چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۳ - ۰۸:۰۵
عالمی که خط خوشش دل استاد را ربود/ 12 ساعت مطالعه با مشتی ذرت برشته

می‌گویند برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی مدرسه استفاده می‌کرد. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دور افتاده اصفهان می‌رفت و از صبح تا عصر در آن مسجد درس‌های یک هفته را دوره می‌کرد. در مدت دوازده ساعتی که آنجا مطالعه می‌کرد غذایش فقط مقداری دانه ذرت برشته بود. آری این دانشجوی ساعی حوزه، کسی جز آیت‌الله عطاالله اشرفی اصفهانی، امام جمعه وقت کرمانشاه نبود.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- 23 مهر سال ۱۳۶۱ آیت‌الله عطاالله اشرفی اصفهانی، امام جمعه کرمانشاه توسط یکی از عوامل سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در محراب نماز مورد سوءقصد قرار گرفت و به شهادت رسید. به مناسبت سالگرد شهادت وی به کتاب «محراب خونين باختران» نوشته محمد اشرفی اصفهانی پرداختیم و برخی صفحات روزنامه کیهان را که حکایت از زندگی پرزهد این شهید بزرگوار دارد ورق زدیم.

گام برداشتن به سوی زندگی مجاهدانه در کنار تحمل مشقت‌های زندگی

عطاالله اشرفی اصفهانی در سال 1281 هجری شمسی در شهرستان خمینی‌شهر استان اصفهان در خانواده‌ای روحانی متولد شد. تحصیلات ابتدایی مقدماتی را در خمینی‌شهر گذراند و در 12 سالگی برای ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی حدود 10 سال از کلاس درس چهره‌هایی چون آیت‌الله سیدمهدی درچه‌ای، آیت‌الله سیدمحمد نجف‌آبادی، مرحوم فشارکی و مرحوم سیدحسن مدرس استفاده کرد. از آثار او می‌توان به «البیان»، «تفسیر قرآن»، «مجمع‌الشتات»، «مجموعه‌ای پیرامون حروف مقطعه قرآن» و «غیبت حجت بن حسن» اشاره کرد.

وی در توصیف شرایط تحصیلاتش در اصفهان که با مرارت‌های بسیاری همراه بوده و در کتاب «محراب خونين باختران» به کوشش محمد اشرفی اصفهانی منعکس شده است، می‌گوید: «در زمانی در حجره‌ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی می‌کردیم. بسیاری از روز‌ها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالت‌های مدرسه استفاده می‌کردم. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دور افتاده اصفهان می‌رفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درس‌های یک هفته را دوره می‌کردم. در مدت دوازده ساعتی که آنجا مطالعه می‌کردم غذای من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود.»

طلبه‌ای که حتی یک کتاب ملکی از خود نداشت 

شرایط تحصیلی برای اشرفی اصفهانی دشواری‌هایی را در پی داشت که مرور آن گاه به تعبد و تحصیل مشفقانه بیشتر شبیه است. علم‌آموزی که تصور شرایط آن برای طلبه و دانشجوی امروزی امری سخت بعید و دور از نظر است. در بخشی از زندگینامه وی به روایت صفحاتی از کتاب «محراب خونين باختران» آمده است: «در مدرسه‌ رضويه‌ قم مدتی با يك نفر طلبه هم‌حجره بودم و اين شخص وضع مالی خوبی داشت. او هميشه از غذای طبخ‌شده استفاده مي‌كرد اما من قادر به تهيه‌ آن نبودم. در اين مدتی كه من با اين شخص در يك اتاق بوديم، ابدا متوجه من نشد من كِی شام و كِی ناهار می‌خورم. من در حين مطالعه مقداری نان خالی در كنار كتاب‌ها قرار می‌دادم و يك طرف ديگر را مقداری كتاب روی هم می‌گذاردم تا او متوجه نشود و من در حالی كه روی كتاب قرار گرفته بودم، در حين مطالعه از آن نان خالی لقمه‌لقمه استفاده می‌كردم و اما وقتی او موقع غذاخوردنش می‌رسيد، غذای طبخ‌شده را حاضر می‌كرد و به بنده هم تعارف می‌كرد. من در جواب می‌گفتم: غذا صرف كرده‌ام ...»
 
وسع مالی اشرفی به وی حتی اجازه خرید کتاب‌های درسی را هم نمی‌داد به طوری که می‌گوید: «از ابتداي شروع به تحصيل تا پايان تحصيلات سطح فقه و اصول، من حتي يك كتاب ملكی از خودم نداشتم؛ تمام كتاب‌هايی كه در اختيارم بود، وقفی بود.» گام برداشتن به سوی زندگی مجاهدانه در کنار تحمل مشقت‌های زندگی از وی شخصیتی ساخت که به مال دنیا بی اعتنا بود و با ویژگی‌های منحصر به فردی که داشت مورد توجه آیت‌الله بروجردی استاد خود در حوزه علمیه قم قرار گرفت.  

تاخیر در ملاقات و گله استاد از شاگرد

حجت‌الاسلام اشرفي پس از مهاجرت به قم به دلیل شنیدن ذکر محاسن کلاس درس آیت‌الله بروجردی درس مراجع تقليد ديگر را رها كرده و به طور مداوم در كلاس‌های درس وی شركت کرد. پس از مدت زمان كوتاهی آيت‌الله بروجردی نيز به ذهن سرشار و دقت و توانایی اشرفی پی برد و به اين دليل دوستی محكمی بين اين استاد و شاگرد به وجود آمد. به طوری كه اشرفی در خارج ساعت‌های درسی نيز مرتب به ديدار استاد می‌رفت. آيت‌الله هم براي ديدار شاگرد خود به حجره او در مدرسه فيضيه می‌آمد و ساعتی را با هم می‌گذراندند و اگر ملاقات این دو به تاخير می‌افتاد استاد از شاگرد گله می‌کرد و سراغ او را می‌گرفت.
 
رابطه استاد مدتی بعد پس از کشف استعدادها و خلق محجوبانه شاگرد در حیطه کلاس درس شکل دیگری به خود گرفت. به طوری که درباره تقدیر آیت‌الله بروجردی از شاگرد باذوقش در روزنامه کیهان شماره 19150به تاريخ 16 مرداد 87 می‌خوانیم: «حجت‌الاسلام اشرفی عليرغم اين‌كه فرصتش حتی براي خواندن دروس بسيار كم بود با وجود اين با شور و شوق سر كلاس می‌نشست و تمام مطالبی را كه استاد در كلاس گفته بودند با خط زيبایی می‌نوشت و بعد آنها را پاكنويس هم می‌كرد. او هر خط را كه می‌نوشت چهره خندان استاد جلوی نظرش می‌آمد. چهره نورانی استاد با لباس‌های بسيار ساده و كم قيمت.

جزوه‌هایی که با عشق نوشته می‌شود

آن روز هم سرش روی جزوه بود و با عشق می‌نوشت كه يكباره احساس كرد نوری جلو چشمانش را گرفته است. صدای سلامی پر‌طنين و گيرا او را متوجه خود كرد، سربلند كرد استاد جلو حجره او ايستاده بود. بلند شد، از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجيد. استاد به حجره او آمده بود، آيت‌الله بروجردی، و چه بی‌ريا و بی‌تكلف(درست همان‌طور كه در موردش گفته بودند) آيت‌الله آرام يك گوشه از حجره ساده آقاي اشرفی نشست و بعد از سلام و احوالپرسی از وی پرسيد: شنيده‌ام شما جزوه درس فقه و اصول را خوب می‌نويسيد. آقاي اشرفي سر به زير انداخت و گفت: گمان نمی‌كنم خط من خوب باشد استاد! مطالب شما ناب است و گرانقدر و از حسن ظن آقايان و حضرت عالی است كه اين‌طور می‌فرمائيد.

آیت‌الله بروجردی لبخندی زد و گفت: اجازه می‌دهيد يك جزوه از دروس فقه شما را ببرم؟ مي‌خواهم ببينم چطور نوشته‌ايد. استاد به اصرار يك جزوه از درس فقه را گرفت و رفت. فردای آن روز آيت‌الله بروجردی از حجت‌الاسلام اشرفی قدردانی و تشكر کرد و چند روز بعد هم تقدير نامه‌ای از طرف آقای بروجردی و به امضای اساتيد، رؤسا و فضلا حوزه علميه برای وی فرستاده شد.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها