فدریکو فلینی، فیلم ساز کبیر ایتالیا مرزهای رویا و خیال را در سینما با فیلمهایش در نودرید. زندگی و سینما برای این فیلمساز بازیگوش بسان سیرک بود. او در مهمترین فیلمهایش نگاه رویا گونه و خیال انگیز را به انسان و دغدغههای خرد و کلانش از یاد نبرد. در مجالی کوتاه به کتاب فیلمنامههای «روشناییهای واریته و شیخ سفید» که از ساختههای نخست فلینی در سینماست نظری انداختهایم.
فلینی زاده سرزمینی است که مهد هنر محسوب میشود. او در اغلب آثار سینمایی خود به شاخصههای بصری کارش التفات ویژه ای داشت. فیلمهای نخستین او در عین سادگی حاوی مفاهیم عمیق انسانی بودند. هوشنگ گلمکانی مترجم «روشناییهای واریته و شیخ سفید» در مقدمه کتاب یادآور میشود: «یک توصیف ساده در مورد آثار فلینی، میتواند این باشد که فیلمهایش «غیرطبیعی» است. این توصیف هرچند ممکن است عامیانه و سهلانگارانه به نظر رسد، اما متضمن وجه عمده ای از سینمای فلینی هست. او طبعاً برای نمایش و القاء حس و فضا، و برانگیختن احساس و عاطفه تماشاگر، راه مستقیم و طبیعی را انتخاب نمیکند. زیرا راه مستقیم و طبیعی، همان صورت ظاهر است، در حالی که فلینی میکوشد به ورای آن سفر کند.»
بخش مهمی از فیلمهای فلینی نشأت گرفته از خاطرات شخصی خود اوست. خاطراتی که از صافی ذهن او بر پرده نقره ای سینما وجه بازیگوشانه و سیرک وارش بروز و نمود بیشتری دارد. سوزان باجن در کتابی درباره فلینی نوشته است که همه فیلمهای فلینی درباره فلینی است. خود فیلم ساز نیز میگوید: «فیلمهای من، همه یک پدر دارند، بنابراین یکی هستند.» در جایی دیگر، صریحتر اظهار میکند: «خودم را کارگردانی حرفه ای نمیدانم، یعنی آدمی که فیلمهایش مبین شغلش است. خود را یک قصه گو می دانم. فیلم خلق میکنم، چون عاشق دروغ گفتن هستم، عاشق ابداع قصهها، عاشق توصیف چیزهایی که دیدهام و مردمی که با آنها برخورد کردهام. گذشته از همه، عاشق اینم که از خودم حرف بزنم. بنابراین در یک کلمه، فیلمهایم را از طریق بازگفتن قسمتهایی از زندگی خودم میسازم.»
سیم هدایت کننده
در عین این که آثار فلینی به نوعی فیلمهای شخصی تلقی میشود ولی نگاه جهان شمول او به انسان و خصلتهایش فرامرزی است. در صفحه 10 کتاب میخوانیم: «فلینی در آثارش، با نتیجه گیری و القاء پیام بهسختی مخالف است. در جایی میگوید: فیلمهای من هرگز دارای آن چیزی که صحنه نهایی نامیده میشود نیستند. داستان هرگز به یک نتیجه نمیانجامد. چرا؟ فکر میکنم به خاطر این حقیقت باشد که شخصیتهایم را – توضیح دادنش مشکل است – به صورت نوعی سیم هدایت کننده در می آورم؛ همچون مشعلهایی هستند که هرگز تغییر نمیکنند و از آغاز تا به انتهای فیلم همان احساس نویسنده را بیان میکنند.»
فلینی سینما را زیر دست روبرتو روسیلنی آموخت. چند فیلم نامه برای این فیلم ساز شهیر نوشت و در مقام دستیار کنار این فیلم ساز دوران نئورئالیسم با فوت و فن سینما بیشتر آشنا شد. سال 1950 فلینی موفق شد نخستین تجربه سینمایی خود را با نام «روشناییهای واریته» جلو دوربین ببرد. پیتر بوندانلّا منتقد هم عصر این فیلمساز درباره این فیلم نوشته است: «طرح داستان، ایستا و همچون مداری بسته است که هرگز تحولی اساسی یا پیشرفتی در شخصیت ککو (پپینو دفیلیپو) نشان نمیدهد. علاوه بر صحنههای میدانهای خلوت که در فیلمهای فلینی تکرار میشود و بازتاب زندگی غیر قابل اعتماد، تنهایی، انزوای شخصیتهاست؛ همچنین ضیافتهای دیوانهوار شبانه که در پی آن با فرارسیدن سحر، لحظه گریزناپذیر حقیقت نیز میرسد. فلینی تصویر نمایشهای واریته را به عنوان مجموعه ای از افراد عجیب تا حیطه مفاهیم مجرد فلسفی بسط میدهد، به طوری که قلمرو زندگی و هنر در یکدیگر تداخل میکند.»
فلینی نخستین اثر خود را همراه با آلبرتو لاتوادا به شکل مشترک کار کرده است. همسران هر دو کارگردان در فیلم نیز به ایفای نقش پرداختهاند. در این فیلم نیز بازی توهم و خیال بر بستر مناسبات آدمها عیان است. پیتر بوندانلّا در ادامه گوشزد میکند: «فلینی و لاتوادا در روشناییهای واریته به ورای نقاب خود تئاتر نیز – به عنوان یک نهاد اجتماعی – رفتهاند و درون این قالب هنری را نیز مانند شخصیتهای فیلمشان برملا کردهاند؛ با تاکید بر حسادتهای حقیر، دلایل بی معنی برای پیروزی و شکست، و مایههای اقتصادی در پس جستجو برای یک فرم ناب هنری. فلینی با تمرکز بر مکاشفات ذات یک هنر، به شکلی نامحسوس، سفری طولانی را آغاز میکند که در نهایت او را به محک زدن هنر فیلم در آثار بعدیاش رهنمون میشود.»
جادوی ماهرانه
فلینی در دومین تجربه سینمایی خود فیلم «شیخ سفید» را با شیطنتهای طنزآمیز ذاتی خود در معرض دید مخاطبان قرار میدهد. آنجلا سولمی در تحلیل این فیلم نوشته است: «طنز فلینی گزنده تر و شرورانه تر است و کمتر تمایل به برانگیختن خنده دارد. بزرگترین قابلیت فیلم ساز جوان، قائل بودن به توازنی سخت در اثرش و جای دادن ماهرانه هر عنصر در جای خود، بدون لغزیدن به لودگی خام بوده است. شیخ سفید فیلمی است که تقریباً همه مایههای مورد علاقه فیلم ساز در آن وجود دارد، اما هنوز خوب جلوه و جلا نیافته است. معنی این حرف، این نیست که شیخ سفید یکی از فیلمهای کم ارزش فلینی است؛ برعکس، هرچه زمان میگذرد، تأثیر فیلم بیشتر میشود و انسان به غنای لحن و حس، و جادوی ماهرانه که حالت مالیخولیایی موجود در ورای کمدی را آشکار میکند، آگاه میشود.»
در تشریح سازمان روایی دومین ساخته سینمایی فلینی و شاخصههای داستانی آن پیتر بوندانلّا در صفحه 125 کتاب میگوید: «روشناییهای واریته دنیای ذهنی تازه فلینی در سینما را معرفی میکند و شیخ سفید جزئیات آن را بررسی میکند و گسترش میدهد. فلینی یک بار دیگر اثرش را بر بستری با پس زمینه هنر بنا میکند. این بار بر زمینه دنیای فتورمان یا داستانهای مصور عاشقانه در مجلههای سانتی مانتال که همردیف آن در فرهنگ خودمان، ملودرامهای آبکی تلویزیونی داریم. فلینی داستان فیلم را حول سفر یک زوج شهرستانی تازه ازدواج کرده به رُم، بنا میکند. این موقعیت میتواند مانند سایر آثار فلینی، همچون زندگی شیرین و رُم، دارای ماهیتی اتوبیوگرافیک تلقی شود. در این مورد، کارگردان بیشتر علاقهمند به ایجاد برخورد متافیزیکی بین واقعیت و توهم، و تنش پیامد تقابل چهره و نقاب است.»
پیتر بوندانلّا در بخش پایانی مطلب خود عنوان میکند: «شیخ سفید نه یک کمدی سطحی است و نه تفسیری هجوآمیز از زندگی ولایات ایتالیا. این فیلم در مقابل، یک بیانیه جدی فلسفی است درباره ماهیت آدمها و نقشهایی که ما ناگزیر به ایفای آنها در زندگی هستیم؛ بخصوص وقتی با خواستهای برآمده از زندگی اجتماعی هر روزه مان روبرو میشویم که در تضاد با جاذبههای رؤیاهای شخصی ما قرار میگیرند، درست همچون تضاد میان چهره و نقاب.»
نشر اوجا چاپ نخست دو فیلم نامه «روشناییهای واریته و شیخ سفید» را در سه هزار نسخه تابستان سال 1370 به مشتاقان سینمای کلاسیک معرفی کرد. هوشنگ گلمکانی برگردان کتاب را به فارسی انجام داده و طرح روی جلد کتاب حاصل کوشش علیرضا امک چی است. ارزش مادی کتاب هزار و 400 ریال بر پشت آن خودنمایی میکند.
نظر شما