چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۰
​مرگ پر هیاهوی آقای نویسنده/ یادداشتی از نازنین جودت درباره کتاب «مرگ خاموش آقای نویسنده»

نازنین جودت، نویسنده در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، به معرفی مجموعه داستان «مرگ خاموش آقای نویسنده»، اثر امیر پروسنان پرداخته که در ادامه آن را می‌خوانید.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، نازنین جودت- مجموعه داستان «مرگ خاموش آقای نویسنده» اولین مجموعه امیر پروسنان است که سال گذشته توسط نشر صدای معاصر به چاپ رسید. این مجموعه ۱۰۰ صفحه‌ای شامل ۱۷ داستان کوتاه است. بیشتر داستان‌ها، واقع‌گرای اجتماعی هستند. ۱۵ داستان با زاویه دید اول شخص روایت می‌شوند و دو داستان «مرگ خاموش آقای نویسنده» و «امضا» با زاویه دید سوم شخص.

در ۱۵ داستانی که راوی اول شخص است (به جز داستان «تسبیح فیروزه‌ای» که راوی‌اش خانم است) مرد جوانی، برشی کوتاه از زندگی‌اش را روایت می‌کند که به نظر می‌آید در دهه سوم زندگی است، البته دو داستان «ایستگاه آخر» و «وقتی صدایش زدم فروزان» را هم باید به دلیل سن و سال راوی‌های‌شان از بقیه جدا کرد، گرچه زبان و دیدگاه این دو راوی که یکی‌شان بازمانده‌ای موجی از جنگ است و دیگری مردی که در نیروی دریایی خدمت می‌کرده و ۳۳ سال زندگی مشترک داشته، فرق چندانی با زبان و دیدگاه راوی جوان داستان‌های دیگر ندارند. در داستان «ایستگاه آخر» با توجه به تاریخ جنگ و این که مرد موجی سوار مترو شده، خواننده باید سن و سال او را تخمین بزند و در داستان «وقتی صدایش زدم فروزان»، راوی در جایی از داستان می‌گوید ۳۳ سال با همسرش زندگی کردند و خواننده تازه متوجه می‌شود که راوی، مرد پا به سن گذاشته‌ای است و تفاوت این راوی‌ها در حد نشانه‌هایی که مؤلف می‌دهد، باقی می‌ماند. در سیزده داستان باقی‌مانده، نقاط مشترک زیادی است که خواننده را به این باور می‌رساند که با یک راوی مواجه است. انگار مرد جوانی برش‌هایی از زندگی‌اش را برای‌مان روایت می‌کند و ما در هر کدام از این روایت‌های کوتاه، بیشتر با او آشنا می‌شویم. جوانی که زیاد سیگار می‌کشد، بویایی قوی دارد، زن‌ها همیشه و در همه اتفاقات زندگی‌اش حضور دارند و نکته جالب این است که این حضور دائمی نیست. زن‌ها مدتی کوتاه وارد زندگی او می‌شوند و می‌روند. راوی، مردی تنهاست. نه حرفی از پدر و مادری به میان می‌آید، نه دوست و همکاری که حضوری مؤثر در زندگی او داشته باشد.

راوی تلاش می‌کند که به ما بگوید مرگ‌اندیش است و برخوردش با مسئله مرگ خیلی ساده است. به‌عنوان نمونه، در داستان «انتهای امیرآباد شمالی» داستان با این جمله شروع می‌شود که «برای من فکر کردن به  پریدن یا نپریدن از روی پل چیز تازه‌ای نبود...» و در ادامه برای ما نحوه آماده شدن برای خودکشی را شرح می‌دهد و اما مرگی اتفاق نمی‌افتد و هر چه با این راوی آشناتر می‌شویم، می‌فهمیم که مرگ دیگران برایش مسئله‌ای پیش پا افتاده است و خودش برای زنده ماندن و زندگی تلاش می‌کند، گرچه به این موضوع اذعان نمی‌کند. راوی این داستان‌ها با مرگ دیگران راحت برخورد می‌کند و در مورد خودکشی فقط حرفش را پیش می‌کشد. مرگ مارگارت در داستان «همه را توی دفترم نوشتم» برایش مسئله مهمی نیست، گرچه راوی جوان مدت‌ها با او هم‌خانه بوده و با هم زندگی کرده‌اند. ولی از مرگ مارگارت طوری حرف می‌زند که انگار که یک روز از خواب بلند شده و از رادیو خبر قتل زن جوان غریبه‌ای را شنیده باشد. در داستان‌های «چوب سیگار» و «قتل در ساعت چهار عصر» دست به کشتن یک دختر جوان و یک خانم پیر می‌زند و بعد از قتل به سرعت محل جنایت را ترک می‌کند تا خودش را نجات دهد (و این فرار از محل جنایت، انگیزه او برای بیشتر زنده ماندن و زندگی کردن است). در ادامه هم پشیمانی یا اندوهی در کشتن آدم‌ها در او نمی‌بینیم.

در نگاهی اجمالی به کل مجموعه، متوجه نقطه قوتی می‌شویم که در متفاوت شدن این کار با مجموعه‌های مشابه بسیار حائز اهمیت است. پروسنان علاقه زیادی دارد که داستان یا اتفاقی را از میانه‌اش تعریف کند. جمله یا جملاتی را از میان داستانی که در ذهن دارد بیرون می‌کشد و روایت‌اش را آغاز می‌کند. با این کار، خواننده را به شدت درگیر ماجرا می‌کند و خواننده دست راوی را می‌گیرد و با او درگیر ماجرا می‌شود. در ادامه با خرده روایت‌هایی از گذشته و روایت‌هایی از زمان حال، داستانش را پیش می‌برد. درگیر کردن خواننده از همان سطرهای آغازین کار دشواری است که پروسنان از عهده‌اش برآمده است. وقتی داستان از میانه روایت می‌شود، گره زده شده و تعلیق و جذابیت کافی برای دنبال کردن داستان در خواننده ایجاد می‌شود، اما در بیشتر داستان‌ها، گرهی باز نمی‌شود و عدم تعادل ایجاد شده به تعادل ثانوی نمی‌رسد. به بیان ساده‌تر، داستان‌ها با پایانی باز خاتمه پیدا می‌کنند و خواننده باید خودش با نشانه‌هایی که راوی داده پایان یا پایان‌هایی برای داستان‌ها بسازد و این‌جاست که مرگ مؤلف اتفاق می‌افتد، نه مرگی خاموش، مرگی پر‌هیاهو. نویسنده ذهن خواننده را درگیر می‌کند و قبل از گره‌گشایی، دست او را رها می‌کند و خواننده باید با نشانه‌هایی که نویسنده داده و با کنار هم گذاشتن قطعه‌های پازل به پایان قابل‌قبولی برای داستان‌ها برسد. 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها