واقعه کربلا به روایت کتاب ها/ 6
باغ کرامت است گلوی تو یاحسین/ منابع مستند درباره لحظات آخر شهادت حضرت، بریدن سرها و غارت کاروان چه نوشته اند؟
چه کربلاست امروز، چه پر بلاست امروز، سر حسین مظلوم، از تن جداست امروز. مگر واقعه را مکشوف می توان نوشت یا خواند؟ مگر اصلا راویان توان نوشتن چنین حادثه ای را داشته اند. آنچه نوشته شده فقط اندکی از ماجراست. آنچه در پی می آید گلچین مختصری از منابع و مصادر دست اول و قدیمی درباره واقعه گودال است تنها به قول مرحوم سید حسن حسینی باید گفت: باغ کرامت است گلوی تو یا حسین(ع).
در آغاز کسى جرأت نزدیک شدن به امام را نداشت
در کتاب تاریخ الطبرى، ج 5، ص 450 و کتاب انساب الاشراف، ج 3، ص 201 و کتاب اخبار الطوال، ص 258 و ترجمة الامام الحسین(ع) ص 75 و الارشاد، ج 2، ص 112 آمده است:
تا این لحظه که تمامی یاران و اهل بیت کشته شدند، کسى جرأت نزدیک شدن به امام را نداشت؛ چرا که به هر روى، بسیارى از کوفیان مایل نبودند قاتل امام حسین(ع) شناخته شوند.
بنابراین تا وقتى کسان دیگرى مانند سنان بن انس دیوانه و شمر کثیف و خولى بد ذات بودند، نوبت به دیگران نمى رسید. چند گزارش را در این باره نقل میکنیم: ابن سعد میگوید: در این لحظه امام عطشان بود و درخواست آب کرد. مردى نزد امام آمد و آب به او داد.
در همان حال حصین بن نمیر تیرى رها کرد که به دهان آن حضرت اصابت کرد و خون جارى شد. آن حضرت با دست خون ها را پاک میکرد و در همان حال خدا را ستایش میکرد، ویحمدالله. آن گاه به سوى فرات به راه افتاد. مردى از طایفه ابان بن دارم گفت: نگذارید به آب دسترسى پیدا کند. گروهى میان او و آب ایستادند، در حالى که امام در برابرشان ایستاده بود و درباره آن مرد فرمود: اللهم أظْمِئه. خدایا او را از تشنگى بمیران. آن مرد ابانى، تیرى به سوى امام رها کرد که به دهان حضرت خورده خون آلود شد. آن مرد اندکى بعد، فریاد زد که تشنه است و هرچه آب میخورد باز احساس تشنگى میکرد تا آن که مرد.
تیر زدن به دهان مبارک امام ، فرو کردن نیزه و بریدن سر
بلاذرى همین نقل را درباره تیر زدن به دهان مبارک امام آورده و میافزاید: امام حسین(ع) سر بر آسمان برداشت و فرمود: الّلهم إنّى أشکو إلیک ما یفعل بى. ابن سعد میافزاید: زمانى که یاران و اهل بیت حسین کشته شدند، هیچ کس به سراغ او نمى آمد مگر آن که باز میگشت تا آن که پیاده نظام اطرافش را گرفتند. در آن لحظه شجاعتر از وى نبود و حسین بن على چون یک جنگجوى شجاع با آنان میجنگید، بر هر طرف یورش میبرد، و افراد مانند بزى از برابر شیر میگریختند.
در کتاب اخبار الطوال، ص 258 و در کتاب ترجمة الامام الحسین(ع) ص 75 و در کتاب ترجمة الامام الحسین(ع) ص 75؛ و کتاب انساب الاشراف، ج 3، ص 218 و الارشاد، ج 2، ص 112 و الارشاد، ج 2، ص 112 ـ 113 آمده است:
ابن سعد در ادامه آن گزارش مینویسد: ساعاتى از روز گذشت و مردم در حال نبرد با حسین بن على بودند؛ اما کسى براى کشتن وى اقدام نمى کرد. دینورى آورده است: در این وقت امام حسین(ع) نشسته بود و اگر میخواستند میتوانستند او را بکشند، اما هر قبیلهای بر آن بود تا مسؤولیت آن را به عهده دیگرى بیندازد و کراهت داشت تا بر این کار اقدام کند.
در این وقت شمر فریاد زد: مادرتان در عزایتان بگرید، منتظر چه هستید، او را بکشید! اولین کسى که به امام حسین(ع) نزدیک شد زُرْعة بن شریک تمیمى بود که ضربتى بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه دیگرى بر گردن آن حضرت زده، نقش بر زمینش کرد. آنگاه سنان بن انس نخعى پیش آمد و ضربهای بر استخوان سینه آن حضرت زد؛ سپس نیزه اش را در سینه امام حسین(ع) فرو کرد. در این وقت بود که امام روى زمین افتاد. سنان از اسب پیاده شد تا سر امام حسین(ع) را جدا کند، در حالى که خولى بن یزید اصبحى هم همراهش بود. وى سر را جدا کرد و آن را نزد عبیدالله بن زیاد آورد.
وى در جاى دیگرى مینویسد که سنان بن انس نخعى امام حسین(ع) را کشت و خولى بن یزید سر آن حضرت را جدا کرد.
شیخ مفید مینویسد: زُرْعة بن شریک به کتف چپ امام ضربتى زد و پس آن ضربتى بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نیزهای بر آن حضرت زد که آن حضرت به زمین افتاد. آنگاه خولى رفت تا سر آن حضرت را جدا کند که دستش لرزید. شمر خود از اسب فرود آمد، سر امام را جدا کرد و به دست خولى داد تا به عمر بن سعد برساند.
ابن سعد میافزاید: زخمهاى بدن امام حسین(ع) را که شمارش کردند، 33 مورد بود، در حالى که بر لباس ایشان بیش از صد مورد پارگى در اثر تیر و ضربت شمشیر وجود داشت. و باز همو مینویسد: وقتى امام حسین(ع) به شهادت رسید، یک شمشیر او را قلانس نهشلى و شمشیر دیگرش را جمیع بن خَلْق اودى برد. لباس (سِروال ـ شلوار ـ و قطیفه) آن حضرت را بحر بن کعب تمیمى و قیس بن اشعث بن قیس کندى برداشتند که بعدها به این قیس، قیسِ قطیفه میگفتند! نعلین امام را اسود بن خالد ازدى، عمامه ایشان را جابر بن یزید، و برنُس آن حضرت را مالک بن بشیر کندى، برداشتند.
وسائل زنان را چگونه غارت کردند؟
درکتاب الارشاد، ج 2، ص 112 ـ 113 و کتاب ترجمة الامام الحسین(ع) ص 78 و کتاب الارشاد، ج 2، ص 111 و کتاب تاریخ الطبرى، ج 5، صص 4545 ـ 455 آمده است:
از حمید بن مسلم ازدى نقل شده است که من شاهد بودم که وسائل زنان را چگونه غارت میکردند ... بعد عمر سعد فریاد زد: کسى به زنان و کودکان آسیب نرساند و هر کسى چیزى از آنان گرفته پس دهد؛ اما هیچ کس چیزى پس نداد. عمر سعد عدهای از سپاهش را به عنوان مراقب اطراف خیمه ها گذاشت تا کسى آسیب به آنان نرساند.
