چهارشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۲
گشاینده پنجره‌ای به شناخت دستبافته‌ها

رضی میری، پژوهشگر در زمینه هنر و فرش دستباف، در بزرگداشت سیروس پرهام، متنی را برای سخنرانی درباره کتاب «دستبافت‌های عشایری و روستائی فارس» نوشته پرهام، آماده کرده بود، که آن را در اختیار ایبنا گذاشته است. این طراح و کارگردان هنری، در متن خود به تلاش‌های پرهام برای شناخت فرش‌های ایران و حتی واژه‌گزینی‌های او برای ابعاد مختلف این هنر اصیل اشاره کرده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)رضی میری: برای من به عنوان یک خدمتگذار در مکتب این استادِ گرانقدر موجب بسی افتخار است که این فرصت را یافته‌ام تا چند دقیقه‌ای اشاره‌ای به گوشه‌هایی از برکات این وجود ذی‌جود در عرصه پژوهش، فرهنگ و هنر ایران داشته باشم. کلمه خدمتگزار را برگزیدم، زیرا به خودم اجازه این جسارت را نمی‌دهم که ادعای شاگردی کنم که شاگرد این استاد بودن خود مقامی بس رفیع است و با شهامت و صداقت و با صدای رسا می‌گویم که این توان و لیاقت را در خود نمي‌یابم.
 
آنانکه با روحیات این حقیر آشنایی دارند، به خوبی می‌دانند که هرگز اهل مُداهنه و مُبالغه نبوده و نیستم. آنچه می‌گویم منطبق با نتیجه تأملاتی است که در مجموعه آثار ایشان در ارتباط با موضوعاتی که خود در آن موضوعات دستی از نزدیک بر آتش داشته‌ام، کرده‌ام. وگرنه دامنه تأملات استاد بسی فراتر از آگاهی به مقوله مهم دستبافته‌های ایرانی است.

مطالبی را که من می‌توانم در این فرصت به عرض برسانم، بسیار کوتاه و در قالب بر شمردن عناوین خواهد بود. این مطالب را به صورت کامل‌تر در مقاله‌ای تحت عنوان «رازهای گنجینه نگارین پای سوده، پژوهشی سترگ و بی‌انتها» نوشته و تقدیم کرده‌ام. اما باور دارم زمانی نامحدود می‌طلبد تا حق آن ادا شود، لذا در یک مقاله مختصر هم نمی‌گنجد.

اگر نگويیم «مهم‌ترین»‌ که سخنی به گزاف نیست، یکی از مهم‌ترین هنرهای این سرزمین که همانا «دستبافت‌های عشایری و روستائی و شهری»‌ هستند همچون بسیاری از هنرهای دیگرِ ایرانی قبل از این‌که مورد توجه پژوهشگران خودمان قرار گیرند، مورد عنایت محققیقِ غربی قرار گرفته‌اند. شاید یکی از اولین کتاب‌هايی که در مورد فرش ایرانی نوشته شده، کتاب مشهور «قالی ایران» نوشته «سیسیل ادواردز» تاجر و پژوهشگر انگلیسی، است که در سال‌های 1948 تا 1950 میلادی به رشته تحریر درآمده است و از پسِ آن باز، کُتُبِ دیگری که پیرامون همین موضوع و باز، توسط پژوهشگران و یا سوداگران غربی به رشته تحریر در آمده است. در این دوره تاریخی کمتر کسی به این موضوع آن‌طور که دکتر سیروس پرهام نظر کرده، توجه داشته است. به گمان من رویکرد ایشان در نوشتنِ مخصوصا کتاب «دستبافت‌های عشایری و روستائی فارس» رویکردی “epistemological” شناخت‌شناسانه بوده است و اهمیت این کتاب‌ها به همین دلیل است. به عبارت دیگر آنچه شایان توجه است، شیوه برخورد با موضوع و متعاقب آن سِیر این تحقیق برای شناخت دستبافته‌های ایران است. جامعیت از نظر پرداختن به وجوه متعدد این هنرِ ایرانی، آن چیزی است که قریب به چهارده سال عمرِ گرانمایه استاد را صرف خود کرده است. پرسش‌های بنیادینی که در این چند جلد کتاب مطرح شده و در مسیرِ یافتنِ پاسخی در خور به این پرسش‌ها، پژوهشی سترگ صورت گرفته، در هیچ کتاب دیگری به این وسعت مطرح نشده است. این خود حکایت از جهان‌نگری ایشان به ارزشِ شناخت دارد که به گمان من، شاه‌کلید پرداختن به هر مبحثی است.

در اینجا لازم می‌دانم به عناوین مباحثی که دکتر پرهام در این اثر ارزشمند، برای «شناختِ جامعِ این پدیدۀِ فرهنگی، اجتماعی، ملی و تاریخیِ ایرانی»، که پاره‌ای برجسته از هویتِ ماست و متأسفانه خلاف انصاف و تعهد در این زمانه در شرف نابودی است، به آنها پرداخته‌اند، اشارتی داشته باشم.

«رویکرد پژوهشی» و «انتخاب موضوع جُستار» از یک سو و «روش تحقیق» از سوی دیگر در سایه نگاهی جامع و شامل نسبت به «مفاهیم نهفته در طرح و نقش این دستبافته‌ها» و «گشودن رازهای نهفته در نگاره‌ها»، «ارتباطشان با سایر هنرها»، «جایگاهشان در زندگی آنانی که خالق این آثار بوده‌اند»، «شناخت حوزه‌های بافندگی و نظام تولیدی»، «شناسائی دستبافته‌های فارس»، «ویژگی‌های بافندگی»، «ویژگی‌های رنگرزی و رنگ‌آمیزی»، «تفحص در خصوص جوامع ایلی»، «نوع زندگی و ساخنار تشکیلاتی» و بالاخره یکی از مهمترین موارد یعنی «اقدام به گروه‌بندی نقش‌ها» و ده‌ها نکته باریک‌تر ز مو در عرصه قالیبافی و طراحی قالی، مواردی است که برای نیل به شناختی دقیق و حقیقی مورد توجه استاد بوده است. اینها برای من معیارهای مقایسه آثار ایشان درباره دستبافته‌های ایرانی با سایر کتبی است که چه توسط غربیان و چه به دست همتایان شرقی‌شان از جمله ایرانیان به رشته تحریر در آمده است.
 
در حد بضاعت خودم در این چهار دهه تجربه زیستن در جهان دستبافته‌ها و مشاهده آثار دیگران می‌توانم بگویم که با این رویکرد هیچ کتابی قابل مقایسه با آثار ایشان نیست.
 
به راستی آیا معمولا برای پرداختن به این همه مفاهیم عمیق تخصصی در خصوص موضوعی چنین گستره گروهی از نویسندگان و پژوهشگران را گرد هم نمی‌آورند و هر کدام را مسئول پرداختن به یکی از موضوعات نمی‌کنند؟ آیا پذیرش این مسئولیت سنگین و رنجبار در طول چهارده سال نگارش دستبافته‌های عشایری و روستائی فارس و حتی بیشتر تا امروز، در خصوص نگارش آثار ارزنده‌ای چون شاهکارهای فرشبافی فارس و مقالات متعدد پژوهشی و سایر تألیفات استاد که باید جداگانه به یک یک آنان پرداخت، حکایت از ادای دین به فرهنگ این مرز و بوم و مردم آن نمی‌کند. ما چگونه قادریم دین خود را به استاد ادا کنیم؟
 
سال‌هاست که این کتاب‌های ارزشمند که به باور من تنها منابع معتبر در شناخت دست‌بافته‌های ایران هستند، کمیاب شده‌اند. در این حال هیچ کس به فکر اقدام برای تجدید چاپ آنها برنیامده است. در دانشگاه‌های هنر و فرش، در کشور ایران که پایتخت و خاستگاه فرش مشرق‌زمین است، تدریس نمی‌شوند. نمی‌دانم استادان محترم دانشگاه‌های هنر و فرش تا چه حد با این پژوهش‌های سترگ آشنايی دارند و اصلا صفحاتی از آنها را تورق کرده‌اند؟
 
سیروس پرهام هزینه آفرینش این آثار را به ثمن عمرش پرداخته است و ما سعادت و لیاقت استفاده آن را هنوز پیدا نکرده‌ایم.

دوم این‌که این کار با دقت و حساسیتی انجام شده که برآمده از طبع کمالگرای دکتر پرهام است. این خصلتِ تمامیِ اهالیِ بزرگِ اندیشه و فرهنگ است. نحوهِ نگارش، توضیحاتِ مبسوط و استفاده بجا و سخاوت وصف‌ناپذیر از تصاویر برای تفیهم مقصود، ارجاعات، شیوه حاشیه‌نویسی در یک سیستم صفحه‌آرائی منسجم که مستقیما تحت نظر ایشان انجام شده و از همه چشمگیرتر تَبحّر در «نگارشِ نثری به غایت فخیم و فاخر» که در بسیاری از موارد مُسَجَّع است، حکایت از این می‌کند که نویسنده تا چه حد برای موضوعِ کتاب، «ارزشی زیبایی شناختی» قائل و تا چه حد خود، قادر به این هنرورزی بوده است. او می‌داند که معرفی یک هنرِ بی‌بدیل احتیاج به یک ارائه شایسته دارد و به حق از پس این کار به نیکی برآمده است.

من شخصا این کتاب را بارها خوانده‌ام و هر بار که می‌خوانم ضمنِ سرشار شدن از لذّتِ غور در مفاهیمِ کتاب از خواندنِ نثرِ زیبایِ آن مُستَغرَق، در شعف و شادی می‌شوم.

نکته قابل ذکر دیگر، «واژه و عبارت‌سازی»، برای مفاهیمی است که «واژه و عبارتِ مناسبی» برای آن در زبان ما وجود نداشته است. به جهت تنگی وقت فقط به عبارتی زیبا از این ساخته‌ها اشاره می‌کنم. جایگزین کردن عبارت «گنجینه نگارین پای سوده» با واژه قالی یا فرش. عین جمله کتاب را که در صفحه اول از جلد دوم «کتاب دستبافته‌های عشایری و روستائی فارس» آمده، برای شیرین کردن کامتان می‌خوانم:
«دست تاراجگر زمان بر این «گنجینه نگارین پای سوده» کارگر نیامده و سر انگشت بافندگان نسل‌های بی‌شمار رقم جاودانگی بر آن نهاده است.»

در رسای اهمیت این پژوهش که جز عشق انگیزه‌ای برای خلق آن متصّور نیست، دریغم می‌آید جمله دیگری از صفحه هجده جلد اول دستبافته‌های عشایری و روستائی فارس را که حاکی از بیان «دشواری» در مسیر این تحقیق از زبان خود استاد است، برایتان نخوانم. با یک تیر دونشان است؛ توجه به نکته‌ای که ذکر شد همزمان با لذتی که از خواندن این نثر زیبا نصیبتان خواهد شد:
«پژوهنده ناگزیر باید همه گل و لای تاریخ را در جستجوی «ذره»هایی دیگر که ممکن است اندک رابطه‌ای با فرش داشته باشد، کند و کاو کند و هیچ «خاشاک» را، هرچند بی‌مقدار، فرو نگذارد- از اشیاء مفرغی لرستان و سفالینه‌های گرگان و ساوه و ری و کاشان تا بقایای سبک معماری و نقش و نگار بناهای ویران، از زوایای سطور سفرنامه‌ها و متون کهن تاریخی و جغرافیایی تا گوشه و کنار ذره‌بینی نقاشی‌ها و مینیاتورها و تذهیب‌ها و از تکه ‌پارچه‌های بازمانده در گورهای خمره‌ای پارت‌ها تا تفته‌هائی که از روزگار آل بویه در داخل غارهای کوه بی‌بی شهربانو محفوظ مانده است. و بر همه این‌ها باید افزود موهبت فریبکار خیال و فضیلت خلل‌پذیر تخیّل را.»

افسوس که ناچارم به سخنانم خاتمه دهم. من متأسفم که این بزرگداشت به شکل یک سمینار حداقل یک روزه طراحی نشد تا سخنرانان با وقت کافی مطالبی جامع‌تر بیان کنند، گفته‌ها در یک پنل مورد گفت‌وگوی همه‌جانبه قرار گیرد و جلسه پرسش و پاسخی هم حسن ختام آن باشد. من در اینجا می‌خواهم طلبکارانه چنین سمیناری را مطالبه کنم. اینجا مسئولان گرانقدری حضور دارند که می‌توانند پاسخگوی این تقاضا باشند. ببینیم کدامیک در این مسابقه مسئولیتی پیروز میدان خواهید بود و راه انتشارات علمی و فرهنگی را ادامه خواهید داد.

می‌پندارم که دکتر سیروس پرهام از تبار پژوهشگران طراز اول جهانی است. او پنجره‌ای را به شناخت دستبافته‌ها گشود که پیشینیان و هم‌عصرانش نگشودند و روش و نقشه راهی را ارایه کرد که آیندگان بتوانند «به شرط لیاقت» روی شانه‌های فراخ او بايستند و دوردست‌ها و افق‌های گسترده فرهنگ را نظاره کنند.

مبانی نظری او مبیّن تغییر، پویایی و شدن است. همواره پژوهش را ادامه داده و هم اکنون نیز بر همین مسیر راه را طی می‌کند و به جای اندیشیدن به پایان به طی مسیر باور دارد و در این راه هرگز از پای نمی‌نشیند. جزم اندیشی و انجماد فکری را برنمی‌تابد، به فضیلتِ شک می‌اندیشد و در قلمرو تردید می‌زیَد. سیروس پرهام شناخت دستبافته‌های روستائی و عشایری و شهری را تمام‌شده در نیافته و پژوهش پیرامون آن را نامتناهی می‌داند و آنطور که بارها عنوان کرده، مسولیت آن را به آیندگان وامی‌گذارد. او پرسشگری است که می‌گوید کشف رازهای دستبافته‌ها تنها در سایه پژوهشی سترگ و نامتناهی میسّر است.
 
سخنم را با چند بیت از زنده یاد مجتبی کاشانی به پایان می‌برم:
 
عشق یعنی ذهن زیبا آفرین
آسمانی کردن روی زمین
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد
هر کجا عشق آید و ساکن شود
هر چه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب و ماندنی است
رد پای عشق در او دیدنی است

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها