در بررسی کتاب «موانع رشد علمی ایران و راه حلهای آن» مطرح شد:
فراستخواه: نگرشی افلاطونی با رویکردی فرهیختهگرایانه بر کتاب رفیعپور حاکم است
مقصود فراستخواه در نقد کتاب «موانع رشد علمی ایران و راه حلهای آن» گفت: به نظر میرسد رفیعپور هم در علم و هم در اداره جامعه به نوعی نگاه مداخلهگرایانه حداکثری از بالا که قصد به کمال رساندن جامعه را دارند، بازتاب میدهد. نگرشی افلاطونی با رویکرد فاضلانه و فرهیختهگرایانه را در کتاب شاهد هستیم.
فراستخواه با اشاره به بخشهایی از این کتاب گفت: به نظر میرسد این استاد ارزشمند جامعهشناسی هم در علم و هم در اداره جامعه به نوعی نگاه مداخلهگرایانه حداکثری از بالا که قصد به کمال رساندن جامعه را دارند، بازتاب میدهد. نگرشی افلاطونی با رویکرد فاضلانه و فرهیختهگرایانه را در کتاب شاهد هستیم.
عضو هیات علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی ادامه داد: دکتر رفیعپور تجدد و توسعه را برای ایران یک دام و تله میداند! به جای آن به اداره جامعه با تکیه بر سنت پناه میبرد. وی معتقد است که راه حل ایران توسعه اقتصادی و گسترش آزادیها نیست. محدودیتهایی را لازم می داند که حکومت برای آزادی ارزشی و ظاهری مردم مانند سبک زندگی آنها ایجاد کند.
این نویسنده معتقد است که بیشتر نارضایتیهای جامعه ناشی از اختصاص آزادیهای ارزشی و ظاهری به آن است. حتی وقتی به دانشگاه هم میپردازد، مینویسد: «در این مکان شریف پتانسیلهای بالایی از انحرافات، آنومی، آشفتگی و اعتشاشات سیاسی نهفته است» همانطور که میبینید، این استاد با همین فرضها، مکان تحقیق و تحلیل را به عنوان فضایی برای تهدید میبیند. میگوید «مکان شریف» زیرا کمالگرایانه به دانشگاه مینگرد. به نظر رفیعپور، در این فضا، نخستین کاری که باید انجام داد این است که باید نگاه سلسلهمراتبی شاگرد و استاد را رعایت کرد و ارزیابی استاد توسط دانشجو اساسا بیمعناست. نویسنده به عقلانیت دانشگاه توجهی ندارد.
تولید جامعهشناسی کلینیکی
فراستخواه خطاب به دانشجویانی که قصد رسیدن به مرتبه استادی را دارند، گفت: وقتی چنین فضایی در فکر یک استاد باشد و از سویی دیگر، در شیوه نوشتن، سبک گفتار و سیاق فکری، زبان تجویز بر زبان تحلیل سایه بیندازد، زبان توصیف و تحلیل در محاق قرار میگیرد، نتیجه آن تولید جامعهشناسی کلینیکی است که خصیصه آن درمانگری است و فرض اقتدارگرایانه در آن نفوذ کرده است.
این را هم در نظر بگیرید که در بیشتر آثار استاد رفیعپور، زبان علم به شدت با زبان دین خَلط شده است. قوانین علمی به سنتالله تعبیر شده است. من به عنوان فردی که تجربه ایمان داشتهام میفهمم که سنتالله یعنی تمام افعال الهی و یعنی همان قوانین؛ اما در زبان علم دین نباید قلمروها را تا این اندازه به هم آمیخت. اگر هم میخواهیم از فعالیتهای میان رشتهای سخن بگوییم، جای آن اینجا نیست. حوزهها و قلمروهای دیگری برای پرواز در این حوزه وجود دارد.
این جامعهشناس گفت: یک طرفه دانستن شناخت علمی از استاد به دانشجو، با این استدلال که «الذین یومنون بالغیب» بیش از همه لطمه به ساحت همین باور دینی میزند. نمیتوان غیب را با متدولوژی علمی شرح داد. اساسا اینکه دانشگاه محلی برای نهایت شناخت الهی است، از نظر تحلیل جامعهشناسی یک نهاد اجتماعی با عین این عبارت کتاب که «باید شرایطی فراهم آورد که دانشجویانش به درجهای از شناخت برسند که آنها را در آستانه معرفت الهی قرار دهد» از همان درآمیختهشدن زبانها و قلمروها ناشی میشود. این در حالی است که تفکیک قلمروها، به ما قدرت تمایز بخشیدن بین آنها را میدهد و وجاهت کار ما را بالا میبرد.
دو انگاریهای مولف و محدودیت در تحلیل
عضو هیات علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی اضافه کرد: معتقدم مشکل اصلی، نوعی دو انگاری در ذهن دکتر رفیعپور است. یکی از این دوانگاریها سنت و تجدد است. وی معتقد است که سنت و تجدد دو مقوله جدا از یکدیگرند؛ چنانچه در صفحه 123 کتاب آمده است. از دیدگاه او تجددی بر پایه نقد بر سنت وجود ندارد. در حالی که صاحبنظران دیگر تحقیقات بسیاری برای اثبات تجدد خود به معنای تجددِ سنت دارند. امتناع سنت ما از نقد، مشکل نوع تجدد ماست. تجدد لزوما در تقابل سنت نیست. نویسنده نمیتواند بپذیرد که انسانها به سودِ خود و جامعه، در کنار هم بیندیشند. این دو انگاریهای ذهنی، ظرفیت تحلیل یک متفکر ارزشمند ما را برای بررسی مسائل جامعه محدود میکند.
فراستخواه با تاکید بر ضرورت وجود تعارض در جامعه برای بالندگی آن، گفت: کمالگرایی، نخبهگرایی و نگاه اقتدارگرایانه دکتر رفیعپور زمینه تلقی او از جامعه به عنوان فضایی بر پایه نظم است. سرمشق نظم، برای دکتر رفیعپور، پدرسالاری علمی و سیاسی و نوعی اقتدارگرایی را ایجاد کرده است. اگر بخواهیم با سرمشق نظم تاریخ معاصر ایران را توضیح بدهیم، نمیتوانیم دلایل مشروطیت، تاسیس دانشگاه تهران، ملی کردن صنعت نفت، بروز انقلاب 57 و دیگر تحولات جامعه را توضیح بدهیم؛ چرا که پیش از وقوع تمام این تحولات، نظمی بر جامعه حاکم بوده است! با سرمشق نظم نه میتوان اصلاحطلبی مردم در دوم خرداد 76 را شرح داد و نه حتی اصلاحطلبی مردم را در 22 خرداد سال 92. همانطور که دکتر رفیعپور هم در کتابش نتوانست دلایل این اصلاحطلبی را توضیح دهد.
وی افزود: با الگو قرار دادن نظم در جامعه، تجدد و توسعه را دام و تله میبینیم. توجه نداریم که چه تعارضهایی در نهادهای علمی، مناسبات تولید، نهادهای اجتماعی، مساله کتاب، چاپ و ... جامعه را به سوی تغییر سوق میدهد. بر اساس سرمشق نظم، از برتریجویی نسل جدید علمی سخن میرود. گمان میکنیم تمایل جامعه برای تحصیل با هدف برآورده کردن نیاز دولت به سرمایه انسانی در بروکراسی خود است. در حالی که مردم در صدد ارتقای پایگاه اجتماعی خود هستند. رفیعپور دانشمند بزرگی است اما پیش فرضهایش اجازه تبیین صحیح شرایط جامعه را به او نمیدهد.
نگاه پدرسالارانه مانع تحلیل صحیح
عضو هیات علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی با اشاره به بخشهای دیگری از کتاب «موانع رشد علمی ایران و راه حلهای آن» گفت: نگارنده یک رشد واقعی برای جامعه قائل است که مانع آن تحصیل برای پرستیژ اجتماعی است. آیا دانشجویان ما فقط برای پرستیژ درس میخوانند؟ نویسنده نمیتواند بپذیرد که جامعه پدرسالار ترَک برداشته است. اکنون مفهوم خانواده تغییر یافته است. نمیتوان با دید پدرسالارانه به تحلیل اجتماع دست یافت. حقیقتی وجود دارد که استاد نمیتواند دانشجوی بدون روح تحقیق و تفحص را بپذیرد اما مناسبات امروز میطلبد که دانشجوی گرفتار اطلاعات را به نحو دیگری نجات داد. نگارنده «موانع رشد علمی ایران و راه حلهای آن» یادگیری را انتقال دانش به دانشجو میداند. در حالی که یادگیری در کلاس ساخته میشود و جریانی یکطرفه نیست.
وی تاکید کرد: برای این استاد فرهیخته، فرهنگسرا و شهربازی و جریان اصلاحطلبی، تهدید محسوب میشود چرا که نظم بر الگوی ذهنی او سایه انداخته است. در آخر تحلیلهای خود همواره به عقل کلها میرسد. در حالی که ما نمیتوانیم با دیدگاه افلاطونی جامعه را تحلیل کنیم. باید عقلانیت را به مثابه یک کنش ارتباطی در نظر بگیریم. عقلانیت در یک فرد جای نمیگیرد. اگر مساله ایران را بخواهیم در سه مسیر شرح دهیم، یکی سنتگرایی است که در تاریخ معاصر ما به عنوان ادغام دین و دولت نهادینه شده است. مسیر دیگر، تجددخواهی است. شکل غالب آن هم در توسعه بروکراتیک در دوره پهلویها ایجاد و بعد از آن به شکلهای دیگری اجرا شد. راه دیگر، تحولخواهی انتقادی است.
این جامعهشناس گفت: تجدد و توسعه در ایران و جهان، طرحی ناتمام و قابل نقد است. در رویکرد سوم، گریزی از تغییر نداریم. اما الگوهای توسعه ما به خوبی مدیریت نشده و به اصطلاح، چراغ نیمسوز شده است. نیاز به "good governance" یا همان سکانداری داریم. حکومت عمل فنی است. افزون بر این، ما به یک حوزه عمومی توانمند نیاز داریم. به قول دکتر بشیریه نیازمند جامعه و دولت فعال هستیم. جامعه با نهادهای غیردولتی فعال، نهادهای دانشگاهی و صنفی مستقل، سازمانهای مردمنهاد توسعهیافته، بازار علمی مستقل، کسبو کارهای کوچک و مستقل تولید داشته باشد. مردمی که تولید ندارند، حتما متضرر میشوند. علم باید حوزه عمومی داشته باشد.
تجدد برای ایران دام نیست
فراستخواه افزود: به نظر میرسد که استاد ما (رفیعپور) انتقادهای با ارزشی دارد اما به جای صورتبندی نقدهای خود بر پایه عقلانیت انتقادی و واقعگرایی انتقادی، سیاق فکریاش به سوی سنتگرایی جهت میگیرد. معتقدم که تجدد و توسعه برای ایران نه یک دام، بلکه یک راه اجتنابناپذیر برای آینده سرزمین ماست. ایراد کار این است که توسعه و علم در ایران نیمسوز شده است. از زمینهسازی برای استقلال نهادهای علمی و دانشگاهی درماندهایم و در نتیجه رشد کمی گمراهکننده و بیکیفیت را شاهد هستیم. جامعه ما با خطر انحلال دولت به دلیل نبود good governance مواجه است. دولت به معنای مشروعیت و اقتدار مشروع که بتواند سکاندار خوب باشد. به قول دکتر کاتوزیان، اکنون مکانی به نام دولت برای دستیابی به امکانات محدود داریم. به این دلیل که حوزه عمومی را تضعیف کردهایم، دچار فردگرایی خودمدار در جامعه شدهایم که به شکل سرطانی در حال گسترش است و برخی متفکران ما حتی خطر پرتاب شدن به دوره پیشاستماعی را گوشزد کردهاند.
نظر شما