بلاذرى مینویسد: پس از شهادت امام حسین(ع) ، هر آنچه بر تن حسین بود، غارت کردند. قیس بن اشعث بن قیس کندى قطیفه امام را برداشت که او را قیسِ قطیفه نامیدند. نعلین او را اسود نامى از بنى اود برداشت؛ شمشیرش را مردى از بنى نهشل بن دارم برد. آنگاه آنچه از لباس و حلّه و شتر در خیمهگاه بود غارت کردند. بیشتر لباس ها و حلّه را رحیل بن زهیر جعفى و جریر بن مسعود حضرمى و اسید بن مالک حضرمى بردند. ابوالجنوب جعفى هم شترى را برده، بعدها از آن آبکشى میکرد و نامش را حسین گذاشته بود! در این وقت، ملحفههاى زنان را از سر آنان کشیدند که عمر بن سعد مانع آنان شد. (ابن سعد مینویسد: مردى عراقى در حالى که گریه میکرد لباس فاطمه دختر امام حسین(ع) را از او میگرفت. فاطمه به او گفت: چرا گریه میکنى؟ گفت: لباس دختر پیامبر(ص) را از او بگیرم، اما گریه نکنم! فاطمه گفت: خوب رها کن! گفت: میترسم شخصى دیگرى آن را بگیرد!) (به نقل شیخ مفید، أبجر بن کعب نیز که از جمله کسانى بود که ضربات شمشیر بر امام حسین(ع) زد، پس از شهادت امام حسین(ع) بخشى از لباس حضرت را برد.)
آنگاه عمر سعد از یارانش خواست تا براى پایمال کردن جسد امام حسین(ع) با اسب آماده شوند. دوازده نفر براى این کار آماده شده، چندان اسب تاختند که بدن امام حسین(ع) را خرد کردند.
گفته شده است که از یاران امام حسین(ع) 72 تن کشته شدند. به نظر میرسد اینها شمار سرهایی است که به کوفه بردند، اما شمار شهدا بیشتر بود. مردمان غاضریه یک روز بعد از آن جسد امام حسین(ع) و یاران ایشان را دفن کردند. از جمع سپاه عمر بن سعد 88 نفر کشته شدند که عمر سعد بر آنان نماز خواند و دفنشان کرد. تعدادى هم مجروح گشتند.
در کتاب انساب الاشراف، ج 3، ص 204 ـ 206 و تاریخ الطبرى، ج 5، ص 455. و کتاب تاریخ الطبرى، ج 5، ص 456 و کتاب انساب الاشراف، ج 3، ص 206 ـ 207؛ و تاریخ الطبرى، ج 5، ص 468 آمده است:
بلاذرى مینویسد: عمر بن سعد، سر امام حسین(ع) را همراه خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم ازدى ـ راوى بخشى از اخبار کربلا ـ براى ابن زیاد فرستاد. آنان دیر وقت به دروازه ورودى شهر رسیدند که بسته بود. خولى سر را به منزلش برده آن را در تنورى جاى داد.
همسرش نوار دختر مالک حضرمى پرسید: چه چیز همراهت آوردى؟ گفت: جئتُ بِغِنَى الدّهر، بى نیازى دهر را آورده ام. سر حسین اکنون در خانه با توست! زن گفت: مردم طلا و نقره به خانه میآورند و تو سر فرزند دختر پیامبر(ص) را آورده اى؟ دیگر سر من و تو روى یک بالش نخواهد بود. عمر سعد روز عاشورا و فرداى آن روز را در کربلا ماند؛ پس از آن به حمید بن بکیر احمرى گفت تا نداى کوچ به سوى کوفه را سر دهد. وى خواهران و دختران امام حسین(ع) ودیگر بچه ها و همچنین على بن الحسین اصغرِ بیمار را همراه خود برد.
در این وقت، زنان که از کناره بدن امام حسین(ع) میگذشتند، بر سر و صورت خود میزدند. زینب(س) دختر على(ع) میگفت: یا محمّداه! صلّى علیک ملیک السماء، هذا حُسَین بالعراء، مرمّل بالدماء، مقطّع الأعضاء، یا محمّداه و بناتک سبایا و ذرّیتک مُقتّلة تسفى علیها الصبا. واى محمد! درود خداى آسمان بر تو باد. این حسین توست، عریان و خونین که اعضاى بدنش قطع شده است. واى محمد! دختران تو اسیرند و ذریه تو کشته شدهاند و گرد و غبار بر آنان میوزد.
در این وقت، دوست و دشمن میگریستند. بلاذرى میافزاید: سر 72 تن را از تنشان جدا کرده، همراه شمر بن ذى الجوشن و قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزرة بن قیس احمسى نزد ابن زیاد بردند....
نظر شما