در این رمان زیبا نوشته «آمیت چائودری» که ادای احترام به هومر و جیمز جویس است، یک روز از زندگی دایی و خواهرزاده هندی در لندن با توصیفاتی زیبا روایت شده است.
داستان در یک روز گرم ژوئیه در سال 1985 در لندن اتفاق می افتد. «آناندا» یک مرد جوان هندی که اوایل دهه بیستم زندگی را میگذراند، در اتاق اجارهای خود در خیابان وارن از خواب بیدار میشود، کمی وقت میگذراند و برای حضور در کلاس ادبیات انگلیسی راهی دانشگاه زبان لندن میشود. سپس برای دیدن «رانگاماما» دایی خود به پارک بلزی میرود.
دایی و خواهرزاده کمی قدم میزنند و در مسیر مقداری شیرینی هندی میخرند و شام را نیز در رستورانی با غذاهای کاری و پرادویه میخورند. سپس تا اتاق آناندا پیاده میروند. تمام داستان در این 200 صفحه در سطوح مختلف اتفاق میافتد.
شیوه روایتگری داستان و نزدیک شدن آن به زاویه دید آناندا، به او درونی غنی و سخنور داده است. از بیحوصلگی آناندا در هر نوع ادبیات پیش مدرنیست تا بلندپروازیهای شاعرانه او؛ از دلبستگی او به مادرش که پس از دیداری کوتاه به تازگی به هند بازگشته تا ناراحتی از همسایگان پر سر و صدایش همگی به زیبایی در جملات چائودری بیان شده است. جملات او زیبا و کلاسیک هستند و در آنها موضوعات فرعی و فضاهای غیرمنتظره و تعجبآور برای تطبیق گذشته همواره حاضر و وسعت نامحدود اندیشه جای گرفتهاند.
اما رانگاماما مرد مجردی 50 ساله و ثروتمند است که با حقوق بازنشستگی سخاوتمندانه از تعدادی بستگان هندی خود حمایت مالی میکند. رابطه میان دایی و خواهرزاده که متأثر از روابط پیچیده میان خواهر رانگاماما (مادر آناندا) و رانگاماما است بسیار زیبا و درخشان بیان شده است.
چائودری به هر یک از آنها یک گذشته پیچیده و متفاوت داده است که بسیار ماهرانه در طول داستان به طور متناوب بیان میشود. یکی از شگفتیهای بزرگ این کتاب لذتبخش، حالت کمیکی است که دارد، چیزی که پیش از آن چائودری در کتابهایش نداشته است.
«ادیسه در خارج» گفتگوی چائودری با «اولیس» نوشته «جیمز جویس» و به تبع آن با هومر است؛ یک ادای احترام و نامه عاشقانه و در عین حال مداخلهای مهم. این صرفاً پژواک میان شخصیتها و شرایط در رمان چائودری از یک سو و اولیس و ادیسه از سوی دیگر و یا مطابقت نمادین و استعاری میان آثار نیست بلکه میتواند تعامل بررسی چنین نگاشتهایی باشد.
در این رمان وابستگی اساسیتر در سطح سنت و تخصیص آن روی میدهد و این چیزی جز اقدامی بیپروا برای یک موقعیتیابی ادبی نیست. حس تاریخی یکی از ویژگیهای برجسته جنبش مدرن است، همانگونه که الیوت مینویسد: "نویسنده را وادار کنید بنویسد نه فقط با نسل خود بلکه با این احساس که تمام ادبیات اروپا وجودی همزمان دارند و نظمی همزمان را تنظیم میکنند."
مدرنیست خود یک اتفاق ناگهانی به شدت خودآگاه در این جهت بود. رمان هوشمندانه چائودری مناسب یک سنت ادبی است که در آن او و غیر او جای دارند و توانسته خود را با زیرکی و فضل بر روی نقشه مدرنیسم قرار دهد.
نظر شما