طنز در مثنوی معنوی چند گونه است:
1- طنز حاصل از بیان حکایتهای خندهآور، که بیش از سایر گونههای طنز در معرض است و عموماً این نوع طنز را خوش میدارند و درمییابند و از آن سخن میگویند. هم از آن روی که ذهنهای خوگرفته به حکایت و شخصیتهای مثالی( تیپها) از طنز و شوخ طبعی تنها همین شیوه را میشناسند و هم این که نقل این نوع طنز، به نثر یا با تصرف در اصل حکایت نیز میسر است و دریافت ظرافتهای آن به دانش ادبی و تأمل در کلمات و به ویژه خواندن متن مثنوی وابسته نیست. مانند حکایت مرد لافی و چربی سبیل، حکایت پشه و باد ، حکایت محتسب و مست و از این قبیل
برخی از این حکایتها ساخته ذهن مولانا نیست و از حکایات مشهور آن دوران است که گاهی با تصرفاتی دستمایه تمثیل و تعلیم سراینده مثنوی شدهاست.
استاد علامه فروزانفر در کتاب مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، در این باره افاضاتی وزین و متقن دارند .
2- طنز کلامی، که حاصل ظرافتهای بیانی مولاناست و درک آن مستلزم اطلاع از فنون سخنوری است؛ مانند این ابیات که در حکایت شطرنج بازی شاه با دلقک و مات شدن شاه از دلقک آمده است. دلقک پس از پیروزی به رسم آن روزگار شَه شَه ( کیش و مات) میگوید و شاه مهرهها را بر سر او میکوبد و دلقک از ترس زیر لحاف پنهان شده و میگوید:
کی توان حق گفت جز زیر لحاف
با تو ای خشم آورِ آتش سجاف
ای تو مات و من ز زخم شاه مات
میزنم شه شه به زیر رختهات
3- طنزهایی که حاصل تعریض است؛ یعنی ضمن سخن،به موضوعی دیگر اشارهای میشود که در ان مایهای از طنز و انتقاد است. مثلا در حکایت جوحی در مجلس وعظ زنان، آن جا که سخن از نشانههای مردانگی است تعریضی دارد به اهل ظاهر که خود را پیشوای دیگران میپندارند:
ریش شانه کرده که من سابقم
سابقی لیکن به سوی مرگ و غم
هین روش بگزین و ترک ریش کن
ترکِ این ما و من و تشویش کن
یا در حکایت محتسب و مست، وقتی محتسب از مرد مست میخواهد که با او به زندان برود، مرد مست میگوید من اگر توان و عقل داشتم که این جا و در این وضع نبودم:
من اگر با عقل و با امکانمی
همچو شیخی بر سر دکانمی
4-طنزهایی که برآمده از وارونه گویی ( به شیوه تهکمیه و به قصد استهزاء) است؛ چنان که در حکایت مؤذنی که با آواز زشت خود سودای ایمان را از دل دختر کافری میزداید، پدر آن دختر برای مؤذن هدیه میآورد و میگوید:
آن چه با من کردی از احسان و بر
بنده تو گشتهام من مستمر
گر به مال و ملک و ثروت فردمی
من دهانت را پر از زر کردمی
نمونه مشهورتر این شیوه در حکایت شتری است که مدعی است از حمام میآید:
آن یکی پرسید اشتر را که هی
از کجا میآیی ای اقبال پی
گفت از حمام گرم کوی تو
گفت خود پیداست از زانوی تو
این جمله اخیر ( خود پیداست از زانوی تو) وارونه گویی برای استهزاء است.
5- گونهای از طنز مثنوی معنوی که پنهانتر است و چندان مورد توجه نبوده، طنز در دو سویه تمثیلهاست؛ مثلا در حکایت شغال مغرور، که با رفتن در خُم رنگرزی، پوستش را رنگین کرده و گمان دارد که طاووس شده است، تعابیری به کار رفته که نشانگر، طعنهای است که به مخاطبان اصلی این تمثیل میزند.
تعابیری مانند؛ (جهیدن بر منبر) (فخر دنیا و رکن دین) (مظهر لطف خدایی) (لوح شرح کبریایی)
6- از همین گونه و البته ظریف تر از آن وقتی است که میان موضوع مورد نظر مولانا و عناصر تمثیل قیاس شود؛ مانند حکایت سگی که در کوچه ای به گدایی کور حمله میکند و آن بینوا از سر درماندگی ، سگ را با القابی اغراق آمیز میستاید و او را شیر شرزه مینامد:
گفت او هم از ضرورت: ای اسد
از چو من لاغر شکارت چه رسد
گور میگیرند یارانت بدشت
کور میگیری تو در کوی این بدست
گور میگیرند یارانت به صید
کور میگیری تو در کوچه به کید
در آن روزگار که دوران رواج ستایشگریهای اغراق آمیز است و ممدوحان از گزافهگوییهای درماندگان، سرخوش میشوند، این تمثیل که ممدوحان را به سگ تشبیه میکند و ستایشگران گزافه گوی نادان را به کور درمانده، بسیار گزنده است، به ویژه اگر توجه کنیم که آن سگ، سخن کور را نمیفهمد و به اقتضای خوی حیوانی، بر او ترحم نخواهد کرد.
7- گونهای دیگر از طنزآوری مولانا در مثنوی، حاصل تأمل در ساختار تمثیلات است، این گونه از ظرافت طنز، چندان شناخته شده نیست. مثلا در حکایت همراهی کلیمی و مسیحی و مسلمان، که در کاروانسرایی اقامت دارند و شخصی برای شان حلوا میآورد و در نهایت قرار میشود که حلوا از آن کسی باشد که بهترین رؤیا را داشته است.
صبح هر یک از ایشان مدعی میشود که پیامبر دین خود را به خواب دیده است، یعنی اوصاحب رؤیای برتر است و شایستۀ خوردن حلوا!
انگار مولانا به ظرافت میگوید که در پس این داعیههای دین داری، حرص خوردن حلوا پنهان است.
نظر شما