ، بحثهای رنسانسیبودن یا ماقبلرنسانسیبودن شکسپیر ومباحثی از این دست که طرح آنها میتوانست ارتباط خوبی هم با فیلم هملت کوزینتسف و هم با برخورد کوزینتسف با شکسپیر برقرار کند. شاید اگر چاپ دیگری کتاب داشت این مباحث را اضافه خواهم کرد.
آیا فیلمنامه را از متن انگلیسی ترجمه کردید؟
فیلمنامه را آقای شعبانی از نسخه دوبله فیلم پیاده کردند و آن را ویرایش کردم. توضیح صحنهها را به آن اضافه کردم و برخی دیالوگ ها را هم با ارجاع و کمکم گرفتن از ترجمه بسیار خوب کاظم انصاری که در دهه چهل انجام داده بود، اصلاح کردم.
چقدر علاقهمند بودید که کتاب همراه عکس منتشر شود؟
به هر حال کتاب سینمایی باید عکس داشته باشد که در این زمینه هم نشر دف فراتر از انتظار من کار کرد. چاپ نفیس تابلوی زیبای «مرگ افلیا» (اثر جان ایورت میلایس – 1852) در ابتدای کتاب، فکر ناشر بود و کار بسیار به جا و درخوری بود.
در مورد طرح روی جلد چه ایدههایی ردّ و بدل شد؟
آقای شعبانی (ناشر) ایده ای را در نظر داشتند که یک جلد پارچهای را شامل میشد و طبیعتا چاپ تصویر روی آن ممکن نبود اما من تاکید داشتم که طرح روی جلد عکس فیلم باشد. علت این اصرار هم این بود که کتاب و محتوای آن راحتتر و بهتر شناسایی بشود چرا که نام کوزینتسف میتواند برای خوانندگان خیلی غریبه باشد و بسیاری این کارگردان را نشناسند.
این کتاب در خصوص دانش شیوههای اقتباسی در سینما، چه تاثیری میتواند بر سینماگران و فیلمنامه نویسان ما بگذارد؟ آیا کلّیت محتواییِ کتاب را میتوان متمرکز بر مفهوم اقتباس دانست؟
نه. من معتقد نیستم محتوای کلی کتاب به مفهوم اقتباس سینمایی باز میگردد. شاید هر نویسنده دیگری به جز شکسپیر بود، این گفته شما میتوانست صحیح باشد ولی در مورد شکسپیر، از آنجا که آثار او بدل به منابعی فیاض شده است و بسیاری اقتباسهای گوناگون از نمایشنامههای او صورت گرفته است، نمیتوان این را گفت. از سوی دیگر فیلمهایی که از آثار شکسپیر اقتباس کردهاند، خود تبدیل به آثاری مستقل و بسیار متفاوت با هم شدهاند که به نوعی مقتبسبودن آنها در حاشیه رفته است.
درباره سوال اول شما هم باید بگویم که ظاهرا در حال حاضر مساله سینمای ایران اصلا اقتباس نیست، به ویژه در سالهای بعد از انقلاب که ادبیات معاصر ایران با نوعی ممنوعیت در اقتباس مواجهه شده است. بسیاری نویسندگان هستند که اقتباس از آثار آنها با قواعد موجود سینمای ایران اصلا شدنی نیست. از طرف دیگر آثار دیگری هستند که چندان چنگی به دل نمیزنند.
بنابراین، از آن نظر که جای خالی اقتباس شدیدا در سینمای ایران حس میشود، پرداختن به شیوههای اقتباس اصلا برای سینمای ایران موضوعیت ندارد.
آیا در برنامه های کاری شما پروژههایی نظیر این کتاب هست؟
نه به طور خاص. ولی اخیراروی یک تفسیر ادبی روی رمان دُنکیشوت (سروانتس) کار میکنم و برای آن متن هم میخواهم مانند همین کتاب یک سری ضمایم سینمایی اضافه کنم، مباحثی درباره اقتباسهایی که از دنکیشوت شده است، ولی این به معنی تکرار کتاب قبلی نیست.
اگر مدیریت ترجمه چندین جلد کتاب در حوزه سینما به شما واگذار شود، آیا مجموعهای را در نظر دارید که در اولویت قرار بدهید؟
ترجیح خود من ترجمه مجموعهای از مونوگرافیهای کم حجم است که توسط ناشران مختلف خارجی منتشر میشوند. مثلا یک ناشر در لندن مجموعهای اینچنینی دارد که محمد شهبا چند عنوان از آنها را ترجمه کرده است. فکر میکنم برای خوانندهای کم حوصله امروزی کتابهای کم حجم، خیلی جذاب و مناسب و تاثیرگذارتر خواهند بود.
نظر شما